همه این مطالب را در اینجا قرار میدهم چون راستشحیفم

Comentarios: Funcionarios del gobierno de la República de Azerbaiyán para el odioso insultan la bandera de Irán Autores: orhan.

همه این مطالب را در اینجا قرار میدهم چون راستشحیفم میاد که نگم. مطمئن باشید هر اتفاقی تو این مملکت بیفته هر بلایی سر این مملکت بیاد شما سلطنت طلب ها آرزوی حکومت بر ایران را به گور خواهید برد.واسه همین این مطالب رو اینجا میذارم که لااقل نادان از این دنیا راهی درک نشوید شماها اگه آدم بودید و به ترکهایی که اینقدر ازشون میترسید ظلم نمیکردید این عاقبتتون نمیشد اون از دوتا شاه فارستون که هردوشون آخر عمری دنبال سوراخ موش میگشتند خدارو شکر دیدید چطوری آبروی نداشتشون تو دنیا ریخت فکر میکنید اگه کمی به حقوق انسانی و اولیه ترکها و عربها وسایر ملیتها وقومیتها احترام میگذاشتند عاقبتشون این میشد مطمئا نه.
هر از گاهی مطالب جدید رو تو سایتتون میذارم تا لااقل هراز گاهی حقایق رو بخونید.شماها نمیدونم خبر دارید یا نه یا اینکه خودتون رو به اون راه میزنید خیلی چیزها اینجا تغییر کرده دیگه امثال شمارو توآزربایجان و مناطق تورک نشیین آدم حساب نمیکنند(هر جای ایران که اسم شماها میاد همه بالا میارند) شماها هم هر چقدر میخواهید بگید که ترکها از ترکیه و آزربایجان خط میگیرند تا دیروز هم میگفتید که از روسیه خط میگیریم اینها هیچ کدوم صحت نداره که البته خودتون خیلی خوب میدونید که ترکها از هیچ کسی و یا کشوری خط نمی گیرند فقط دنبال حق و حقوق خودشون بودند که شروع حق خوری های ترکها از زمان اون پدر و پسر لعن شده هست(رضا و محمد رضا پالانی).خدا لعنت بکند بر شماها که حق همه ملیتها رو خوردید با اینکه خودتون مزدور بودید به همه ظلم کردید حالا هم هر چقدر دلتون میخاد اینجا بشینید تاریخ بسازید
راستی تو سایتآزرگشنسبهم مطالبی تقریبا مشابه تو لینک “کوروش بزرگ و پان ترک ها”قرار دادم اونجا هم میتونید بخونید.

Orhan escribió:

Funcionarios del gobierno de la República de Azerbaiyán para el odioso insultan la bandera de Irán
در هشتم اسفند در استادیوم سهند تبریز پلاکاردی از طرف آذربایجانیها تحت عنوان «آذربایجان جنوبی ، ایران نیست» به احتزاز در آمد و دوباره اذهان را چه در داخل و چه در خارج به سوی آذربایجان جلب نمود. بنا به ضرورتی که در لزوم بررسی جغرافیای تاریخی آذربایجان و رابطه آن با ایران (ممالک محروسه) احساس می کنم و نیز با هدف مشخص شدن این مساله در بستر تاریخ ، باز نشر قسمتهایی از آن را مفید دانسته است. اما در اینجا فقط قسمتهای کوتاهی از این نوشته که درباره مناسبات جغرافیایی آذربایجان و ایران (ممالک محروسه) نوشته شده ، منتشر می شود. فهرست منابع در لینک زیر قابل رویت می باشد.
historyaz.blogfa.com/post-39.aspx

