سال گذشته مطلبی را درباره کتاب سوزی اعراب در ایران در یک وبلاگ فارسی خواندم که نسخه ای از آن نوشته را با مختصری تغییرات در این پایگاه منتشر کردم. با توجه به اینکه موضوع کتابسوزی اعراب با تاریخ رسمی که نظام کنونی سعی در القای آن می کند، همخوانی ندارد و جمهوری اسلامی هم بنا به تجربه، صدای مخالف را حتی در موضوعات غیر سیاسی و فرهنگی هم تحمل نمی کند؛ تردید نداشتم که نوشته دوست وبلاگ نویسمان هم حذف خواهد شد و به همین علت آنرا انتشار دادم.
در آن مقاله نویسنده با اشاره به چند نوشته تاریخی کوشش کرده بود تا به موضوع کتابسوزی در ایران بپردازد. از آن جمله مطلبی که از ابن خلدون و درباره کتابسوزی ایران به نقل از تاریخ طبری و کتاب دو قرن سکوت زرینکوب آمده بود. اصل این نوشته در کتاب مقدمه ابن خلدون(ص 373) موجود است و ترجمه انگلیسی را هم می توانید در اینجا ببینید:
Among The Persians, the intellectual sciences played a large and important role, since the Persians dynasties were powerful and ruled without interruption. The intellectual sciences are said to have come to Greeks from the Persians, when Alexander killed Darius and gained control of the Achaemenid empire. At that time, he appropriated the books and sciences of the Persians. However, When the Muslims conquered Persia and came upon an indescribably large number of books and scientific papers, Sa’d b. Abi Waqqas wrote to ‘Umar b. al-Khattab’, asking him for permission to take them and distribute them as booty among the Muslims. On that occasion, ‘Umar wrote him: ‘Threw them into the water. If what they contain is right guidance, God has given us better guidance. If it is error, God has protected us against it. ‘ Thus, the(Muslims) threw them into the water or into the fire, and the science of the Persians were lost and did not reach us.
ترجمه:
در میان ایرانیان علوم عقلی نقش بزرگ و با اهمیتی ایفا میکند. از آنجایی که سلسلههای ایرانی قدرتمند بودند و بدون وقفه حکومت کردند. گفته میشود که علوم عقلی زمانی که اسکندر مقدونی داریوش سوم را به قتل رسانید و کنترل امپراطوری هخامنشی را در دست گرفت، از طریق ایرانیان به یونانیان رسید؛ اسکندر کتابها و علوم ایرانیان را نگه داشت. با اینحال زمانی که مسلمین ایران را فتح کردند و به تعداد غیر قابل توصیفی کتاب و جزوات علمی رسیدند؛ سعد بن ابی وقاص در نوشتهای از عمر بن خطاب درخواست کرد اجازه دهد تا این کتابها به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمین تقسیم شود؛ در آن زمان عمر پاسخ داد: آنها را به آب بیانداز؛ اگر آنچه در آنها است رهنمودهای درستی است؛ خداوند برای ما رهنمودهای بهتری فرستاده و اگر نادرست است خداوند ما را از آنها نجات دادهاست. بنابر این مسلمانان کتابها را به آب یا آتش انداختند و دانش ایرانیان از میان رفت و به ما نرسید
هدف از پرداختن به موضوع کتابسوزی اعراب در ایران چیست؟
اگرچه بر خلاف ادعای ملایان، آورندگان اسلام به ایران برای رهایی توده های زجر کشیده و اشاعه ی عدالت و سعادت نیامدند و مشتی قبایل راهزن بودند که برای دزدی و چپاول و غنیمت پا به ایران گذاشتند با اینحال چه بخواهییم و چه نخواهیم امروز اسلام با هر شیوه ای که چهارده قرن پیشتر وارد شده، پس از هزار و چهار صد سال به بخشی از هویت ملی و تمدنمان تبدیل شده و از دست دادنش هم چیزی به ما نمی دهد و فقط بخش اعظم میراث تاریخی بعد از اسلاممان را می گیرد، پس هدفمان از طرح این گونه موضوعات اسلام ستیزی نیست یا نباید باشد. هدف از اشاره به موضوع کتابسوزی اعراب در ایران ، دامن زدن به احساسات ضد عربی یا اختلافات قومی هم نیست چون آنچه که اعراب چهارده قرن قبل کردند به اعراب چهارده قرن بعد ارتباطی پیدا نمی کند؛ عاقلانه این است که اگر با اعراب اختلافی هم داریم یا می خواهیم روابط آینده مان را تنظیم کنیم به دوران کنونی مان یا حداکثر مناسباتمان ظرف چند دهه ی گذشته توجه داشته باشیم. بنابر این پیش از آنکه بخواهم به موضوع کتابسوزی در ایران بپردازم مایلم خواننده آگاه باشد که ما از طرح این موضوع و تاکید برآن دقیقا چه هدفی داریم.
