ثلاثة وثلاثين عاماً عمر النظام الإسلامي، عداوة وحقد النظام من إلى البلد لإسرائيل كالمبدأ التوجيهي والسياسة الخارجية لإيران داکترین لایتغیر، والرهانات للأمة إيران كان گرفتاریهای التردد. في الواقع لا أحد يستطيع أن ينكر، "جمهورية-الإسلامية" – التي تدعي الدفاع عن حقوق الشعب، "فلسطين" وغيرهم من المسلمين في العالم – في كل هذه السنوات الدفاع عن المجموعات الفلسطينية وإسرائيل أنصار رودروی هذا البلد – مراكز كبيرة من السلطة والثروة في العالم موجودة – وتكلفة المال هو مهد الأمة الإيرانية.
هذه المواجهة وقد كان يحق دائماً للدفاع عن حقوق المسلمين في فلسطين، ولكن يمكن أن يتم ستمدیده في سلوك النظام التي تواجه الشعب المسلم في أفغانستان، بما في ذلك غيرهم من المسلمين، ويخلق شكوكا جدية على أهداف ظلم النظام والمطالبة به رؤساء مكافحة.
فلسطینیهای مسلمان
مردم فلسطین، مردم مظلوم و بی پناهی هستند که پس از تشکیل دولت اسراییل و تصویب قطعنامه سال 1948 ملل متحد، ستم فراوانی بر ایشان رفت. زمینهایشان طی چند مرحله مصادره شد و هنوز هم اسراییل در تتمه آن شهرک سازی می کند؛ حق حاکمیت ملی را از آنها سلب کردند و از میهن آبا و اجدادی خود آواره شدند؛ اما این موضوع – بر خلاف آنچه تندروهای یهودی و مسلمان ادعا می کنند (هر کدام به دلایلی) – جوهره ی مذهبی ندارد و اساسا یک دعوای حقوقی بر سر مالکیت زمین است که اگر تا امروز فراتر از ملاحظات مذهبی و ایدئولوژیک و صرفا بر پایه حق مالکیت طرفین پی گیری شده بود، احتمالا بیش از نیم قرن درگیری و کشاکش را به منطقه تحمیل نمی کرد و وضعیت خاورمیانه هم به بن بست کنونی نمی رسید.
در طول دهه های گذشته در میان تمام کشورهای عرب و مسلمان منطقه، احتمالا ایران تنها کشور مسلمانی است که به طور مداوم از گروههای فلسطینی مقابل اسراییل دفاع کرد. بقیه کشورها همواره در این کارزار حضور مقطعی داشتند و چه بسا به واسطه منافع خود چشم خود را بر روی بسیاری حقایق بسته باشند. با این همه این فلسطینی دوستی سران جمهوری اسلامی هم توجیه منطقی ندارد چه اینکه اگر لازم بود این کشور نقشی هم در استیفای حقوق فلسطینیان ایفا کند، این مداخله باید با در نظر گرفتن منافع ملی و به در قالب بخشی از جامعه بین المللی یا حداقل کشورهای مسلمان انجام می شد و نه به شکل کنونی که امروز پس از چند دهه ایران را به صورت یک کشور منزوی درآورده و هر آینه ما را در معرض خطر حمله نظامی بیگانه قرار داده است.
باید در نظر داشت که فلسطینی ها تنها مردم مسلمانی نیستند که بطور گروهی تحت ستم قرار دارند؛ در همسایگی ایران روسها سالها مردم چچن را مورد آزار و اذیت قرار دادند و چینی ها به حقوق اقلیت مسلمان این کشور تعددی می کنند اما هیچگاه این دو کشور با واکنش خصمانه نظام اسلامی مواجه نشدند؛ حتی یک مورد وجود ندارد که رژیم ملایان در این موارد به کشتار مسلمانان اعتراضی کرده باشد. با توجه به اینکه اعتراض یا حتی دشمنی با چین و روسیه به مراتب کم هزینه تر از درگیری با حامیان یهودی اسراییل است که علی القاعده بخش بزرگی از قدرت سیاسی و اقتصادی جهان را در اختیار دارد، پس ریشه این سیاست گذاریها و دشمنیها را نه در اسلام دوستی سران رژیم که در جای دیگر باید جست.
