تصور کنید یکی از دوستانتان ادعا کند مریخی ها به زمین آمده اند و در میان ما انسانها زندگی می کنند. شما برای او توضیح می دهید که هیچ نشانه ای از وجود اهالی مریخ بر روی زمین وجود ندارد و علاوه بر آن سالها مطالعه ی سیاره بهرام (مریخ) توسط سازمانهای فضایی و مراکز علمی نشانه ای از اینکه حتی اشکال ساده ی حیات هم در آن وجود داشته باشد بدست نداده چه برسد به حیات گونه های پیچیده تر و یا گونه های هوشمند و در نهایت تمدنهایی که بتوانند سفرهای فضایی را با موفقیت به انجام برسانند. در پاسخ شما دوستتان استدلال می کند که مریخی ها علاقه ندارند توسط انسانها دیده شوند و مراکز علمی و دانشگاهی هم توسط همین مریخی ها اداره می شود و در واقع آنها هستند که بر انسانها حکومت می کنند و چون انسانها را به بردگی گرفتند؛ اجازه نمی دهند که ما حقایق آنها را کشف کنیم. در چنین شرایطی شما هر اندازه که بحث را ادامه دهید یا تلاش کنید که مستندات علمی یا شواهد قانع کننده تری برای رد فرضیه طرف مخالف ارایه کنید، دوستتان می تواند شواهد شما را با عنوان شواهد دستکاری شده و بی ارزش رد کند و در نهایت در نتیجه بحث هم تغییری ایجاد نمی شود. از آنجا که هیچ اصل مورد توافقی وجود ندارد که پایه استدلال دوطرف باشد؛ نه شما می توانید طرف مقابل را قانع کنید و نه طرف مقابلتان می توانند ثابت کند که مریخی ها واقعا به زمین آمدند. این بحث را تا بی نهایت می توان به همین شیوه با تکذیب شواهد طرف مقابل ادامه داد و تا زمانی که مبنایی میان دو طرف وجود نداشته باشد–مثلا هر دو توافق داشته باشید که اطلاعات سازمان ناسا و مراکز علمی در مورد سیاره مریخ معتبر است یا عقیده ی آخوند محله تان در اینباره حجت است یا هر قاعده دیگری پیدا شود که مورد پذیرش و پایه استدلال طرفین باشد–ادامه ی این بحث و هر بحث دیگری مانند آن بی مورد است.
با اینحال ممکن است دوستتان نتیجه ی گفتگو با شما را به عنوان سندی در عجز مخالفانش در رد نظراتش تلقی کند و آن را به دیگر دوستانش نشان دهد و تعدادی طرفدار هم از این راه جلب کند. علی القاعده هرگاه مقدار زیادی وقاحت برای گفتن دروغهای بزرگ و مقدار زیادی حماقت برای باور به آنها یکجا جمع شده باشد، دروغ هم به سرعت گسترش می یابد؛ حتی اگر آن دروغ در حد مهاجرت دسته جمعی اهالی مریخ به محله شما باشد.
چند روز قبل یکی از خوانندگان وبسایت فردا، ۱۹ بار یک نظر واحد را زیر پست های مختلف فرستاد و من ۱۸ دفعه آن را حذف کردم. اگرچه استفاده از ستون کامنتهای سایت برای همه آزاد است اما مطالب تکراری که در کامنتهای قبلی آمده باشد یا مطالبی که از سایت دیگر و بدون منبع ارسال شده را حذف می کنم؛ با اینحال در این یک مورد که هر دو اتفاق افتاده نوبت نوزدهم استثنا قایل شدم. این نوشته نظریات شخصی به نام ناصر پورپیرار را نقل می کند که معتقد است تمام تاریخ ایران جعل یهود است. آقای پورپیرار مدعی است یهودیان دو هزار و پانصد سال پیش تمام جمعیت ایران را نسلکشی کردند و از آن زمان تا تقریبا دو هزار سال بعدتر کشور ایران خالی از سکنه بود تا اینکه عده ای مهاجر از آفریقا و کشورهای دیگر به ایران آمدند و جمعیت امروز ایران را تشکیل دادند. این نظرات تا ریاست شورای همکاریهای خلیج فارس هم رفته و سایتهای حکومتی مثل تابناک هم آنها را منتشر کردند؛ و از زمان طرح آنها عده ای از قومگرایان و مذهبیون هم که آن را موافق طبعشان یافتند، به تبلیغ آن مشغول هستند. مشکل اصلی نظریات پورپیرار در این است که نه فقط با تاریخ رسمی و آکادمیک جهان مطابقت ندارد، منابع و شواهد باقی مانده تاریخی هم آنها را تایید نمی کند. آقای پورپیرار راه خیلی ساده ای برای حل این مشکل پیشنهاد می کند: تمام دپارتمانهای تاریخ دانشگاههای جهان، تمام دانشنامه هایی که به تاریخ ایران اشاره کردند، تمام منابع علمی و آکادمیک تاریخ ایران، تمام مستندات و منابع اولیه باقی مانده از این دو هزار سال تاریخ ایران، اعم از: منابع اروپایی، رومی، چینی، یونانی و مانند آن، که اشاره ای به موجودیت کشور ایران و ایرانیان کردند، همگی جعلیات یهودیان است.