سال پیش همایون کاتوزیان در گفتگوی تلفنی با برنامه نقد باورها در رادیو فرانسه به موضوع کتابسوزی کتابخانه های ایران توسط اعراب پرداخت. پیشتر در مطلبی که درباره رادیو زمانه نوشته بودم به این برنامه و کاتوزیان هم اشاره کوتاهی کردم.
این گفتگو رامی توانید از اینجا گوش کنید:
فایل صوتی گفتگو رادیو فرانسه با همایون کاتوزیان
بر خلاف گفته مجری رادیوفرانسه، دکتر کاتوزیان استاد تاریخ در دانشگاه آکسفورد نیست و یک لکترور اقتصاد است که در دانشگاه آکسفورد هم به عنوان یک محقق فعالیت می کند. مطلبی که ایشان درباره نسخه های کتب بجا مانده از دوران پیش از اسلام می گوید صحیح است اما نتیجه ای که برمبنای آن می گیرد نادرست است. کاتوزیان می گوید از دوران پیش از اسلام آثار مکتوب زیادی به جا نمانده و آنچه هم که مانده متون مذهبی و دینی است و همینطور می گوید به فرض که اعراب کتابخانه سلطنتی در ایران را آتش زده باشند چگونه در ایران کتابخانه دیگری نبوده که آثار ایرانیان در آن بجا بماند؟ و سپس از همه اینها نتیجه می گیرد که ایرانیان پیش از اسلام آثار نوشتاری زیادی نداشتند که امروز چیزی از آنها باقی نمانده است.
اهمیتِ داشتن یا نداشتن آثار مکتوب زمانی بیشتر مشخص می شود که بدانیم گستردگی و پویایی یک تمدن با تعداد کتابها و آثار علمی تولید شده در آن نسبت مستقیم دارد بنابر این مفهوم ساده این گفته ی آقای کاتوزیان این است که ایرانیان پیش از اسلام تمدن نداشتند. چون منطقا ما یا باید آثار خطی مربوط به دوران پیش از اسلام را نشان بدهیم و یا ثابت کنیم که در طول زمان چه بر سر تمدن ایرانی و این نوشته ها آمده است.
برای اسلامگرایان این موضوع اهمیتی ندارد چون دغدغه این گروه صرفا آن است که اعراب مهاجم به ایران را پاک و مطهر جلوه دهند؛ تاریخ برای آنها از زمان هجرت پیامبر آغاز می شود و هر چه پیش از آن است ارزش بررسیدن ندارد. این موضوع درباره اعراب می تواند صادق باشد چون حتی در منابع اسلامی و عربی هم به دوران پیش از اسلام اعراب، دوران جاهلیت می گویند و تاریخ برای این مردم از همان دوران پیامبر اسلام آغاز می شود. علاه بر اسلامگرایان برای چپگرایان هم تمدن ایرانی مخصوصا دوران پیش از اسلام مهم نیست و علاوه بر اینکه به آن وابستگی ندارند آن را دوران جامعه طبقاتی می دانند. بر خلاف علایق این گروهها ، برای ملتها دانستن اینکه چه بر سر آثار مکتوبشان در طول تاریخ آمده، دارای اهمیت حیاتی است؛ برای اینکه بر پایه ی آن می تواند نشان دهد که در طول تاریخ چه سهمی در ایجاد تمدن بشری داشتند و یا دقیقا چه نقشی ایفا کرده اند.
اخیرا دوست دیگری هم در زیر همان نوشته «کتاب سوزی اعراب» اشاره کرد که پروفسور برنارد لوییز، اسلام شناس معروف، مقاله ای درباره «کتابسوزی مسلمانان در اسکندریه» انتشار داده که موضوع کتابسوزی در اسکندریه را زیر سوال می برد. ایشان از این نوشته نتیجه می گیرد که موضوع کتابسوزی اعراب در ایران هم پایه و اساسی ندارد. برنارد لوییز در بخشی از آن نوشته به ایران هم اشاره می کند: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریبا یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».
The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.