در واقع هدف نظام اسلامی از درگیری با اسراییل، هیچگاه حفظ منافع فلسطینیان یا دفاع از حقوق مسلمانان نبوده بلکه چون افکار عمومی جهان عرب نسبت به مسئله فلسطینیان حساس تر است و آقایان هم به دنبال جای پا در کشورهای عرب منطقه هستند، این بساط را تعمدا در منطقه علم کردند تو بتوانند برای خود مشروعیتی دست و پا کنند و در داخل و خارج از کشور توجیحی برای حیات سیاسی خود داشته باشند. نمونه بسیار خوب برای تایید این مدعا رفتار ضد انسانی و تبعیض آمیز نظام اسلامی با اتباع افغانستان است.
افغانی های نامسلمان
بر خلاف برخی گروههای فلسطینی و اتحادیه عرب که دست در خون ملت ایران دارند و در زمان تهاجم صدام حسین به ایران از قوای متجاوز به انحا روشها، رسما حمایت کردند، مردم افغانستان هیچگاه در هیچ جنگ میهنی علیه مردم ایران شرکت نداشتند. در واقع افغانستان – که بخش اعظم آن تا اواخر قرن نوزدهم بخشی از ایران بود – خود بزرگترین قربانی جنگهای داخلی و فرقه ای است و همین موضوع ظرف دهه های گذشته اسباب مهاجرت تعداد زیادی از اتباع این کشور به میهنمان بود.
تقریبا از همان زمان حمله قوای شوروی به افغانستان، میلیونها آواره افغانی راهی ایران شدند. مهاجرت این گروه برای هر دو طرف تبعات گوناگونی داشته؛ افغانها همواره از رفتار میزبانان ایرانی گلایه داشتند و ایرانیان هم خواستار خروج میلیونها افغانی بودند که برخی تخمینها آنها را تا 5 میلیون تن مهاجر هم برآورد می کند. اما این موضوع اخیرا ابعاد و حواشیح دیگری هم پیدا کرده .
در نوروز امسال از سوی استانداری اصفهان گفته شد که حضور شهروندان افغانستان در پارک صفه آن شهر برای حضور در مراسم سیزده بدر ممنوع است. متعاقبا برخی از شهرهای توریستی ایران هم به نقل از مقامات محلی و استانداری آن بخشها، مناطق افغان ممنوع اعلام شدند. حتی از جانب یک مرجع پزشکی اعلام شده که «پیوند عضو ایرانی به افاغنه ممکن نیست.» این نوع محدودیتها که ظاهرا برای حفظ آرامش و امنیت مردم بومی اعمال می شود علاوه بر اینکه بسیار توهین آمیز است، در اغلب موارد می تواند تاثیر معکوس بگذارد و موجبات تنفر و شکاف میان مردم میزبان و مهمانان افغانیشان شود. اخیرا از یزد هم خبر رسید که در پی تجاوز به یک دختر بچه یزدی توسط چند تن اتباع افغانستان، خانه های چند صد مهاجر افغانی به آتش کشیده شد. از اینها می توان نتیجه گرفت که با توجه به وضعیت مهاجران افغان و سو مدیریت مسئولان جمهوری اسلامی – که به جای حل مشکلات، بیشتر به تنفر گروهی و قومی دامن می زنند – باید منتظر حوادث ناگوار دیگری هم از این دست باشیم.
