Supongamos que a un paciente con cáncer se le da la opción de elegir entre diferentes tipos de cáncer.. Por ejemplo, un paciente con leucemia puede elegir el cáncer de pulmón en su lugar.. Aparentemente, esta transacción no debería ser un mal negocio, porque algunas enfermedades son peores que otras.. El problema surge cuando el paciente piensa que el paciente que ha sustituido a la primera enfermedad ha resuelto la mayor parte del problema y no requiere medidas intensivas y tratamientos dolorosos como la quimioterapia.. Es lo mismo que sucede cada vez después de las elecciones en Irán..
انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان برگزار شد و آمار شرکت کنندگان در کل کشور شصت و دو درصد اعلان شد؛ در تهران هم پنجاه درصد واجدان شرایط بنا بر منابع رسمی رای داده اند. علی الظاهر نامزدهای اصلاح طلب توانسته اند بخشی از کرسی های مجلس را بدست بیاورند. حتی اظهارات تندی از سوی برخی سردمداران نظام مانند صادق لاریجانی منتشر شده که به ملت پرخاش کرده چرا به رفقایش رای ندادند!
اما پرسش اساسی این است که چه کسی برنده این انتخابات شد. بنا به دلایلی که شرح می دهم علی خامنه ای و کلیت نظام جمهوری اسلامی برنده انتخابات بودند و این نتیجه هم اصلا غیر قابل پیش بینی نبود.
انتخابات تحت شرایطی برگزار شد که اغلب رای دهندگان، همچون گذشته، قربانی و منتقد نظام کنونی بوده اند. استدلال مدافعان شرکت در انتخابات هم همان ایده قدیمی انتخاب میان بد و بدتر بود. حاکمیت مانند دفعات گذشته قوانین بازی و گزینه های ممکن را از پیش معلوم کرد و منتقدین هم همچون گذشته در زمین حریف، تحت قوانین حریف، و برای انتخاب گزینه های حریف به میدان رفتند و مقهور اراده او شدند.
ایده انتخاب بد بجای بدتر بر این فرض استوار شده که با انتخاب بد به جای بدتر، کشور در طولانی مدت به سمت گزینه های بهتر می رود؛ بدون اینکه لازم باشد بهای سنگینی پرداخت شود. این ایده در سی و هفت سال گذشته مکررا نشان داده که بر خلاف مفروضات خود عمل می کند. یعنی فی المثل پانزده سال پیش همه ی مردم در یک انتخابات شرکت می کردند تا اکبر هاشمی، که دزد و جانی است، انتخاب نشود؛ امروز عده ای از همانها حاضر به تحمل انواع مصیبت ها و دشواری ها هستند که اکبر هاشمی، که کماکان دزد و جانی است، انتخاب شود؛ تا احمد جنتی و تقی مصباح، که جانی تر و دزدتر هستند، انتخاب نشوند. یا مثلا زمانی گروهی همه تلاششان را می کردند که ری شهری و ناطق نوری در انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس پیروز نشوند؛ امروز اصلاح طلبان لیست هایشان را با امثال ری شهری و فلاحیان و ناطق نوری بیرون می دهند و همانها که مخالف ری شهری و ناطق بودند برای اجتناب از گزینه بدتر از ایشان حمایت می کنند.
واقعیت این است که شصت و دو درصد از مردم ایران در انتخاباتی شرکت کرد که تمام نامزدهایش مورد تایید نظام قرار گرفته اند و از همان فرزاندان نظام هم تا هشتاد درصد و بیشتر رد صلاحیت شده اند. حتی آن عده ای هم که قرار است تغییر ایجاد کنند اصلاح طلب حکومتی یا رفورمیست های هفده سال پیش نیستند؛ امثال مطهری یا عارف بخش میانه روتر گروههای افراطی حاکم بر کشورند. نگاهی به اظهار نظرهای اخیر این افراد نشان می دهد که اینها خود تا چه اندازه متحجر و در بهتیرین حالت منفعل هستند و بطور قطع برای بهبود شرایط موجود کاری از آنها ساخته نیست. علاوه بر این و علی رغم شرکت گسترده رای دهندگان، این جماعت هم بخش محدودی از مجلس خبرگان و مجلس شورای بعدی را تشکیل دادند و آن عناصر افراطی تر کماکان در هر دو مجلس حضور عمده دارند. اگر مردم در انتخابات شرکت نمی کردند احتمالا تقی مصباح و محمد یزدی کماکان در مجلس بودند و اکبر هاشمی هم به این جایگاه نمی رسید. اما ملت ایران بهای بسیار سنگینی را برای این حضور پرداخت که هنوز اکثر سیاسیون متوجه آن نیستند. پیروزی این گروه به عنوان نمایندگان ملت چیزی بیشتر از سلاح تقلبی به دست ملت نیست که اگر نداند چه چیز در دستانش گرفته ممکن است در یک درگیری به قیمت جانش تمام شود.
کشور ایران بیمار است و این بیماری هم علاج آسان ندارد. اینکه برای بیمار سرطانی از سرطان ریه و سرطان خون بتوانید یکی را انتخاب کنید فی النفسه بد نیست؛ ایراد زمانی ایجاد می شود که تصور کنید با انتخابتان تغییر واقعی ایجاد کردید و این اتفاقی است که پس از هر دوره انتخابات میافتد–اینکه مردم با انتخاب اکبر هاشمی بجای تقی مصباح در انتظار درمان و علاج آسان باشند.
متاسفانه وضعیت ایران رو به نابسمانی می رود. کافی است آمار و ارقامی که از درون خود سازمانهای دولتی ایران بیرون می آید، آمار وحشتناک بیکاری–که صرفا برای جلوگیری از رشد آن به رشد اقتصادی هفت درصدی نیاز است–، گسترش شدید فقر، قاچاق دستگاههای حکومتی مانند سپاه، خشکسالی، و ورشکستگی عنقریب بسیاری از صندوق های پولی وابسته به نهادهای حکومتی و شرکت های دولتی، را ببینید تا بدانید مملکت در چه وضعیت خطیری قرار دارد. اغلب این نابسمانی ها حاصل سیاست های نابخردانه و غیر عقلانی دوره های گذشته، فساد حکومتی، و استبداد حاکم بر ایران است که هزینه اش را باید کلیت حاکمیت بطور اعم و شخص علی خامنه ای بطور اخص بپردازند.
در چنین شرایطی اگر ملت در بازی انتخاباتی شرکت نمی کردند و حداقل های تحمیلی نظام را نمی پذیرفتند، نظام اسلامی بزودی مجبور به عقب نشینی های گسترده و امتیاز دهی فراوان و یا پذیرش خطر رویارویی با مردم بود. ولی شرکت در انتخابات یکبار دیگر این توهم نادرست را برای رای دهندگان بوجود آورد که مردم در یک پروسه ی سیاسی، ولو به صورت محدود، شرکت کرده اند و با انتخاب گزینه های از پیش تعیین شده ی حاکمیت، خود دست به انتخاب زدند؛ طبیعی است در چنین شرایطی نسبت به انتخاب هایی که در واقع انتخاب های خودشان نیست احساس تعلق خاطر کنند و آن را نوعی پیروزی به شمار بیاورند. این همان ایده اصلی انتخابات در جمهوری اسلامی است و همان چیزی است که در آینده به حاکمیت قدرت بیشتر برای مواجه با مردم و دشواری های پیش رو می دهد.