مترجم کتاب مقدمه به زبان انگلیسی هم که یک استاد زبان عربی به نام فرانز رزنتال است به شباهت موضوع کتاب سوزی عمر در ایران و اسکندریه اشاره می کند:«این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد»
This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria
نخست باید گفت که موضوع کتابسوزی در کتابخانه اسکندریه مصر با کتابسوزی اعراب در ایران یا کتابسوزی مغولان در ایران تفاوت ماهوی دارد؛ چون وقتی از کتابخانه اسکندریه می گوییم صرفا اشاره مان به یک محل مشخص است اما در مورد کتابسوزی کتابخانه های ساسانیان موارد متعدد را در نظر داریم که برنارد لوییز و فرانتز رزنتال، مترجم کتاب مقدمه، فقط به یک مورد کتابخانه اشاره کردند که از ابن خلدون نقل شده؛ اگرچه آن را هم به هیچ وجه رد نکردند و این جمله که این روایت صورت عام یافته یا در جای دیگر هم مطرح شده لزوما نشان از نادرستی آن ندارد. این موضوع همان پیش فرض نادرست کاتوزیان است و در مطلبی که در ادامه آوردیم به خوبی روشن می شود.
از آنجایی که مستندات پیشین درباره کتابسوزیهای اعراب، همگی نقل از تاریخنویسان ایرانی یا منابع دست اول بود و این موضوع می توانست در اصل موضوع یا درستی نتیجه گیری ما از آن منابع تاریخی ایجاد شبهه کند. به همین علت اینبار کوشش کردم تا درباره تاریخچه کتابسوزیهای ایران مطلبی را از منابع دانشگاهی پیدا کنم که قابلیت استناد علمی داشته باشد. در دانشنامه معتبر «کتابخانه و دانش اطلاعات» (جلد سیزدهم ص 22-26) درباره کتابخانه های ایران و کتابسوزیهای آن مقاله ای موجود است که من چند صفحه از آن را ترجمه کردم. این دانشنامه توسط تعداد زیادی از متخصصینی ویرایش می شود که در رشته های خود سرآمد هستند و مطالب آن قابل استناد است.
کتابخانه ها و کتابسوزی در ایران
تا زمان انقلاب مشروطه در ایران سه نوع کتابخانه وجود داشت؛
- کتابخانه های سلطنتی شامل کتابخانه های شاهزادگان و وزیران
- کتابخانه های خصوصی مخصوصا کتابخانه های شاعران و دانشمندان و مذهبیون
- کتابخانه مخصوص که هر کدام به یک مسجد یا مدرسه یا بیمارستان مربوط بودند
سه تهاجم مهم بوسیله یونانیان (333 پیش از میلاد)، عرب ها(641 میلادی) و مغولها (1220 میلادی) موجب نابودی کتابخانه های بیشماری شد. اگرچه بسیاری از کتابخانه هایی که در گذشته وجود داشتند امروز قابل ردیابی نیستند اما تعداد این کتابخانه ها نجومی است. همایون فرخ که سه جلد تاریخ کتابخانه های ایران را نوشته تعداد 459 تای آنها را با توضیح مختصری درباره هر کدام بر می شمارد. واضحا حتی فهرست کردن این کتابخانه ها در این مقاله کوتاه دشوار است و یافتن مهمترین آنها حتی برای فهرست کردنشان کار آسانی نیست. زیرا تک تک این کتابخانه مهم بودند ما تنها تعدادی از آنها را به عنوان نمونه در اینجا ذکر کردیم.
نخستین منبعی که به ما کمک می کند تا بدانیم ایران در دوران کهن کتابخانه هایی داشته مربوط به دوران هخامنشی است. مردم یهود در موارد متعدد به کتابخانه های ایرانیان اشاره کرده اند. در عزرا ما متوجه می شویم که پادشاهان ایران بایگانیها و کتابخانه هایی در بابل، ماد و دیگر شهرها داشتند. استر می گوید که ایرانیان کتابی به عنوان «کتاب روایات» نگهداری می کردند تا وقایع تاریخی را در آن ثبت کنند.