تبعیض ها
پناهدنگان افغانی ساکن در ایران حتی اگر سالها در این کشور اقامت داشته باشند، از حقوق شهروندی یک ایرانی برخوردار نمی شوند و همین موضوع هم ایشان را برای همیشه در موقعیت شهروندان درجه دو و سه قرار می دهد. همچنین در بسیاری موارد به شهروندان افغانی اجازه کار داده نمی شود که این وضعیت اسباب سو استفاده کارفرمایان را فراهم می کند؛ کودکان افغانی حق تحصیل و حق استفاده از امکانات آموزشی را ندارند. اخیرا یک مرجع دولتی هم در ایران مدعی شد که فروش خوراک به اتباع افغانستان ممنوع است و یا هر ایرانی می تواند به صلاحدید خود از یک افغانی کارت شناسایی بخواهد که همین یک موضوع – درصورت صحت – عمق نا پختگی و جهالت مسئولین دولتی نظام را نشان می دهد.
ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی
برخی ایرانیان که مخالف حضور افغانیها در ایران هستتند، ادعا می کنند که بنا بر شواهد، فساد اخلاقی، خشونت و قانون شکنی در میان اتباع افغانستان مولفه های رایج است و این مهمانان افغانی در بسیاری از موارد مسئول تعدی به حقوق شهروندان ایرانی و ناهنجاریهای اجتماعی هستند.
بدون هیچ تردیدی دهه ها جنگ داخلی، آوارگی، ویرانی، فساد و استبداد در هر جامعه انسانی، تاثیرات عمیق فرهنگی برجای می گذارد و همین موضوع اسباب بسیاری از مصیبت ها و ناهنجاریها خواهد بود. مردم افغانستان هم از این قاعده مستثنی نیستند و طبیعتا رفتار این گروه با جامعه ای که زیست مشابهی نداشته، یکسان نمی تواند ارزیابی شود.
با همه این تفاصیل باید دانست که حضور اتباع افغانستان در ایران یک حقیقت محرز است و کسی نمی تواند حسب علاقه شخص آن را انکار کند. اگر مسئولین جمهوری اسلامی و اتباع ایرانی هم به دنبال حل مشکلات ناشی از حضور این گروه در ایران هستند، باید هرچه بیشتر در جهت رفع تبعیض ها گام بردارند. دسترسی رایگان به امکانات آموزشی، آموزش فراگیر و ایجاد شرایط عادلانه برای تصدی مشاغل قانونی که امکان تامین معاش شرافتمندانه را فراهم کند، احتمالا راهگشای برخی از مشکلات کنونی خواهد بود.
طلبکاران چپ گرا
اخیرا مقالات متعدی (عمدتا از سوی طیف چپ) بر روی وبسایتهای فارسی منتشر شد که گرایشات ملی گرایانه و ملی گرایی ایرانی را مسئول وضعیت کنونی اتباع افغانستان در ایران می داند. على سبيل المثال فرج سركوحي در وبسایت بی بی سی فارسی می نویسد:
برخی تحلیلگران خودحقیربینی در برابر اروپائیان و آمریکائیان و خودبزرگ بینی در برابر افغان ها، عرب ها و ترک ها» را از شاخص های ذهن و روان شناسی جمعی مسلط، و نه همگانی، در میان ایرانیان و از مولفه های پایدار فرهنگ غالب، و نه خرده فرهنگ ها، در ایران می دانند و برخورد تبعیض آمیز لایه هائی از مردم را با مهاجران افغانی بر همین زمینه توضیح می دهند.
آقای سرکوهی البته هیچ نام و نشانی از این «برخی تحلیلگران» که احتمالا رفقای هم مسلک خود او هستند ارایه نداده؛ اما ترجمه این گفته احتمالا چنین است که فارس ها یا پارسی زبان ها – که فرهنگ غالب در ایران هستند – چنین رفتار تبعیض آمیزی از خود نشان می دهند؛ در صورتی که بقیه خرده فرهنگ ها و اقوام ایرانی چنین رفتاری ندارند در حالی که نویسنده در نظر نمی گیرد که در تمام بخشهایی که اقوام ایرانی با آن خرده فرهنگ ها سکونت دارند، حضور اتباع افغانستان ممنوع است! مثلا افغانیها در هیچکدام از استانهای آذری زبان یا کردنشین ایران حق سکونت ندارد و وقتی برخوردی وجود نداشته باشد چطور قرار است فرج سرکوهی یا آن برخی تحلیلگران درباره تبعیض آمیز بودن یا نبودن آن قضاوت کنند؟
در واقع مقامات استانی مناطق آذری زبان اولین گروهی بودند که حضور اتباع افغان را رسما ممنوع اعلام کردند. در حال حاضر بجز سه استان تهران، قم و البرز که افغانیها در تمام مناطق آن حق سکونت دارند، در باقی استانها صرفا مناطق خاصی برای ایشان در نظر گرفته شده که همانها هم عمدتا در مناطق فارس زبان یا به قول سرکوهی «فرهنگ غالب» است.