«آنچه از بررسی تاریخ این سرزمین(ممالک محروسه) دانسته می شود این است که از قدیم الایام در این منطقه علی رغم آنچه که طی ۹۰ سال اخیر به خورد ملل غیر فارس داده می شود ، خبری از انسجام جغرافیایی(که راسیسم فارس از آن تحت عنوان کشور ایران یاد می کند) ، وحدت فرهنگی و زبانی ( بر محوریت زبان فارسی) ، نظام سیاسی ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی(حکومت تمرکز گرا) و… نبوده است.
از لحاظ جغرافیایی از دیرباز این سرزمین به نام سلسله ها و دولتهای حکومتگر که هرکدام چند صباحی بر این سرزمین حکومت کرده اند ، نامیده می شده و پیش از روی کار آمدن/ آوردن رضا خان عنوان جعلی «ایران» هیچ گاه به صورت رسمی بر این سرزمین اطلاق نشده بود. به عنوان مثال در دوران باستان به این سرزمین عناوینی همچون سرزمین ماد ، سرزمین هخامنشیان ، سرزمین پارت و … اطلاق شده است. در دوران بعد از اسلام هم این سرزمین که ابتدا در ترکیب خلافت عربی(خلفای راشدین ، بنی امیه و بنی عباس) و بعد در ترکیب امپراتوری های تورک(غزنویان ، سلاجقه و اتابکان ، خارزمشاهیان ، ترکمانان و… ) و مغول (ایلخانان و حکومت های تورک-مغولِ آل جلایر ، آل چوپان ، تیموریان و…) قرار گرفت ، به هیچ وجه ایران نامیده نشده بلکه کل این اراضی بیشتر با تفکیک مملکتها با عناوینی همچون مملکت خراسان ، مملکت آذربایجان ، فارس ، عراقین(عجم و عرب) یا جبال ، طبرستان ، دیلم ، سیستان و.. و همچنین در موارد نادر تحت عنوان سرزمینهای شرقی خلافت شناخته می شد. حتی در دوران دو حکومت متمرکز ساسانیان در دوران باستان و صفویان در دوران بعد از اسلام همین مساله با اندک تفاوتی وجود داشته است که در مبحث نظام سیاسی به آن اشاره شده است.طوری که در این دو دوره هم این سرزمین به نام ایالات و مملکتها و یا بطور کلی با نام سلسله های حکومتگر(ساسانیان و صفویان) نامیده می شد. همچنین از دوران حکومت صفویان به بعد است که این نامگذاری به شکل دقیق آن یعنی ممالک محروسه صفوی و بعدها ممالک محروسه قاجار و در مواردی نادر به صورت ممالک محروسه ایران در آمد. لفظ پرشین هم که از دوران صفوی به بعد توسط فرنگیان دوباره مطرح شد ، یاد آور استعمال لفظ پارس یا پرشین در مقطع کوتاهی از دوران باستان می باشد. در دوران باستان چون یونانیان و رومیان برای اولین بار به صورت جدی در مشرق زمین با هخامنشیان (پارس ها) مواجه شدند و سلسله جنگهایی تحت عنوان جنگهای مدی(مادی) بین یونانیان و هخامنشیان روی داد. بنابر این به سرزمین هایی که هخامنشیان بر آن حکومت می کردند از طرف یونانیان و رومیها عنوان پارس یا پرشین اطلاق شد. اما این مساله به هیچ وجه امری کلی و همیشگی نبود. بلکه در دوران پارتها (Ashkanian) و ساسانیان هم این سرزمین به نام این حکومتها شناخته می شد. اما نقطه کور مساله که بعضی ها از جمله بانیان راسیسم آریایی را در ایران دچار اشتباه کرده و باعث شده که این مساله را وحی منزل و اصل مسلم تاریخی تلقی بکنند ، این است که این مساله احتمالا فقط در دوران هخامنشیان وجود داشته(یعنی در این دوره احتمالایونانیها به این سرزمین پرشین گفتند) و پس از انقطاع تاریخی چند قرنه (حدود ۱۷ قرن) ، دوباره از دوران صفوی به بعد با برقراری روابط تنگاتگ بین صفویان و دول اروپایی ، بتدریج توسط سیاحان و دیپلمات های مغرب زمین که به قلمرو صفویان وارد می شدند و اطلاعات خویش را در مورد سرزمینهای شرقی از آثار جغرافیدانان و مورخان باستان همچون بطمیوس ، استرابون ، هرودت ، پلوتارک و… می گرفتند ، لفظ پرشین را بر سر زبانها انداختند و بدین ترتیب این نام به این صورت در متون تاریخی و جغرافیایی جای گرفت. این مساله در مورد آذربایجان هم رخ داد چنانکه در سیاحتنامه های اروپایی دوران صفویه از آذربایجان به صورت آتروپاتن یا حتی ماد آتروپاتن یاد شده ، که هر دو ، صورت باستانی این واژه می باشد.
راسیسم فارس از یک سو با توسل به مشتی افسانه و اسطوره از یک سو در داخل ممالک محروسه دم از ایرانیگری زده و ادعا دارد این سرزمین از هبوط آدم تا به حال ایران نام داشته و از طرف دیگر در خارج از کشور در صدد شناساندن این سرزمین با هویت فارس=پارس=پرشین می باشد. این در حالی است که وقتی یک پان ایرانیست در مورد آذربایجان قلم بدست می گیرد از لحاظ جغرافیایی آذربایجان را به سه استان اردبیل و آذربایجان شرقی و غربی محدود می کند. بنابر این قسمتهای شمالی و جنوب شرقی آن را «اران»و «عراق عجم» و مستقل از آذربایجان می پندارد. اما آن طور که از اکثریت منابع جغرافیایی ، تاریخی ، سیاحتنامه ها (فهرست اکثر این منابع در آخر این نوشته آورده شده است) Y .. es conocido : در سراسر تاریخ ، مملکت آذربایجان با اندک اختلافی به اراضی بین همدان ، دربند ، تفلیس و در قرون اخیر ایروان اطلاق شده است. با این توضیح که در ادوار مختلف تاریخ از وسعت این حوزه کاسته شده و یا بر آن افزوده شده است. طوری که در دوران صفویان –آن طور که از سیاحتنامه های اروپاییان دانسته می شود- مملکت آذربایجان در جنوب شرقی تا ناحیه قم امتداد یافته بود و اراضی ساوه ، آوه ، کرج ، ری ، قزوین ، ابهر ، زنجان و همدان هم جزو خاک آذربایجان به حساب آمده است. اما گاها هم اتفاق افتاده بود که جغرافیدانان قدیم این مناطق را به جز مناطق زنجان و گاها ابهر(که همیشه جزو آذربایجان بوده اند) جزو مملکت عراق عجم به حساب بیاورند. در جانب شمالی هم به ندرت در بعضی منابع به خصوص منابع سه قرن نخست اسلامی از ولایت آران یا اران نام برده می شود که گویا در این دوره وضعیت نیمه مستقلی نسبت به آذربایجان داشته است(البته آن هم نه تمام ولایت که بین رود ارس و دریای خزر واقع شده ، بلکه تنها بعضی از قسمتهای آن چنین وضعیتی را داشته است). این در حالی است که در تمامی ادوار تاریخی از آران به عنوان یکی از ولایات آذربایجان یاد می شود. اما نویسندگان پان ایرانیست این را به تمامی اعصار تاریخ تعمیم داده و مدعی شده اند که ولایت آران هیچ ارتباطی با آذربایجان نداشته و خود ولایت مستقلی بوده است. این است نگاه پان ایرانیستی به جغرافیای آذربایجان و جغرافیای کشور مجهول الهویه ایران که در اصل باید ممالک محروسه قاجار نامیده بشود.روی هم رفته در بیشتر ادوار تاریخی جغرافیای آذربایجان را می توان با تقسیم بندی های جغرافیایی امروزی به این صورت ترسیم کرد : کل اراضی جمهوری آذربایجان(با احتساب قاراباغ اشغالی) به علاوه منطقه دربند که جزء داغستان روسیه قرار گرفته ، منطقه بورچالی که به خاک گرجستان الحاق شده ، ولایات ایروان ، قاپان و زنگه زور ، در ایران استان های اردبیل ، آذربایجان شرقی ، آذربایجان غربی ، قسمت های شمالی استان کردستان(سیسر ، سنه و بعضی شهرهای دیگر از لحاظ تاریخی همیشه جزء آذربایجان بوده اند) ، از انزلی ، ماسوله ، تالش و آستارا که به استان گیلان ملحق شده ، استان زنجان ، نیمه شمالی استان همدان یعنی مناطق : شهر همدان بهار ، کبودر آهنگ ، اسد آباد ، رزن و… . این نقشه جغرافیای تاریخی آذربایجان در اغلب ادوار تاریخ می باشد. اما از دوران صفویه به بعد مناطقی که امروزه جزء استانهای مرکزی می باشد هم جزء مملکت آذربایجان بوده است : نیمه شرقی و جنوبی استان تهران : ساووج بولاق ، شهریار ، ری ، کرج و رباط کریم. استان قم ، مناطق شمالی استان اراک : ساوه ، مامونیه ، زرندیه و…. استان قزوین.
....
از لحاظ نظام سیاسی در ممالک محروسه به استثنای دو دوره ساسانیان و صفویان-که در این دوران نظام حکومت مرکزی حاکم بوده – همیشه نظام سیاسی ملوک الطوایفی حکمفرما بوده و خبری از نظام شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله مورد ادعای راسیست ها نبوده ، بلکه در شاهنامه و دیگر افسانه ها باید دنبال چنین حکومتی بود. در این نوع نظام سیاسی که نگارنده آن را نظام ممالک محروسه می نامد ، هر مملکتی علی رغم داشتن استقلال داخلی خویش ، از جهات مختلف وابسته به حکومت مرکزی بوده است. نمونه بارز این نظام سیاسی دوران حکومت قاجارها بوده که معمولا با عنوان نظام ممالک محروسه شناخته می شده است. این نظام سیاسی در قالب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در قانون اساسی مشروطیت به رسمیت شناسانده شد ولی هیچ گاه صورت عملی به خود ندید.
از سوی دیگر تحت تاثیر فرهنگ تورکها حکومت غیر متمرکز در ممالک محروسه برقرار بوده و تلقی اشتراکی بودن حکومت با شرکت دادن اعضای خانواده و یا خاندان حاکمیت در ساختار نظام سیاسی ممالک محروسه نقش بارزی داشته است. یعنی سلطان و پادشاه با همکاری شاهزادگان ، ملکه ، زنان ، خویشاوندان قلمرو خویش را مشترکا اداره می کرده است. به این ترتیب که اعضای خانواده و خاندان سلطان هم در دربار و حکومت مرکزی اعمال نفوذ و فشار کرده و هم اینکه به حکومت ایالات و ممالک منصوب می شده اند. این مساله در ساختار نظام سیاسی اکثر حکومتهای تورک از جمله پارتیان (Ashkanian) ، سلجوقیان ، خارزمشاهیان ، تیموریان (که در ترک یا مغول بودن آنها شک و شبهه وجود دارد) ، صفویان ، افشارها ، قاجارها و… به وفور دیده شده است. این نوع حکومت بیشتر شبیه نظام آریستوکراسی(حکومت اشرافی) در یونان باستان می باشد تا حکومت مطلقه ای که در دوره ساسانیان تجربه شده و همچنین در شاهنامه و افسانه های ملت فارس دیده می شود. بنابر این در مورد حکومت مرکزی صفویان مراد مرکزیت یافتن حکومت صفویان با از بین رفتن حکومتهای محلی بوده و به هیچ وجه حکومت مطلقه مد نظر نیست.
این نمای کلی ساختارهای فرهنگی ، سیاسی ، زبانی و تقسیمات سیاسی سرزمینی است – که به کوتاهی و به صورت فشرده مورد بررسی قرار گرفت – در گذشته تاریخی خود به دلیل عدم یکپارچگی و نداشتن انسجام زبانی ، جغرافیایی ، سیاسی ، فرهنگی نام خاصی نداشته و طبق سنت روزگاران گذشته یا با نام ممالک مانند آذربایجان ، خراسان و با نام سلاله های حکومتگرش مانند سلجوقیان شناخته می شد. تا اینکه از دوران صفویه به بعد با رسمیت یافتن مذهب تشیع در این سرزمین و با جدا شدن آن از پیکره جغرافیای اسلام عنوان رسمی ممالک محروسه صفوی و یا ممالک محروسه قاجار به خود گرفت و در مواردی نادر ممالک محروسه ایران هم خوانده شده است. بنابر این به هیچ وجه نام رسمی و عرفی این سرزمین کثیر المله پرشین (برگرفته از نام خلق فارس) یا ایران (مرتبط با نژاد و زبان غیر تاریخی و غیر علمی آریا) نبوده است.
در این میان چنانکه مشاهده شد مملکت آذربایجان از دیرباز به صورت سرزمینی مستقل و یا نیمه مستقل با عناوینی همچون آتروپاتکان یا آذربایجان (به صورت دقیق تر از ۳۳۰ قبل از میلاد به بعد) به اراضی بین زنجان ، همدان – دربند – تفلیس و ایروان اطلاق می شده است و زبان تورکی به عنوان زبان بومی این سرزمین و زبان علمی و ادبی آن بوده است. و زبانهای عربی و فارسی هم زبان شریعت و بخشی از زبان ادبیات این سرزمین بوده است. از سده های قبل از میلاد تا چند قرن اخیر اقوام تورک پیوسته از تورکستان به آذربایجان آمده و چنان که امروزه مشاهده می کنیم اکثریت قریب به اتفاق ساکنان آن تورک تبار و تورک زبان می باشند. بنابراین به لحاظ تاریخی آذربایجان جزء لاینفک سرزمین یکپارچه ی ایران (بنا به ادعای راسیسم فارس) نبوده ، به هیچ وجه زبان فارسی نه تنها زبان بومی ، بلکه زبان غالب ادبیات وسایر حوزه ها نیز در آذربایجان نبوده وآذربایجانیان جزئی از ملت افسانه ای ایران نبوده اند. بلکه برعکس آذربایجان خود ملتی جداگانه ، دارای زبانی معین و سرزمینی با مرزهای مشخص بوده است. با این حساب ما آذربایجانیها بر خلاف تخیلات راسیست ها به لحاظ تاریخی وظیفه حفظ تمامیت ارضی سرزمین موسوم به ایران را نداشته و گزینه خوبی برای پاسداری از زبان فارسی و مروج آن نبوده و نیستیم و اگر بتوانیم زبان مادری و ملی خویش – تورکی آذربایجانی – را از گزند راسیست های فارس که در نظر ما دشمنان بشریت و ترقی هستند ، حفظ بکنیم ، هنر کرده ایم».