به گفته ابن ندیم، نویسنده الفهرست، که در حدود سال 987 میلادی نوشته شده؛ در قصر آپادانا در تخت جمشید نوشته هایی به صورت لوحه های چوبی، سنگ و خاک رس در موضوعات متعدد وجود داشت. تعداد بسیاری از این الواح به وسیله اسکندر مقدونی نابود شد و یا به کتابخانه اسکندریه فرستاده شد. کشف سی هزار لوحه از گل رس در سال 1934 و در زیر زمین ویرانه های کاخ آپادانا این گفته را تایید می کند. باستانشناسان این بخش را خزانه تخت جمشید یا کتابخانه استخر نامیده اند. اسکندر همینطور 20000 چرم گاوی را که اوستا بر روی آنها نوشته شده بود سوزاند. به ما گفته شده که این کتابها در بایگانی تخت جمشید نگهداری می شدند و زمانی که اسکندر آن قصر را به آتش کشید این کتابها هم از میان رفتند.
در دوران ساسانی (225- 651 میلادی) حداقل دو کتابخانه عظیم وجود داشت. ابن ندیم می نویسد:«اردشیر(ساسانی) تمام کتابهای باستانی ایرانیان که باقی مانده اما پراکنده شده بودند را از هند و چین جمع آوری و در خزانه نگهداری کرد. پسر او شاپور اول راه پدر را ادامه داد و و تمام کتابهایی که از زبانهای دیگر به پارسی ترجمه شده بود را جمع آوری کرد. او همچنین اوستا را به صورت یک کتاب گردآوری کرد. بنابر این پس از آنکه اسکندر اوستا را سوزاند آن را احیا کرد. کتابخانه دیگری که در این زمان ساخته شد کتابخانه خسرو اول در جندی شاپور برای دانشگاه آن بود. علاقه خاص او به جمع آوری کتابها از دورترین نقاط جهان مشهور است. جندی شاپور بهترین مرکز تحقیقاتی در دوران ساسانی بود. بسیای از دانشمندان از ملیتهای مختلف مخصوصا نسطوری ها در آنجا گرد آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی ترجمه شده بود. علاوه بر این دو کتابخانه، کتابخانه های بزرگ و معتبر دیگری هم وجود داشت. همه آتشکده ها و پرستشگاهها مانند همه بیمارستانها و مراکز تحقیقاتی و آموزشی گنجینه کتابهای خودشان را داشتند.
سپس حمله عرب در سال 641 فرا رسید. عربها تعصب زیادی به خرج دادند و هر آنچه غیر قرآنی بود ریشه کن کردند. کتابخانه های معروف در متصرفاتشان از میان رفت. گفته می شود مهاجمان عرب باور داشتند که محتوای یک کتاب یا با قرآن همخوانی دارد اما از آن برتر نمی تواند باشد یا از آن بدتر با قرآن مقدس همخوانی ندارد. در هر دو صورت سزاور نابودی است. و نابود شدند. کتابخانه های ایرانیان نابود شدند. کتابها در آب ریخته شدند یا آنها را سوزاندند.
برای رهایی از این مصیبت، ایرانیان نوشته های خود را دفن یا مخفی می کردند . بسیاری از این کتاب ها با گذشت زمان از خاطر رفتند. ابن ندیم می گوید که دو عدد از این کتابخانه در قرن دهم پیدا شدند. همینطور حفاریهای اورفان علاقه ایرانیان به کتاب و کتابخانه ها را نشان می دهد.
با اینحال نابودی کتابها باعث نشد تا ایرانیان اشتیاقشان را از دست بدهند. اولین فرصتی که شرایط به ایشان اجازه داد کتابها نوشته شد و کتابخانه ها برپا شدند. بسیاری از کتابخانه های نوساز آنقدر بزرگ بود که برای موضوعات مختلف اتاقهای مجزا در نظر گرفتند. در حقیقت زمانی که اعراب ایران را تصرف کردند؛ میراثدار ادبیات پارسی شدند. رفته رفته کتابخانه هایشان با کتابهای ادبیات پارسی پر شد.
در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی کتابخانه ها بیشمار بود و تجارت کتاب رونق داشت. مدرسه نظامیه در سال 1064 میلادی ساخته شد که شامل مجموعه عظیمی از کتابها بود. آنطور که ما از الفهرست می دانیم کتابخانه های خصوصی زیادی وجود داشت. تقریبا همه شهرهای مهم ایران کتابخانه خودشان را داشتند. همه جا حکمرانان یا شاهزادگان به یادگیری فرا می خواندند. این موضوع در مورد سامانیان در بخارا و آل بویه در شیراز حقیقت داشت. برای مثال در بخارا،ابن سینا، پزشک معروف و فیلسوف( 980- 1037 میلادی) توسط نوح این منصور فراخوانده شد تا برای کتابخانه داری به دربار برود. مجموعه سلطنتی که ابن سینا در دربار دید او را شگفت زده کرد. ابن سینا می گوید:«کتابهای مربوط به هر کدام از علوم تالار مجزای خودش را دارد. تالارهای بسیاری وجود دارد. در یک تالار مجموعه مربوط به شعر وجود دارد. تالار دیگر شامل مذهب و مسایل مربوط به آن است. من فهرستی از نویسندگان یونانی پیدا کردم و به دنبال کتابهایی که می خواستم گشتم . من در این مجموعه کتابهایی را از کسانی دیدم که هرگز از آنها نشنیده بودم و هیچگاه قبلا ندیده بودم».
