בימים האחרונים התפרסמו כמה מאמרים על תכנונם של עלי ח'אמנהאי ותומכיו להשפיע על הרכב מועצת המומחים החדשה.. מחברי מאמר זה למעמד הלא תחרותי של הפרלמנט הבא (161 מועמדים ל-88 מושבים) הם מציינים כי באזורים מסוימים אין אפילו תחרות בין שני המועמדים. בהתאם לכך, יש הטוענים, כי בבחירות לא תחרותיות אלה יש להצביע למועמדים קיצוניים פחות, משום שהפרלמנט הבא יקבע את המנהיג הבא ואדם קיצוני יותר עשוי לרשת את ח'אמנהאי..
بطور خلاصه این استدلالها بر پایه ی چند پیش فرض اساسی بنا شده: 1.- نخست اینکه احتمال مرگ علی خامنه ای بزودی وجود دارد. چون خود خامنه ای رهبر مادام العمر است و کسی در فکر برکناری او نیست و مجلس خبرگان هم برای او جز ثناگویی و حمد و ستایش کارکرد دیگری ندارد. از اینرو گفتگو درباره ی جانشین خامنه ای فقط در صورت مرگ او ممکن است. 2.- فرض دیگر این است که در مملکت ایران مجلس خبرگان می تواند رهبر بعدی را معلوم کند. چون اگر مجلس خبرگان چنین قدرتی نداشته باشد قاعدتا گفتگو درباره ی ترکیب این مجلس هم بی معنا است. 3.- فرض سوم این است که شخصی که بر مسند رهبری ایران می نشیند، اگر کمتر افراطی باشد، این توانایی را دارد که تحولات عمده در وضعیت کشور و در وضع آینده ایران ایجاد کند. 4.- فرض چهارم این است که اگر یک نفر کمتر افراطی (ولی کماکان افراطی) بر سر کار بیاید، این شخص کمتر افراطی به خواسته های آن عده بیشتر افراطی گردن نمی گذارد.
من به دلایلی که شرح خواهم داد به همه این مفروضات ایراد دارم: 1.- نخست اینکه علی خامنه ای (האימאם ח'אמנאי) مدت طویلی است که قرار است به سرای دیگر بشتابد و ریغ رحمت را سر بکشد. دستکم از زمانی که من دبستانی و دبیرستانی بودم اخباری درباره وضعیت وخیم سلامت او منتشر می شد که تا امروز همگی نادرست از آب درآمده. بنابر این ضمن اینکه امکان مرگ خامنه ای در آینده نزدیک وجود دارد، لزوما این احتمال جدی نیست.
2.- این ادعا که خبرگان می تواند رهبر معلوم کند لزوما صحیح نیست. چون حتی خبرگان پیشین هم با تکیه بر خوابنما شدن اکبر هاشمی و وصایای امام تصمیم به انتخاب رهبر جدید گرفت. اساسا دیکتاتورها اجازه نمی دهند تعیین جانشینانشان به روش دموکراتیک انجام شود. حتی اگر این دموکراسی محدود به زیردستان خودشان باشد. وقتی یک نفر مانند خامنه ای یاد گرفت چطور ۸۰ میلیون ایرانی را در انتخاباتی که مطابق اصول خودش انجام پذیرفته، به استهزا بگیرد، به آسانی می تواند برای تحمیل خواسته هایش از سد نوکران خود هم گذر کند؛ اگر این منظور از طریق انتخابات حاصل نشود از طرق دیگر حاصل خواهد شد.
3.- نظام اسلامی در طول سی و هفت سال گذشته عمیقا فاسد شده و امروز این فساد آنچنان در همه ابعاد اخلاقی، سیاسی، اقتصادی گسترش یافته که یک نفر در هر مرتبه ای هم که باشد، به فرض که بخواهد، امکان اصلاح امور را نخواهد داشت.
4.- تجربه سالیان گذشته به خوبی نشان داده آن کسانی که علی الظاهر کمتر افراطی هستند–که در مورد نامزدهای خبرگان این موضوع حتی کمتر صادق است–در هنگام مواجه با خواسته های افراطگرایان نرمش بیشتری از خود نشان می دهند و استدلالشان هم این است که ما اگرچه با بخشی از این رویکردها مخالفت داریم ولی به دلیل فشارهای موجود ناگزیر از پذیرش بخشی از واقعیت ها هستیم. بنابر این جامعه در مواجه با این افراد منفعل تر می شود. اگر اصلاحی هم در این دوره ها مشاهده شده صرفا خواست عمده حاکمیت صرفا برای برونرفت از بحرانهای داخلی و بین المللی بود که ربطی به دیدگاههای کمتر افراطی نداشته.
یادمان باشد بخشی از زشت ترین و ضد انسانی ترین رویدادهای سی و هفت سال گذشته از جمله کشتار دانشجویان کوی دانشگاه و قتل های زنجیره ای در زمان دولت اصلاحات رخ داد و عوامل آن هم هیچگاه مجازات نشدند. اساسا این دیدگاه که یک نفر کمتر افراطی بر صدر نشسته، جامعه را مستعد می کند تا فشار بیشتری را تحمل کند و امتیازهای بیشتری بدهد.
5- این ادعا که انتخاب یک نفر کمتر افراطی و کماکان افراطی که نماینده خامنه ای نباشد، صرفا به این علت که مخالف خواست او است، در جهت منافع ملت ایران است، نادرست است. حتی القا این توهم که برای گذر از شرایط موجود راههای کم هزینه ای مثل انتخابات خبرگان یا انتخابات مجلس وجود دارد برای آینده ایران خطرناک است. ملت ایران باید آگاه باشد که اصلاح وضعیت موجود راههای آسان و میانبر ندارد و باید هزینه هایش را بپردازد و در غیر اینصورت منتظر عواقب وخیم تری باشد.