جای تعجب نیست که من نخواستم به کامنت این دوستم پاسخ بدهم. نهایت کاری که من می توانم در این مورد یا مورد مشابه بکنم این است که از چند موزه یا دانشگاه یا دانشنامه مطلبی خلاف ادعایش نشان دهم که اینکار را البته خودش هم می تواند انجام دهد. اما وقتی قرار است تمام اینها جعلی باشد، دیگر جای بحث هم نمی ماند.
دروغها همیشه تاریخی یا فرهنگی نیستند و همیشه گزینه ی پاسخ ندادن و کم محلی کردن یا تمسخر کردن — مثل مورد پورپیرار — یک گزینه نیست. زمانهایی می رسد که طرفداران فرضیه مریخی ها، چماقدار می شوند و مخالفینشان را به مرگ طبیعی دچار می کنند و بر سرنوشت یک ملت تاثیر می گذراند.
مدتی پیش علی خامنه ای تصمیم گرفت که علوم انسانی باید در ایران متحول شود. اگر تصور کردید، منظور از تحول، پیشرفت در علوم انسانی، ساخت دانشگاههای جدید، ارایه مقالات بیشتر به مجلات تخصصی یا تربیت متخصصان بیشتر است؛ باید بگویم که اشتباه متوجه شدید. برای اینکه ما در یکی از شاخه های علم تحول ایجاد کنیم باید ابتدا در آن زمینه به سطح دیگر کشورهای دنیا برسیم و سرآمد شویم. علوم انسانی و علوم اجتماعی جایی نیست که ما حتی نسبت به خودمان مزیت نسبی داشته باشیم. پس منظور خامنه ای از طرح تحول علوم انسانی چیست؟ برای دانستن منظور خامنه ای، کافی است بدانیم، پس از اظهارات او، تعداد زیادی اساتید از دانشگاههای کشور اخراج شدند. برخی رشته ها از اساس منحل شدند یا در آنها دانشجوی جدید نگرفتند و برخی از کلاسها را هم تبدیل به کلاسهای معارف اسلامی کردند و قرار شد علوم اسلامی جایگزین علوم انسانی شود. در همین راستا رییس سازمان بسیج کشور هم کشف کرد که «علوم انسانی کثیف تر از بمب های صدام است.» وباید بجای علوم انسانی از حوزه ی علمیه قم کمک بگیرند.