Funcionarios del gobierno de la República de Azerbaiyán para el odioso insultan la bandera de Irán
آقایان تا حالا فکر کردید که ریشه های تجزیه طلبی در ایران چیست؟به نظرتون اینکه میگن ترکیه و آزربایجان داره عقاید پانترکیستی تولید میکنه و می خواهد ازربایجان رو از ایران جدا کنه میتونه دلیل منطقی باشه.یا اینکه میگن آمریکا و اسرائیل دارن دخالت می کنند درسته.نه آقا این به نظر من درست نیست که اگر اینطوره پس چرا ما نمی تونیم در اون کشور ها این کاررو بکنیم.وقتی ایران میتونه در سوریه دخالت کنه مطمئان باشید که وضعیت سوریه از ایران هم بدتره وظلمی که به مردم سوریه میشه از طرف حکومتشون اونقدر زیاده که ما به راحتی و علنا در اونجا دخالت میکنیم اگه کسی منصف باشه و تاریخ ۱۰۰ سال گذشته رو بخونه به وضوح میبینه که پهلوی ها چقدر ظلم به این تورکها کردند آخرش خدارو شکر دیدید که هردوشون به چه عاقبتی دچار شدند هم پدر هم پسر رسوای عالم شدند هر دوشون اخر عمری دنبال سوراخ موش میگشتند