البته خود فرج سرکوهی در ادامه می گوید:
هیچ تحقیق میدانی برای اثبات یا ابطال این برداشت وجود ندارد اما معتقدان بدان نه فقط به نمونه های گوناگون و مکرر گفتار و کردار برآمده از این ذهنیت و روان شناسی در نهادهای حکومتی و در میان لایه های گوناگون مردم استناد می کنند که از سکوت بسیاری از روشنفکران ایرانی در برابر این گونه برخوردها، از حضور توهم خودبرتربینی ایرانیان در بسیاری از آثار ادبی و هنری گذشته و معاصر، از رواج لطیفه های تحقیرآمیز علیه اقلیت ها و مهاجران، از ممنوعیت نانوشته ورود مهاجران افغانی و عراقی به شبکه مناسبات خانوادگی و دوستی و از تصویر رایج افغانی و عرب و ترک در شعور جمعی اکثریت نیز چون دلایلی برای تایید برداشت خود نام می برند.
بسیاری از ایرانیان فارسی زبان نه فقط به همسایگان و مهاجران، که به غیرفارسی زبانان هم میهن خود را به دیده تحقیر می نگرند.
بهتر است آقای سرکوهی مطالبی از این دست را که نام گوینده اش «برخی تحلیلگران» است و خودش هم اذعان دارد که هیچ شواهدی بر درستی آن وجود ندارد را اساسا مطرح نکند.
همچنین ادعا می کند:
برخی ملی گرایان افراطی زبان فارسی و برخی اسلام گرایان مذهب شیعه را عامل وحدت و برتری ایرانیان می دانند اما بخش مهمی از ایرانیان به زبانی هائی جز فارسی سخن گفته و بخش مهمی از ایرانیان سنی مذهب اند.
ملی گرایان افراطی ایران نیز خود را وارثان ایران باستان می پندارند که به گمان آنان بر فرهنگ ها و تمدن های دیگر برتری داشته است.
أو
تبلیغ و ترویج توهم برتری ایرانیان نسبت به ترک ها و عرب ها از مضامین اصلی شاهنامه فردوسی است. شاهنامه به روزگاری خلق شد که اعراب امپراطوری ساسانی را درهم پاشیده و خلفای عرب بر بخشی و سلسله های ترک تبار بر بخش دیگر ایران حکومت می کردند.
در واقع این رفقا نه به فکر حل معضل مردم فلک زده افغانستان هستند، نه شناختی از ریشه خصومت ها دارند و نه اصلا هیچ راه حلی برای حل این گرفتاری ارایه می کنند. هدفشان از طرح چنین مسایلی صرفا عقده گشایی است و مترصد فرصتی برای تسویه حسابهای تاریخی خودشان هستند وگرنه هر آدم منصفی که نسبت به موضوع آگاهی داشته باشد، اذعان می کند که وضعیت کنونی مهاجرین افغان در ایران معلول قوانین تبعیض آمیز نظام اسلامی است و هر وصله ای که در سی و سه سال گذشته به جمهوری اسلامی و زمامدارانش بچسبد، آن وصله ملی گرایی نیست.
سلام پان فارسیست ها
إظهارسلام ضد اسلام ها
سلام سلطنت طلبان کثیف
شما ها هم مانند برداران فارس افغانی تان کثیف هستید
در ضمن عده ای زیادی از مردم افغان ترک هستند
خیالتو راحت کنم
مردم کره زمین یعنی ترکان
حالا بسوز سوزان سوزان !!!!!!!