همینطور نوح ابن منصور از دانشمند برجسته ابن عباد(938-995 میلادی) دعوت کرد تا صدر اعظم او باشد. گفته می شود که ابن عباد این درخواست را رد کرد به علت اینکه نمی توانست کتابهایش را جابه جا کند. صرفا حمل کتابهای مذهبی او به تنهایی به چهارصد شتر نیاز داشت. در یک سفر معمولی سی شتر بار کتاب همراه می برد. کتابخانه ای که او از خود برجای گذاشت موهبتی برای ری بشمار می رفت. تنها فهرست کتابهای موجود در هر رشته آن ده جلد بود.
در شهر ری ابن عمید (درگذشته به سال 971 میلادی) زندگی می کرد که نه فقط یک دانشمند خوب بلکه یک کتابدوست مشتاق بود. در سال 965 میلادی یک خرابکار به خانه او رفت و اثاث خانه او را غارت کرد و دارایی هایش را برد. ابن مسكوويه کتابدار او نوشت:«او عاشق کتابهایش بود بیشتر از هر چیز دیگر …وقتی که او مرا دید در مورد کتابهایش پرسید و وقتی که با او گفتم کتابهایش سالم مانده و دست کسی به آنها نخورده گفت:تو مایه اقبال من هستی همه چیزها قابل جایگزینی هستند بجز کتابها…».
مجموعه کتابها و کتابخانه ها در نیشابور، اصفهان، غزنه، بصره، شیراز، مرو و موصل یافت می شد.در قرن نهم هجری ابوالوفا ابن سلما خانه دانشی پایه گذاری کرد و آن را با کتابهایی از همه شاخه های دانش انباشت که برای همه دانشمندان در دسترس بود.
در اصفهان یک زمیندار ثروتمند یک کتابخانه در سال 885 میلادی تاسیس کرد و گفته می شود که سیصد هزار درهم خرج کتابهایش کرد. وقتی محمود غزنوی ری را در سال 1029 و اصفهان را در سال 1033 چپاول کرد. او صدها بار کتاب داشت که با خودش به غزنه برد. ابن حبان (درگذشته به سال 965 میلادی) خانه ای را به همراه کتابخانه و اقامتگاهی را برای اقامت دانشجویان به شهرش نیشابور وقف کرد که کتابهایش نمی توانستند برای امانت به بیرون از محل برده شوند.
بهترین کتابخانه های این دوران احتمالا متعلق به شیراز و مرو بود. بنیاد شیراز توسط شاهزاده آل بویه، عضدالدوله (در گذشته به سال 982 میلادی) در محوطه کاخ او ساخته شد. کتابخانه که بیشتر شامل متون علمی بود؛ یک مدیر(وکیل) یک کتابدار و یک رییس داشت. کتابها در تالارهای طویلی که در هر طرف آنها اطاقهایی بود نگهداری می شدند. هر شاخه از دانش، کتابخانه و فهرست متعلق به خود را داشت. در مرو زمان حمله مغول در قرن سیزدهم کمتر از ده کتابخانه نبود. دو تای آنها در مساجد و الباقی در مدارس بودند. یاقوت حموی (1178-1229) جغرافیدان معروف برای مدت سه سال در مرو اقامت کرد و از سخاوت کتابخانه ها که کتابهایشان را به او امانت می دادند، حیرت زده شد. او می نویسید:«در خانه ی من هیچگاه کمتر از دویست جلد کتاب نبود که به امانت گرفته می شدند و من هیچ وقت مجبور نبودم که برایشان وثیقه بگذارم چون ارزششان زیاد بود».