Funcionarios del gobierno de la República de Azerbaiyán para el odioso insultan la bandera de Irán
چندي پيش در بي بي سي فارسي مقاله اي
خواندني و محققانه از محمود فرجامي روزنامه نگار و طنزنويس در خصوص ويدئوي مشهور به «دوشواري» منتشر کرده است. مقاله نکات جالبي از تاريخچه طنز معاصر و نقش کم نظير ترک ها در گسترش آن دارد، که مطلب را جذاب تر هم مي کند. بعد از وقايع مربوط به کاريکاتور مانا نيستاني و مطلبي که آقاي محمد قائد نوشتند، به نظرم اين يکي از بهترين مقالاتي است که منتقدانه به چگونگي تاثير چنين اتفاقاتي مي پردازد.
نويسنده معتقد است کساني که در آن فضا و با آن ژست، سخنان پيرمرد را جالب يافته اند، لزوماً به خاطر لهجه ترکي او نبوده، اگر ويدئو مثلا با لهجه غليظ مشهدي هم ضبط مي شد، حتي بيش از اين مي توانست دستمايه سرگرمي عمومي باشد. و البته ادامه مي دهد که در اينصورت مشهدي ها هيچ عکس العملي به آن نشان نمي دادند و حتي گفتار آن نُقل محافل جوانان مشهدي هم مي شد. به نظر من و با شناختي که از لهجه مشهدي دارم، ترديدي در درستي اين فرض نمي توان کرد. اما چرا تُرک ها اينگونه عکس العمل نشان دادند؟ نويسنده معتقد است که اگر مشهدي ها هم مدام در معرض «يه روز يه مشهديه…» بودند، به احتمال زياد عکس العمل متفاوتي داشتند.
محمود فرجامي به نقش بي نظير ترک ها در طنز ايراني اشاره و استدلال مي کند که با نفوذ گسترده آنها در تمام مناصب سياسي و فرهنگي و علمي کشور، بعيد است حتي يک نفر از جوکهائي با مضمون «يک روز يه ترکه…»، برداشتي مبتني بر بلاهت بکند. دلايلي براي رواج اين جوکها مي آورد و البته اذعان دارد که به راحتي قابل ابطالند و به سختي قابل اثبات. اما نتيجه اصلي در انتهاي مطلب به روشني بيان مي شود. چون اين جوکها براي خنداندن است نه قضاوت «به هر حال بهتر است در مقام گوينده بيشتر محتاط و مودب بود و در مقام شنونده زياد جدي نگرفت».
اين نتيجه ي قابل قبول و بي طرفانه، به عموم هموطنان يادآور مي شود مراقب حرفهاي حساب نشده و احياناً مضحک و اهانت آميز خود باشند و به ترک ها نيز توصيه مي کند مانند مشهد و اصفهان خويشتن دار باشند و از اين گوش بشنوند و از آن گوش در کنند، چون اين حرفها به شکل عام از جانب يک گوينده خاص و با يک انگيزه تخريب گرايانه گفته نمي شوند و با اين همه وسعت غيرقابل انکار حضور ترکها در نقش هاي مهم اجتماعي و همزيستي راحت و معمول شان در کنار سايرين، واجد هيچ ارزشي نيست.
ابتدا اجازه بدهيد به خطاي متداولي که به شکل کليشه اي در خصوص ترک هاي ايران رواج دارد و در اين نوشته هم روي آن تاکيد شده، اشاره اي داشته باشم. هر وقت که آذربايجاني ها از تبعيض در ايران سخن مي گويند، نفوذ بالاي سياسي ترک ها در دستگاه سياسي حال حاضر کشور به آنها گوشزد مي شود. ساختار اين نظام، مبتني بر حکومت روحانيت شيعه است. از طرفي قريب به اتفاق مردم آذربايجان شيعه هستند. اين مذهب نيز از طريق آذربايجان به ساير نقاط ايران گسترش يافته و بسياري از مراجع بلند پايه و با نفوذ معاصر مانند آيات عظام شريعتمداري، مرعشي نجفي و خوئي آذربايجاني بوده اند. اگر کثرت جمعيت آذربايجاني ها را لحاظ کنيم، حتي ممکن است حضورشان در دستگاه سياسي متناسب هم نباشد. بايد توجه داشت که نفوذ شيعياني با اصالت عراقي و يا معاود عراقي هم در اين حکومت کم نيست. با همه اينها، دشوار بتوان در اين حکومت حتي يک بخشدار يافت که تاکيد و اصرار آشکار به شخصيت آذربايجاني و ترکي خود داشته باشد. همانطور که نامگذاري بهترين اتوبانهاي تهران به نام علماي عرب معاصر را نمي توان پاسداشت فرهنگ هموطنِ عربي دانست که از توهين و تحقير سازمان يافته «آريائي کاران» در عذاب است.
در سياست خارجي هم اين قاعده به روشني نمايان است. مقامات با ذره بين دنبال کشف فلان جامعه شيعه در دور افتاده ترين کشور افريقائي هستند، اما در مناقشه دومين کشور مهم شيعي جهان با ارامنه مسيحي ارتدوکس که بيست درصد خاک شيعيان را در اشغال دارد، آشکارا مصلحت را در نزديکي به ارمنستان ديدند. روابط ايران و ارمنستان در ميان همسايه هاي آن کشور، حتي از گرجستان مسيحي نيز بهتر است. البته شخصيت آذربايجاني آذربايجانيها، مسئله اصلي تمام حکومتهاي صد سال گذشته بوده است. به اين استدلال خطا بايد جداگانه و مفصل پرداخت.
مدير خارجي يکي از شرکتهاي معتبر نوشابه سازي در ايران اهل استانبول ترکيه و نماد يک تُرک طرفدار حزب عدالت و توسعه است. به ايران و تمام کشورهاي اسلامي علاقه دارد. به زبان فارسي عشق مي ورزد. برعکس ساير مديران تُرک که همواره مترجمي از طرف سازمان در اختيار آنهاست، به هزينه شخصي خود معلم فارسي استخدام کرده تا اين زبان را ياد بگيرد. من مدتها فارسي حرف زدن ايشان در جلسات و عکس العمل شنوندگان را زير نظر داشتم. بعضي همکاران مشهدي من که فقط کافي بود کسي از تبريز زنگ بزند و بلافاصله بگويند «يکي بياد ببينه اين ترکه چي ميگه!» با جان و دل به او گوش مي دادند. اشتباهات فراوان او را حدس مي زدند و محترمانه و تا حدودي متمدنانه، ضمن صحبت جمله صحيح را در جواب بکار مي بردند. اگر رواج «يه روز يه ترکه ….» به خودي خود واجد کارکرد تاثير گذار بالائي بود، اين شهروند ترکيه که از پيرمرد «دوشواري» هم دشوارتر فارسي حرف مي زند و کلمات ترکي را هم چاشني صحبتهاي خود مي کند، بايد بيشتر اسباب خنده ديگران بود، که ابداً چنين نيست.
قبل از انقلاب وقتي امل ساين آهنگ گل سنگم را خواند، با استقبال بسيار گسترده ايرانيان مواجه شد. اگر بانوئي از اردبيل با همان کيفيت و با همان ميزان لهجه اين آهنگ را مي خواند، بايد خود را بلافاصله بازنشسته مي کرد، وگرنه مجبورش مي کردند به زندگي خود خاتمه دهد. رواج «يه روز يه ترکه ….» به سهم خود مي تواند مخرب باشد، اما نبايد اسباب ساده سازي صورت مسئله شود.
در خصوص ساير شهرهاي ايران نيز به وفور جوکهاي تندي ساخته مي شود. در آنها تاکيد بر خساست اصفهاني ها و تنبلي شيرازيها و شمع دزدي مشهدي ها کم نيست. فرض کنيد در کاريکاتور مانا نيستاني سوسک مربوطه شمعي در دست و در حال فرار مورد بازخواست قرار مي گرفت و مي گفت : «يَرَه مال مُويِه!» به راحتي مي توان پذيرفت که اين فرض به مراتب تندتر از «نمنه» ترکي است. در اينجا اهالي شهر به سوسکي تشبيه شده اند که شمعي را دزديده و دروغ هم مي گويد.
در چنين شرايطي روزنامه متمدن حتماً تمام دست اندکاران را راساً تنبيه مي کند و احتمالاً مورد اعتراض شديد مقامات هم قرار مي گيرد، اما آيا استان خراسان به هم مي ريخت؟ شهر مشهد به مدت يک هفته دست خوش اعتراضات بسيار گسترده مي شد؟ فضاي شهر به خاطر همين کاريکاتور براي مدتها امنيتي مي بود؟ کساني که مشهد را مي شناسند، با اين مدعا مخالفتي نخواهند کرد که عبارت « يَرَه مال مُويِه!» نه تنها مشهد را بهم نمي ريخت، بلکه مدتها نقل محافل جوانان اين شهر هم مي شد. توهيني به مراتب تندتر با عکس العملي کاملا متفاوت مواجه مي شود، چرا؟ محمد قائد در کتاب «ظلم و جهل و برزخيان زمين» و در فصل «سقوط از متعالي به مبتذل در روياروئي فرهنگها»، مي نويسد :