کثافت ها
زنده باد اسلام و قران وخامنه ای و مردم ترک جهان
زنده باد ترکیه
زنده باد ترکمنستان
زنده باد ازبکستان
زنده باد قزاقستان
زنده باد قرقیزستان
زنده باد آذربایجان شمالی و جنوبی
زنده باد تاتارستان
زنده باد چچن
زنده باد قبرس ترک نشین
زنده باد ترکمن های سوریه و عراق و ایران
زنده باد ترکان خراسان
زنده باد ترکستان شرقی
بازم بگم
خوب ما رو با این اراجیف خندوندی نخد مغز . بگو مردم خوب ذات شما بی منطق ها رو بشناسن
إظهارمرحبًا
إظهارمیدانیم که امروزه تبلیغات سهم بزرگی در حقیقت سازی دارند یعنی با تبلیغ یک نادرست و تکرار روزانه آن میتوان آن را بصورت یک حقیقت غیر قابل انکار در جامعه ثابت کرد بطوریکه کسی به خودجرات تفکروالبته رد آن را نخواهد داد —> موضوع زیاد بودن جرم وجنایت بین افغانها هم ظاهرا از همین مقوله است که حتی متفکرین با انصاف را هم به خطا برده است من دو دلیل برای رد آن میاورم یک:کارگران افغانی مورد اطمینان بوده اند–اثنان:دستیابی مهاجرین افغانی به حقوق اولیه شهروندی بدشواری وگاهی نا ممکن است به همین دلیل اوج آرزوهایشان دستیابی به همین حقوق اولیه است
از نویسنده محترم مقاله که بسیار جالب و واقعیت محظ می باشد به عنوان یک مهاجر تشکر می کنم در خصوص این موضوع«پیوند عضو ایرانی به افاغنه ممکن نیست.» تجربه یکی از نزدیکان در این مورد این بود که شخصی به نام حجت الاسلام آقای سید شریفی طبعه افغانستا که دوچار مرض قلبی شدید بود یک ایرانی خیر پیداشد که قلب فرزند از دست داده خود را به او اهدا کند وقتی در شیراز در بیمارستان مخصوص جراحی قلب مراجعه کردند در ابتدا مقدمات کار را فراهم کردند در داخل اتاق عمل همینکه فهمیدند طرف افغانی هست دست از عمل کشیدند و آقای شریفی بر اثر همان مریضی پس از مدت کوتاهی از دنیا رفت درکدام قانون اسلامی هست که ایرانی نسبت به بقیه افراد مسلمان برتری دارد و ارجعیت با نژاد هست نه با عمل صالح! آیا اسلامی که ایران از آن دفاع می کند این است؟
إظهارسپاس از تو دوست عزیز. به گمانم دلیل این رفتارهای غیر انسانی، ایرانی دوستی یا به قول شما نژادپرستی مقامات نظام اسلامی نباشد. جمهوری اسلامی در بسیاری موارد نشان داده که اتباع عراق و لبنان و فلسطین را به ایرانیان ترجیح می دهد.
به نظرم اسباب اینطور رفتارهای غیر انسانی، تنگ نظری و دنائت طبع است. راه حل این مشکل هم ناسزاگویی به این و آن نیست. اگر نظام متوجه شود که اینطور رفتارها برایش به لحاظ تبلیغاتی گران تمام می شود و چهره ی اسلام خواهی و مسلمانی اش بخطر می افتد احتمالا در این مسایل هم تجدیدنظر کند.
إظهارسیاست رژیم اینست که با تحت فشار گذاشتن افغانها باعث خروج عده ای از آنها شود و بازتاب این قضیه باعث گردد تا دیگر افغانها رغبتی به مهاجرت به ایران نداشته باشند چون رژیم از افزونی گرفتن شمار مسلمانان سنی و عواقبش و خطراتش برای ایدئولوژی جهنمی خود میهراسد.
إظهار