یک بار دیگر تمدن عظیم ایرانیان به وسیله ی مهاجمین نابود شد؛ این بار به وسیله قبایل مغولان و تاتارها؛ آنها مساجد را تبدیل به طویله اسبانشان کردند،کتابخانه ها را سوزاندند و از نسخه های گرانبها به عنوان سوخت استفاده کردند. و یک بار دیگر زمان کوتاهی پس از آنکه تاخت و تاز و چپاول پایان یافت، کتابها مجددا جمع آوری شدند و کتابخانه های بزرگ دوباره در ایران ساخته شد.
در قرن چهاردهم میلادی یک رصدخانه و یک کتابخانه مربوط به آن در مراغه ساخته شد. نصیر الدین توسی، دانشمند معروف، ریاضی دان و ستاره شناس، مسئول این کتابخانه بود. او تعداد بسیار زیادی از کتابها را که از آسیب مغول محفوظ مانده بود از نیشابور، مرو، سمرقند، بخارا، الموت و دیگ شهرها جمع آوری کرد. تعداد کتابها در مجموعه او بیش از 400000 کتاب بود. بسیاری از آنها از زبانهای چینی، مغولی، سانسکریت، عربی و آشوری ترجمه شده بودند.
کتابخانه رشیدی به وسیله وزیر غازان خان، رشیدالدین فضل الله، ساخته شد. در اوایل قرن چهاردهم رشید الدین فضل الله یک مرد دانشمند و سرآمد در بسیاری از شاخه های دانش بود که بیشتر به عنوان یک مورخ بزرگ شناخته می شود. از آنجایی که رشید الدین مرد ثروتمندی بود، یک مرکز علمی و تحقیقاتی در نزدیکی تبریز ایجاد کرد که کتابخانه آن شناخته شده است. رشید الدین همینطور وصیت کرد که پس از مرگ در نزدیکی آنجا به خاک سپرده شود. او کتابخانه اش را با هزاران کتاب ارزشمند وقف کرد. فضل الله می گوید:«…من به کتابخانه رشیدی شانزده هزار کتاب در موضوعات مختلف علم، تاریخ، ادبیات و چیزهای دیگر بخشیدم که از ایران، ترکستان، مصر، هند، چین و روم جمع آوری کرده بودم.» رشید الدین برای اینکه کتابهای خودش ایمن بمانند نسخه هایی از آنها را به کتابخانه های مختلف در ایران فرستاد.
کتابخانه شیخ صفی هم در همان زمان ایجاد شد و تا قرن نوزدهم میلادی زمانی که بخش بزرگی از آن به وسیله ی شرق شناسان به روسیه برده شد برجا ماند. این کتابخانه کتابهایی را در پارسی، عربی و ترکی داشت. برخی نسخه های آن توسط شاه عباس سفارش داده شده بود.
بسیاری از کتابخانه های بزرگ در روزگار صفوی (1501 1736) ایجاد شد که کتابخانه سلطنتی در اصفهان بزرگترین آنها بود. شاه عباس به گرمی پناهندگان ارمنی را که تحت تعقیب بودند پذیرفت. جلفا در نزدیکی اصفهان محل ایمنی برای آنها بود. آنها اجازه یافتند تا کلیسا و کتابخانه خویش را بسازند. کتابخانه مذهبی جلفا که کارهای بی اندازه ارزشمندی در مسیحیت دارد هنوز هم فعال و یکی از قدیمی ترین کتابخانه های جهان است. یک چاپخانه کوچک به کتابخانه الحاق شده بود و نخستین کتاب ایران در سال 1641 در آنجا چاپ شد که یک کتاب به زبان ارمنی بود. سالها بعد در سال 1826 نخستین کتاب فارسی ایران در تبریز چاپ شد.
یک کتابخانه ی دیگر که به دوران سنتی تا حال حاضر تعلق دارد، کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد است که در قرن چهاردهم ساخته شده؛ اگرچه این کتابخانه یک یا دوبار مورد تاراج قرار گرفته با اینحال کماکان باقی مانده و در حال حاضر بزرگترین کتابخانه مذهبی در ایران است. شهر مشهد به معبد امام رضایش مفتخر است که امام هشتم شیعیان است. کتابخانه رضوی بخشی از این معبد مقدس است که 8910 نسخه نایاب دارد و کتابخانه رضوی برای عموم قابل دسترسی است. اما امکان بیرون بردن کتابها وجود ندارد.