«در روانشناسي اجتماعي برخورد فرهنگها و طبقات چند نکته مي توان يافت. اول، هر چه طرف انتقاد کننده قوي تر باشد، ضربه وارده دردناک تر و احساس مظلوميت در طرف ضعيف بيشتر است. چنانچه در روزنامه اي در يک شهر کوچک ايران مطلبي دائر بر وجود تنعم بي حد و حساب در شهر تهران، و حاوي اتهام اسراف و افراط در خوشگذراني به ساکنان آن درج شود، واکنش احتمالي چنين مطلبي در تهران دلسوزي همراه با مطايبه است. در مقابل، درج مطلبي در روزنامه اي چاپ تهران حاوي انتقادي نه حتي به آن اندازه سنگين از مردم يک شهر کوچک ممکن است سبب شود مردم محلي دفتر نشريه در آن شهر را به آتش بکشند و ورود نسخه هاي آن را ممنوع کنند. چون موضوع را کاملا شخصي مي بينند و خود را شخصاً در معرض اهانت مي يابند. زماني که در تهران مطلبي درج شد در باره حمله وحشيانه افرادي در لرستان به کوهنورداني که از شهرهاي ديگر براي سياحت آن نواحي رفته بودند، پاسخ مقامهاي محلي آکنده از خشم و ملامت بود. در موردي ديگر، يک دانشجوي اهل تهران که مقاله اي در انتقاد از خدمات شهر محل تحصيلش، بوشهر، در روزنامه در تهران منتشر کرده بود چنان زير آتشبار حمله هاي شديد اهالي شهر قرار گرفت که ناچار شد در نشريه اي محلي پوزش بخواهد. انتقاد دانشجوي اهل بوشهر از مصائب خويش در شهر تهران بسيار کمتر توجه بر مي انگيزد، تا چه رسد که کار به عذرخواهي از اهالي پايتخت بکشد…..وقتي فرهنگي از سوي فرهنگ بالادست تحقير مي شود، پاسخ آن ممکن است نه مقابله به مثل، بلکه پرخاش باشد. فرهنگ قوي تر به فرهنگ ضعيف تر نزديک مي شود و به معاينه آن مي پردازد، در حالي که فرهنگ ضعيف تر نه تنها قادر به چنين کاري نيست بلکه از فهم گزارش حريف از آن معاينه در مي ماند……واقعيات تاريخي هر چه باشد، به تجربه مي بينيم که نه فصلي از کتاب، بلکه ده کتاب کامل هم اگر در ممسني و بوير احمد در ذم اهالي شيراز يا تهران منتشر شود کسي از آنان خم به ابرو نخواهد آورد. حتي ممکن است چنين مطالبي را مفرح قلمداد کنند. برخورد دو فرهنگ، و يا دو خرده فرهنگ، پيش از هر چيز تابع برخورد دو جرم است: جرم سنگين کمتر از جرم سبک از چنين برخوردي تاثير مي پذيرد.»
منظور آقاي محمد قائد در اين کتاب بررسي برخورد فرهنگهاست و هيچ ارتباط مستقيمي به اين بحث ندارد، اما مقالاتي که به حساسيت ها و تعصبات قومي مي پردازند و اينکه هر نوشته اي، عکسي، کاريکاتوري، بلافاصله به تريج قباي اين اقوام بر مي خورد را نقد مي کنند، بهتر است رودربايستي را کنار بگذارند و مدلي در برخورد فرهنگها را ملاک ارزيابي قرار دهند که حتي لهجه فرهنگ برتر را هم هنگام صحبت به زبان فرهنگ فرودست زيباتر جلوه مي کند. البته پيداست که اين صراحت به دردسر بزرگتري هم منتهي خواهد شد.
صبح تا شام در کشورهاي اسلامي بالا و پائين غربي ها را زير و رو مي کنند، حتي حسرت شنيدن اين اهانتها از طرف غربي به دل جوامع اسلامي مانده است. اما گستاخي يک کشيش روان پريش، جهان اسلام را ماهها درگير معرکه هاي خشونت بار خياباني مي کند. در سطح کشوري نيز توهيني به غايت شديدتر در مشهد موجب هيچ عکس العملي نمي شود، ولي کمتر از آن شهري مثل تبريز را به هم مي ريزد. پس چاره اي باقي نمي ماند که وزن و ظرفيت فرهنگي دو شهر در تحليل لحاظ شود.
اما به راستي! تبريز و مشهد داراي چنين تفاوت فرهنگي شگرفي هستند؟ حتي فرض چنين فاصله فرهنگي هم پذيرفتني نيست. نه تنها قاطبه هموطنان، بلکه کساني که آشکارا تمايلات ضد تُرکي هم دارند، شهر پيشرو و جريان ساز تبريز را يکي از مراکز مهم فرهنگي کشور و بلکه منطقه مي دانند.
پس موضوع چيست؟ حساسيت به لهجه و کاريکاتور را به وضوح ديده ايم و مي بينيم، قبول تاثير مخرب جوکها ساده سازي مسئله است، فرض اختلاف سطح فرهنگ هم آشکارا باور کردني نيست، پس جواب چيست؟ در واقع نويسنده اين مقاله و مقالات مشابه، منتقدانه و با حسن نيت تمام در پي جواب اين سوال هستند که چه عواملي ترک هاي ايران را اينگونه حساس کرده است؟ اگر به همين روال صدها مقاله و کتاب در خصوص اين مسئله و سوالي که مطرح شد نوشته شود، هرگز پاسخ و تحليلي قابل قبول به دست نخواهد آمد، چون طرح سوال به روشني اشتباه و از اساس خطاست. اگر نگاه را تغيير دهيم و اندکي جايگاه زبان و فرهنگ ترکي را بشناسيم، بايد بپرسيم : «چرا آذربايجان هيچ حساسيتي ندارد؟»
کسي که فرهنگ آذربايجان و زبان ترکي و موسيقي و فولکلور اين ملت را بشناسد، در شگفت خواهد بود که چرا تبريز طي صد سال گذشته به چنين سرنوشتي تن داده؟ شايد بتوان گفت تبريز تُرک ترين شهر منطقه خاورميانه است. زماني که استانبول پايتخت امپراتوري روم شرقي بود و توسط فاتحان عثماني فتح نشده بود، تبريز شهر تُرکاني بود که به سهم خود مشغول توليد فرهنگ و دانش بودند. اکنون استانبول نوبل ادبيات را در سينه دارد و زبان و ادب ترکي را به سراسر جهان معرفي کرده، اما تبريز در اندر خم حق ابتدائي خواندن و نوشتن زبان مادري دست و پا مي زند. استانبول براي يک سال پايتخت فرهنگي اروپا شد، اما فرهنگ سازان ايران معاصر از صادق هدايت و دهخدا تا جلال آل احمد و احمد شاملو با فرهنگ تُرکي نامهرباني ها کردند. عارف قزويني بدترين اهانتها را به تُرکان کرد. استاندار تبريز در رژيم پهلوي هم لابد در مدرسه ايشان آموزش ديده بود که خرشماري را به جاي سرشماري به کار برد.
جهت مطرح کردن دقيق يک مسئله اجتماعي که به حال مردم مفيد باشد و موجب گشايشي در احوالات آنها شود بايد تمامي ابعاد خرد و درشت فرهنگي و همچنين واقعيت هاي غير قابل انکار فضاي نابرابر را در نظر گرفت. و گرنه در شهرها و مناطق مختلف آذربايجان هم جوکهاي درون زباني جريان دارد. بعضي از آنها مضامين بسيار تندي هم دارند، اما هرگز موجب اعتراض و حساسيت ويژه نبوده اند. اگر تاثير «يه روز يک مشهديه …» با «يه روز يه ترکه …» مقايسه مي شود، بايد توام با اين فرض باشد که در مشهد نيز مانند سمرقتد و بخارا، ازبکي زبان رسمي و انحصاري است. در چنين شرايطي تحليل گر منصف در پي پاسخ به سوالاتي کاملا متفاوت خواهد بود. او خواهد پرسيد :
تبريز را چه شده؟ چرا صد سال بي امان را از دست داده؟ چرا حساسيتهاي خود را محدود به چند نوشته و کاريکاتور و ويدئو مي کند؟ چرا به تحقير سازمان يافته زبان و فرهنگ ترکي حساس نيست؟ چه صبري و چه ظرفيت نهاني دارد اين تبريز؟ تبريز دروازه ورود مدرنيته به ايران است. تبريز اولين مدارس مدرن و دو زبانه را در ايران تاسيس کرد. اولين ترجمه ها از تبريز بود. با چنين سابقه اي، چرا بايد تبريز زبان و فرهنگ خود را به کناري بگذارد؟ چرا بايد آموزش مدرن تبريز طي صد سال گذشته انحصاراً به زباني باشد که همچنان شهروندانش به «دوشواري» با آن سخن مي گويند