ایراد علوم انسانی چیست که به گفته ی سردار نقدی تا این اندازه کثیف است؟ بزرگترین مشکل علوم انسانی این است که با دیدگاههای سران نظام جمهوری اسلامی و با شیوه ی حکومتشان مطابقت ندارد. یعنی ما یا باید اصول و قوانین حاکم بر جمهوری اسلامی را بپذیرم یا قواعد علوم انسانی را که در اغلب موارد با آن شیوه ها در تناقض است. از آنجایی که اولی نمی تواند نادرست باشد پس حتما ایراد از دومی است. مشکل اینجا است که اگر چیزی قاعده مند نباشد و روشمند نباشد و قوانینی بر آن حاکم نباشد، اصلا علم نیست. علوم انسانی شاخه ای از علوم است که به مطالعه ی انسان می پردازد. چون موضوع مورد مطالعه ی آن پیچیده تر است، قوانین و روشهای حاکم بر آن — بر خلاف توهم سران نظام — پیچیده تر از حوزه های دیگر و حتی علوم پایه است. همانطور که موشک را باید با قوانین فیزیک هوا کرد و نمی شود در مورد پرتاب آن از حوزه ی علمیه ی قم کمک گرفت؛ جامعه را هم باید بر پایه اصولی اداره کرد که مبنای علمی دارد. جمهوری اسلامی برای حل این مشکل راه حلی هم پیشنهاد می کند و علوم انسانی را از اساس ساخته و پرداخته سازمانهای جاسوسی خارجی می داند. یعنی چون نمی توانند رفتارهای خودشان را بر پایه قواعد علمی شرح دهند، لاجرم اصول علمی را به کل انکار می کنند و چون تمام قواعد علمی انکار می شود؛ نادرستی عملکردشان هم معلوم نمی شود. این دقیقا همان چیزی است که در حوزه های دیگر هم به کرات اتفاق افتاده. مثلا چون بر پایه اصل توسعه اقتصادی، مملکت ما توسعه نیافته یا توسعه نمی یابد؛ این معیار توسعه را به عنوان یک قاعده غربی کنار گذاشتند و بجایش یک معیار جدید به نام پیشرفت تعریف کردند که البته در جهان سابقه ندارد. یا چون اغلب مردم ایران زیر خط فقر هستند؛ پس خط فقر را که مبنای غربی دارد کنار می گذارنند و یک خط دیگر جایش می کشند که نشان بدهد، چقدر درست عمل کردند.
حکومت مریخی ها یا همان سلطنت دروغ های بزرگ بر ایران طولانی شده. خوبی این دروغها این است که تا مدتی — دستکم در مورد گروهی — جلوی افشای حقایق ناراحت کننده را می گیرد و دروغگویان را به اهدافشان می رساند. اما این دروغها واقعیات جهان خارج را تغییر نمی دهند. دنیا نسبت به آنچه چند دهه ی پیش می شناختیم، تغییر کرده و دهکده ی جهانی امروز ظرفیت دروغهایی در این ابعاد را ندارد. وای به روزگار دروغگویان آنزمان که فریب خوردگان هم به بخشی از حقیقت برسند.
بحث با یک نادان چون پیپیرار که از جعلیاتش چندین کتاب و مقاله می توان درآورد فقط تلف کردن وقت است. ایشون هرگاه یک تز آبدوخیاریش رو یکی از منابع آکادمیک در جهان ( ترجیحا مسیحی ) :)) تایید کرد آنگاه می تواند ادعا کند حداقل چیزی بارش است. این مرد یک متعصب ضد یهود است و بس. متعصبی که مانند کودکان و کل کل از هیچ دروغی کوتاهی نمی کند. چرندیات ایشون ارزش خندیدن دارند نه پاسخ
نمایشاگرایران و ایرانی و تاریخش همه افسانه ودروغ است پس چرا هی درباره اش مقاله ها می نویسند و هرجا نامی از ایران آورده می شود چونان لبو سرخ می شوند
نمایشگیریم که همه اش افسانه باشد ، ناصر پور پیرار و نشخوارکنندگان سخنانش
ببین تاچه اندازه نادان و دیوانه شده اند که تاب شنیدن افسانه را هم ندارند
اگر ایران افسانه هم باشد من باز این کهن افسانه را دوست می دارم
پاینده ایران
سعدی میفرماید ، دریغ از تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران!
نمایشکسی که تنها و تنها یک کتاب خوانده باشد جانش را هم برای آن یک کتاب خواهد داد و کسی که چندین کتاب خوانده باشد تازه میفهمد که جان انسان چقدر ارزش دارد!
الاغی که از کوچه ای بگذرد ندای خود را سر خواهد دادو هرچقدر با عقل و اندیشه و خرد و منطق و فلسفه بگویی که صدای تو آزار دهنده است و ساکت شو، در پایان بیفایده خواهد بود!