مجموعه این کتابخانه با وقف بزرگتر می شود. به عنوان قدیمیترین کتابخانه ای که در حال حاضر در ایران وجود دارد، این کتابخانه با تهیه میکرو فیلم از نسخه های قدیمی به دیگر کتابخانه ها یاری می کند. تا کنون پنج جلد از فهرست کتابهای این کتابخانه منتشر شده، این کتابخانه همچنین یک نشریه ماهیانه دارد. حسین ملک، یک مجموعه دار معاصر، اخیرا مجموعه نسخه های ارزشمندی را به این کتابخانه اعطا کرده؛ این مجموعه در حال حاضر در کتابخانه ملک در تهران نگهداری می شود که شعبه ای از کتابخانه رضوی است.
توضیح کوتاهی درباره دو کتابخانه ای که در دوره قاجار (1794-1925) ایجاد شد، نشان میدهد که الگوی قدیمی کتابخانه تا این دوره ادامه پیدا کرده؛ در سال 1878 حسین سپهسالار، نخست وزیر وقت، یک مسجد و مدرسه مذهبی با کتابخانه بزرگی در تهران ساخت. نخستین وقف سپهسالار به کتابخانه اش مجموعه ای شامل چهار هزار جلد بود که بیشتر آنها نسخه های مذهبی بودند. در سال 1935 مدرسه سپهسالار برای مدتی به یک مدرسه الهیات تبدیل شد و در این زمان کتابخانه آن سریعتر رشد پیدا کرد. دو جلد از فهرست کتابها (کتابشناسی) آن که به وسیله ابن یوسف شیرازی ویرایش شده، تا کنون منتشر شده است.
کتابخانه ی دیگری که در این دوره به عنوان کتابخانه سلطتی توسط فتحعلی شاه قاجار ایجاد شد و در حال حاضر وجود دارد و به وسیله دیگر پادشاهان سلسله قاجار هم مورد حمایت قرار گرفت. این کتابخانه به عنوان آخرین کتابخانه سلطنتی برای مدت طولانی محسوب می شود که در کاخ گلستان در تهران واقع شده و شامل شمار زیاد و نسخه های خاصی از کتابها است.
تصویر صفحات 22 تا 26 کتاب
یک سوال: چرا در تواریخ نگاشتهشده توسط تمدنهای مجاور ایرانی مانند یونانیها/رومیان، یهودیان، یا هندیان هیچگاه اشارهای به گسترش علوم توسط ایرانیان باستان نشدهاست؟ در حالیکه از عظمت شهنشاهی ایران به کرات سخن به میان آمدهاست؟
نمایشاین پیش فرض شما نادرست است برای نمونه در همان عصر ساسانی تعدادی از فیلسوفان رومی مدتی را به خسرو انوشیروان پناهنده شدند و شرح دانشگاه جندی شاپور و کتابخانه آن هم در منابع رومی آمده با اینحال ما چیزی از این دانشگاه نداریم .علاوه بر تاریخهای رومی و یونانی برای دانستن اینکه یک تمدن چه میزان گسترش علوم داشته فقط کتابها نیستند که کمک می کنند مثلا یک پل یا سد به جا مانده از دوران ساسانی یا اشکانی می تواند به شما اطمینان می دهد که آن جامعه به سطحی از دانش فنی دسترسی داشته که توانسه چنین سازه ای را بنا کند و بنابر این باید آثار مکتوبی هم از آن به جا مانده باشد اما در این موارد هم چیزی بجا نمانده؛ به هر جهت مطلبی که من در اینجا ترجمه کردم و مرجعش را هم قرار دادم کاملا معتبر است و دلایل صحت نوشته را هم در مقاله آوردم
نمایشسوال من درباره گفته ابن خلدون است که شما در ابتدای مقاله تان آورده اید:
” ايرانيان بر شيوهاى بودند كه بعلوم عقلى اهميتى عظيم ميدادند… اين علوم پس از آنكه اسكندر دارا را كشت و بر كشور كيانيان غلبه يافت از ايرانيان به يونانيان رسيده است”
حرف من این است که چه طور میتوان این حرف را باور کرد؟ در حالی که خودتان میگویید ارسطاطلیس (ارسطو) هم عصر اسکندر بود و همه میدانند که علوم عقلی از قبل تر از ارسطو در یونان به شکوفائی رسیده بود.
نمایشدرود دوست گرامی؛ درباره روایت ابن خلدون به چند نکته توجه کنید
نخست اینکه روایت ابن خلدون از کتابسوزی اعراب در ایران و روایت او از کتابسوزی اسکندر در ایران یکسان نیست و نباید یکسان دانسته شود . چون این دو رویداد نزدیک هزار سال با یکدیگر اختلاف زمانی دارند و کتابسوزی مسلمانان به ابن خلدون نزدیک تر بوده بنابر این آگاهیهای او در این زمینه هم طبیعتا بیشتر است؛ این موضوع فقط مربوط به ابن خلدون نیست و در مورد منابع دیگر هم هرچه یک واقعه به راوی نزدیک تر باشد اعتبار بیشتری هم دارد.