Otros puntos de vista de Orhan

Discurso de Bernard Lewis en Irán, Irán, análisis, arquitecto en la Universidad de Tel Aviv
Si nos lo prometes(Iraníes)Somos mejores que los turcos, ¿por qué lo hacemos?(Iraníes)Hace 35 años, el Shah y toda su pandilla huyeron y su reputación en el mundo desapareció.Pero los propios turcos Atatürk que les trajeron la cultura occidental Muazullah en lugar de la adoración de Dios


«Irán es aún algunos follando como»
Estimado señor, ¿por qué no responde a mis preguntas, no he insultado a nadie Dios no ha insultado a nadie por qué borró todos mis comentarios. Para muchas personas, ¿por qué no encontramos nombres como Bijan, Manijeh, Faramarz, Darius o Cyrus hasta que Reza Shah llega al poder en cualquier documento, escritura a mano, ficción o poesía? ¿O por qué ninguno de nuestros abuelos nombró iraní?(Farsi) ¿No?
Por el contrario, los nombres de Skander, Changiz, Timur, que parecen haber invadido Irán según la historia oficial y han derramado tanta sangre en el suelo, han sido mencionados en historias y poemas y colocados en nuestros padres..
¿Cómo se pueden aceptar los nombres de sus hijos de entre los nombres de los asesinos de sus antepasados?
Obviamente, hay algo que falta en el rompecabezas o un anillo a través de nuestra cadena de conocimiento..
Ahora, en las crónicas oficiales y escolares de Kourosh y Darío, conocemos a los gobernantes justos y difusores de los derechos humanos y a los fundadores del imperio más grande del mundo..
Pero nunca nos preguntamos por qué, al mismo tiempo que la fundación de este imperio, las brillantes civilizaciones del sur del Mar Caspio, especialmente Marlek, las brillantes civilizaciones del centro de Alborz. (Inundación.)Ilham, Urartor, Maná y Loco, 2500 ¿Fueron los aqueménidas creados el año antes de que fueran repentinamente aniquilados?

Pero después de destruir Babilonia y la brillante civilización de Mesopotamia, (Irak) Trata a los judíos con una amabilidad ejemplar y los devuelve a Jerusalén después de la liberación.. La caída de Babilonia y la liberación de los judíos no fue otra cosa que la sabiduría y el poder financiero de los judíos fue capaz de traer la sangrienta y anónima cabeza de las estepas rusas de la raza eslava a Irán.. En el primer año del reinado del Señor, Dios logró lo que había dicho por el profeta Jeremías.. Impulsó a Kourush a emitir una orden y enviarla a todo su imperio.. Este es el mandamiento. : Yo, el Emperador de Persicum, anuncio que Dios, el Dios de los cielos, me ha dado a todos los muertos del mundo y me ha mandado construir una casa para él en Jerusalén.. Puede volver allí, como quiera.(La Torá del Antiguo Testamento de los Instintos 22;23;36) Por supuesto, tal orden no surge de la balsa humana de Kourosh, pero es la orden de devolver el capital intelectual y meditado de El Judío.. La influencia de los judíos en los aqueménidas se puede ver en otras partes de la historia en conspiraciones y golpes ocultos contra Kombujih y Berdya, reyes aqueménidas que se oponen a los judíos. Si estos arios y persas no han entrado en las tierras de Irán y no han sido ocupados y sanguinarios, y con el apoyo del pueblo de Irán, ¿cómo podemos nosotros? Estuvo de acuerdo en que los ejércitos pequeños y sin nombre de Macedonia y el Islam fueron capaces de barrer fácilmente el gran imperio y hacerse cargo de los destinos de Irán en poco tiempo.. ¿Por qué tenemos los nombres de Skandar, Timur, Changiz y una multitud de nombres árabes, pero no tenemos un hombre de 700 años llamado Kambiz, Ardeshir, Koroush y Darius?!!
. ¿کوروشی que ایرانیست el mundo entero sepa pan, porque en los libros de figuras literarias como Ferdowsi, Hafez y Saadi y otras celebridades iraníes desde ese puesto, ahora es tan bueno o malo, aunque no un nombre de esclavo?
¿Por qué Cyrus Pahlavi era solamente más adelante encontrar y sacar un nombre?
Digamos que los reyes anteriores tenían sus pensamientos sobre la diversión y el placer de Reza Pahlavi y su hijo eran solo historiadores y eran de gracia y cortesía y ... !!!!!!!!!!! (Con libro te suzonshon Tabriz) ¿Qué pasa con el nombre que llenó tu boca? El que había ido a Jamshid tenía su poesía ... ¿Lo puso en el medio?
¿Crees que el Templo fue descubierto en el pasado? ¿No tiene ningún conocimiento de su Evangelio? Entonces, ¿de dónde vino toda esta información de Kikavos y Jamshid y Fereydoun y Zahhak? De las historias épicas que se han pasado del pecho al hombro... ¿¿¿Derecha??? ¿Por qué no eres el rey del reino de Dios? Para Alexander Jani y el asesino en sus palabras, en los corazones de la historia, que la historia del agua de su vida está escrita en el Shahnameh, ¿no fue para Ciro el Grande y Espíritu Santo?

Los judíos tienen una larga historia y una habilidad especial para hacer historia y distorsionar la historia y conectar cuestiones históricas, no tan importantes, y siempre han utilizado esta capacidad para servir a sus intereses políticos, como con la formación del Estado de Israel, los jefes de ese gobierno que pretendían estar cerca del régimen pahlavi en Irán demostraron el trato de Ciro a los judíos tan grande que incluso en fuentes antiguas y nuevas relacionadas con el estado islámico, Ciro lo ha demostrado. Aqueménidas, no se ha encontrado rastro de ellos. El legislador estadounidense Paul Findlay escribe en 'Engaños deliberados':
"Gran parte de la falsificación y los mitos sobre Israel han sido hechos y tratados por fanáticos religiosos, tanto judíos como cristianos, que lo han repetido a lo largo de los años hasta el punto de que ahora se acepta como una realidad en el mundo".
Por supuesto, la capacidad de los sionistas no fue solo la razón de su éxito en el uso de la arqueología para avanzar en sus objetivos, sino que la arqueología extrema del régimen de Pahlavi proporcionó una buena base para el éxito de los sionistas..
Zoe Duriel, jefa de la delegación israelí en Teherán, escribe en un artículo en el periódico israelí Yedio Akhlanot, fechado el 1/2/1/1964.:
"Cuando hablo en nombre de iraníes educados, solo necesito comenzar con la historia de Esther.. Para que pueda captar inmediatamente su interés y atención".
Esto se convirtió en un modelo para todos los funcionarios israelíes.. En cada evento y ceremonia, dedicaron el comienzo del discurso a la apreciación de Ciro y la historia de Stromardkhay, y en palabras de Dorill, intelectuales y funcionarios escucharon con entusiasmo estas anécdotas..
*En 1978, el primer ministro israelí Isaac Rabin dio un discurso en la casa de Cyrus y a un judío iraní de origen iraní.: "Creo que el fundador del principio del sionismo está erróneamente conectado. (Teodoro Hertsel) Se aplica, pero este título realmente se adapta a Ciro el Grande, quien por primera vez hizo posible la reunión de judíos en tierra santa y, por lo tanto, esclavizó a todos los judíos del mundo a su favor. el Sha de Irán (Mohammad Reza Pahlavi )El verdadero heredero es Ciro el Grande.
*Archivos del Departamento de Estado, Delegación de Tel Aviv
* El hecho es que la arqueología histórica, en otras palabras, la historiografía arqueológica, de alguna manera se ha asociado con el judaísmo.. Esto es evidente tanto durante la primera era Pahlavi debido a la influencia de figuras prominentes como Mohammad Ali Zakalmalek Foroughi y Mirza Ibrahim Khan Qavam al-Mulk Shirazi, que eran judíos, como en la era pahlavi, donde la presencia generalizada y la influencia del judaísmo sionista en el campo de la historiografía y la historiografía es bien evidente..
* Para obtener más información, puede leer el libro de Paul Findlay, Deliberate Deceptions, Facts about Iran-Israel Relations, traducido por Mohammad Hossein Ahui
Ver.
* Los ojos deben lavarse / de lo contrario para ser vistos.


Insultar a Ciro el grande en la Universidad de Tabriz
¿Por qué borraste mi opinión, si, en tus propias palabras, puedo poner ese comentario en el sitio una vez, por qué ni siquiera me respondiste por una vez, pero mi pregunta es por qué en Irán, hasta que Reza Shah llegó a trabajar en cualquier documento, escritura, historia o poema a aquellos como Bijan, Manijeh, Faramarz, Darius o Korosh? O por qué ninguno de nuestros abuelos se llama iraníes.(Farsi) No…


Insultar a Ciro el grande en la Universidad de Tabriz
¿Por qué deberíamos aprender la historia de Irán de los británicos de los alemanes ... por qué los británicos vienen a leer las inscripciones de Irán, pero hasta ahora ni un solo iraní ha podido leer esas inscripciones? (Y si son reales,)Leer y todo lo que puede hacer el historiador iraní es traducir el texto en inglés o alemán de esas inscripciones.
Dios sabe qué mujer o cuerpo de hombre o un soldado desconocido en esa tumba de estilo griego.!!!!!!!(Es realmente una sorpresa.)Está dormido cuando un montón de una casa ha sido arruinada, llamada la tumba de Ciro.…


Rafsanjani: La descomposición de Azerbaiyán y Baluchistán después de las elecciones
En el argot, en lugar de la palabra cultura, usamos la palabra Oz öz. También sabes que hay una diferencia de tiempo alrededor de Avesta 3.000 años.Y otra cosa, excepto la palabra cultura que se usa en persa.


Enlace corto a este post:

Registrado en بازخوری همه این مطالب را در اینجا قرار میدهم چون راستشحیفم

  • ARAZ Dijo:

    La respuesta:
    El polen de la buena que no tienes que estar en la cresta la objeción misma es طبیعتتان
    _______________________________________________________________________________

    Libertad de independencia de República de Azerbaiyán del sur
    Un mensaje silencioso de nación de Azerbaiyán :Azerbaiyán no interfiere en los asuntos internos de Irán.

    Después de los sangrientos eventos relacionados con la población musulmana en el año 1359, drazarbaijan número کثيري de ojanbakhten de personas en ese acontecimiento histórico, que es finalmente de nuevo con Israel para admitir un error por el rhbarit del movimiento de personas en Azerbaiyán, cuando la orientación del ayatolá Shariat que además a la tarea como un hombre de En el sistema, denominado por el reemplazo de Jomeini insistió, omitavan dijo que en el caso de la primera de ellas que fue etiquetado como el sistema en lugar de una ciencia religiosa totalitrhai a la rhbarit, construido, con el primer contraataque por el régimen, personas han puesto su vidas sólo obrai, el mentón y la germinación de onhaita toneladas (b) (E) la confesión y el arrepentimiento del pueblo de Azerbaiyán la experiencia con tal muestra un cambio en el sistema de confiar a los afiliados dentro de la regla وکساني regla naradi subordinado no es posible, la amarga experiencia del otro en el año okhunbar 1385 De la experiencia, en la que protesta civil de la nación, oprimida por el insulto a Azerbaiyán por muchos años othaghir ha sido siempre dependiente en shownista de los medios de comunicación, precisamente en el silencio de la mdaian de los derechos humanos oamadi ! Ohairt y کوجه están entre los mejores en las ciudades de okhiabanahai de Azerbaiyán, por el régimen بخاک, expresa la constante hmani que sangre era el jefe de la azrbaijaniha del binzir de la وفداکاريهاي de la patria, minamidend y janfshaniha de Azerbaiyán verde en su camino como Irán.! Admitir y reconocer, bnaghan com, uchshmha hacia abajo en la lengua de la oficina, como se dirigen a la patria verde,!Como u oazarbaijani Azerbaiyán rojo soldado es omoajab sueldo y anestésico en los días difíciles del calentador y ya no aparece! De hecho, en mayo 1385 De Irán pero esta separación no fue causal, pero eran los ojos de azarbaijani sobre los crímenes del régimen en ese año en Azerbaiyán, cuando. * jangjoi soldado ghayoor ghayoor Azarbayjani, miembro, debe ser como la iraní y la campaña de escarabajo, convirtiéndose en uno de nuestros promociones para sezaish, tari F el. es miembro de Ghayour کندفاصله a بکجا del escarabajo?. La mikhanid correcta de la ari, Azerbaiyán en junio 1385 Separada de Irán. Esta separación no es shrmegin amaazarbaijan y responderá a la larga historia de la serie, lo que:La separación de Azerbaijan e Irán, pero también aquellos que eran Azarbayjani Azarbayjani como temporada gargar. de Irán en relación con el movimiento verde de Irán y las respuestas a glaih de este movimiento hacia el movimiento a Azerbaiyán ملّت npiosten debe señalarse en relación con el hecho de que elegir para esta nación (G) tiene su (Pero el duro momento que usted necesita encontrar ghyart, Azerbaiyán) Miró a un niño más pequeño a expresar sus conocimientos relacionados con oranj les uchshm en su mibandid pasado por pasivos, tal Entezari (Únete a la nación de Azerbaiyán, el movimiento verde)Cuando un no-razonable. por asuntos relacionados a Azerbaiyán a onmidanid no khodmrbot, de maravilla, ¿cómo el mensaje de nación Azerbaiyán mantiene mensaje silencioso? descargar nación Azerbaiyán le es :Azerbaiyán no interfiere en los asuntos internos de Irán.
    Libertad de independencia de República de Azerbaiyán del sur

    Mostrar  
    • Búsqueda تجزی de Kaspersky Dijo:

      آکراد mtoham
      Hoy en día, se cree que el norte de Irak, el norte de Siria y el sureste de Anatolia han sido durante mucho tiempo historia kurda, y los kurdos han estado presentes junto a las tribus asirias, sirias, armenias, babilónicas y sumerias en Mesopotamia, Anatolia y Siria. Incluso para confirmar esta ilusión, algunos pankurdos han forjado y presentado el alfabeto kurdo antes del Islam. El idioma oficial de Oriente Medio nunca ha tenido un alfabeto independiente y ha tomado prestado de Mesopotamia, el siríaco, el árabe, el alfabeto cuneiforme, el siríaco y el árabe..
      La realidad es que los aborígenes han sido originalmente اکراد Zagros como madera y Lac ČR y….. Y empezar con los turcos selyúcidas en conquistas de Anatolia( El gobierno romano del este) La Anatolia oriental a los pies de los kurdos fue este libre cuando los kurdos como un mercenario al servicio de las unidades de Seljuk y poco a poco en la mitad oriental de Anatolia que ha superado al armenio fue obligado inmigración y اکراد así como اتراک a los selyúcidas de Anatolia y, por supuesto, sobreviven las conquistas otomanas de اتراک en el oeste de Anatolia también ha infectado d D se vio obligado al griego y 1 mil años el proceso de ترکسازی y کردسازی en el este y el oeste de Anatolia continuó hasta el final de la segunda guerra mundial y el gobierno otomano hamidiyeh اکراد( La función del Sultan Abdul Hamid) La Alianza llamada dejaría el Comité con ناسیونالیستهای y los armenios de Anatolia oriental por siempre claro y el dueño de la tierra y eran مایملک y migraciones forzadas en la Anatolia occidental junto con 5 millones continente griego Grecia en el oeste de Anatolia fue obligado a abandonar una mano.
      En el norte de Irak y Siria, la presencia de los kurdos al norte oriente de la época está sobre y por lo que es una oportuna holaku las ciudades en el principalmente kurda de Arbil y Kirkuk hoy, como forzado y وحکاری y ghamshlo y حسکه y Dahuk…. No se puede representar sino nn آسوری آسوری estas ciudades todas tienen su nombre lo indica esto, pero hay áreas en el ataque con holaku califato Abbasi con estimulación de Nasir al-Din Tusi, اکراد en معیت la Horda comenzó a conquistar y destrucción y muerte en las áreas ya mencionadas y gradualmente las áreas con کوچنده de طوایف Y los combatientes de Turkmen y era otra vez residencial. Por lo que وواقعیت es que Corea del norte y Siria y Anatolia oriental de sur (Turquía) Propiedad آسوری en el original siríaco y el armenio y el menos de 900 años y gradualmente ha caído en manos de اکراد y اکراد de los armenios y los cristianos de Syriac آسوری y descenso *!!!!!! Aprenden. Y esta cosa de پانترکها bajo ndarandba que پانکردها gravemente امپریالیزم apoyo material y espiritual de los medios occidentales y a los efectos de los medios debilitaron y futuros precarios y el Medio Oriente han sido elegidos.

      Mostrar  
    • Karim Naseri Dijo:

      Soy un Marandi y todos mis ciudadanos y mis provinciales creen firmemente que algún día la falsa República de Azerbaiyán, que una vez fue separada por la fuerza por los bastardos rusos de Irán, se reincorporará a Mam Mihan, es decir, Irán, y esta es una minoría muy, muy humilde. Panturk se terminará pronto.No se sabe cuántos falsos mercenarios de la República de Azerbaiyán Erdoğan son analfabetos y obsesivos y no tienen ganancias para estos pansecesionistas.Todos los 30 millones de azeríes mi compatriota soldado del vientre, pero nuestra madre soldado Irán y defendió la mota de nuestro suelo Y los elementos secesionistas de la fiesta del padre de Erdogan
      Vivan pronto Irán y las nobles y despreciadas excusas de los jefes de la falsa República de Azerbaiyán y las cabezas apestosas de la falsa Turquía, que si queremos volver a las fronteras históricas, Turquía también debe regresar al país, es decir, el Gran Irán..

      Mostrar  
  • Karim Naseri Dijo:

    Soy un Marandi y todos mis ciudadanos y mis provinciales creen firmemente que algún día la falsa República de Azerbaiyán, que una vez fue separada por la fuerza por los bastardos rusos de Irán, se reincorporará a Mam Mihan, es decir, Irán, y esta es una minoría muy, muy humilde. Panturk se terminará pronto.No se sabe cuántos falsos mercenarios de la República de Azerbaiyán Erdoğan son analfabetos y obsesivos y no tienen ganancias para estos pansecesionistas.Todos los 30 millones de azeríes mi compatriota soldado del vientre, pero nuestra madre soldado Irán y defendió la mota de nuestro suelo Y los elementos secesionistas de la fiesta del padre de Erdogan
    Vivan pronto Irán y las nobles y despreciadas excusas de los jefes de la falsa República de Azerbaiyán y las cabezas apestosas de la falsa Turquía, que si queremos volver a las fronteras históricas, Turquía también debe regresar al país, es decir, el Gran Irán..

    Mostrar  
    • Anónimo Dijo:

      Yashasin Marandi

      Mostrar  
    • Anónimo Dijo:

      Algunos de nuestros conciudadanos todavía sueñan con el abandono, no saben que Arordoghan soñó para ellos mientras Ilham Aliyev Ghulam tenía el oído sonado.. Pero se quedaron ciegos.
      ¡Viva Irán e Irán!
      Las ratas de sartén estaban presentes todo el tiempo, pero no se atrevían
      En realidad, Pan Turk o Pan Kurd, todas estas personas deberían ver su árbol, probablemente un insecto en algún lugar de la ramita está mal

      Mostrar  
  • WWW.FARDA.US © 2008-2015, Del proyecto por Farda.us Organizado por Farda.us | Todas las imágenes y los objetos son propiedad de sus respectivos propietarios