دیگر اینکه من تعجب می کنم اگر برای پاسداشت دانشمندان مسلمانان و مورخان عرب باشد به یکباره ابن خلدون می شود پدر جامعه شناسی جهان و بزرگترین مورخ دنیای قدیم؛ اما اگر به صحت نقل قولش درباره کتابسوزی اعراب برسد به ناگاه از عرش به فرش می آید! اما همانطور که خودتان خیلی خوب می دانید مقدمه ابن خلدون معتبرترین تاریخ اسلامی است
The Muqaddimah, often translated as “Introduction” or «Prolegomenon,» is the most important Islamic history of the premodern world
.
press.princeton.edu/titles/4744.html
با اینحال هنوز منبع اولیه است و منبع ثانویه محسوب نمی شود و به همین علت هم از یک دانشنامه همین موضوع را نقل کردم.
در مورد گفته ی مطهری پیرامون علوم عقلی، شک نیست یونان پیش از اسکندر، ارسطو و افلاطون و سقراط و خیلی کسان دیگر داشته؛ در گفته ابن خلدون هم نیامده که علوم عقلی را اسکندر به یونان داده صرفا گفته شده که علوم عقلی از ایرانیان به یونانیان رسیده یعنی سابقه علمی ایرانیان آمده و در ادامه گفته که اسکندر بسیاری از آثار ایرانی را به کتابخانه اسکندریه برد و آنها را نابود نکرد، لا اقل در متن انگلیسی چنین چیزی نیست البته من به اصل نوشته در زبان عربی دسترسی ندارم. با اینحال موضوع کتابسوزی اعراب همانطور که قبلا گفتم با کتابسوزی اسکندر دو موضوع به کل جداگانه است و آگاهییهای مورخ هم از این دو یکسان نیست.
Among The Persians, the intellectual sciences played a large and important role, since the Persians dynasties were powerful and ruled without interruption. The intellectual sciences are said to have come to Greeks from the Persians. when Alexander killed Darius and gained control of the Achaemenid empire. At that time, he appropriated the books and sciences of the Persians.
مطلب بعدی درباره ی لکترور بودن آقای کاتوزیان که در همان سایت دانشگاه ایشان گفته شده ایشان ریسرچ فلو هستند
Research Fellows and Junior Research Fellows
sant.ox.ac.uk/people/seniors.html
و در ویکی پدیا انگلیسی هم دقیقا به رتبه ایشان در آکسفورد اشاره شده که معادل یک مربی کالج یا یک دانشجوی پست داکترال است؛ مراجع دیگر هم هست که در مورد دوره تحقیق در دوره پست داکترال مفصل تر توضیح دادند؛ آقای کاتوزیان به اظهانظرهای ضد ایرانی مشهور است و اگر دنبال چنین مطالبی از کاتوزیان هستید که بخواهید چیزی را ثابت کنید احتمالا به راحتی موارد متعدد دیگری هم می یابید.
در آخر حتی اگر منابع رومی و هندی و چینی را هم اصل بگیریم که پیشتر اشاره کردید؛ در همان منابع موارد متعدد به کتابخانه های ایران اشاره شده نمونه اش همان چند دانشمندی بودند که گفتم و مدتی را به خسرو اول پناهنده شدند و مجددا به روم بازگشتند حتی اگر مبنا تنها همان یک موضوع و همان یک دانشگاه باشد کوچکترین اثری از آثار آن در دوران پس از اسلام به چشم نمی خورد. مسئله این نیست که ما آثار کمی داریم که بعد استدلال کنیم در رشته هایی مثال فلسفه و تاریخ از ابتدا هم چیزی نداشتیم. مسئله این است که هیچ چیز جز مطالب پراکنده از دوران پیش از اسلام بر جای نمانده و بنابر این اگر نمی خواهید کتابسوزی رابپذیرید باید توضیحی برای این مسئله داشته باشید
نمایشThe intellectual sciences are said to have come to the Greeks from the Persians, when Alexander killed Darius and gained control of the Achemenid empire.
شما در بالا به جای کاما نقطه گذشته اید برای همین ترجمه فارسی دچار مشکل شده است. وگرنه ترجمه همان است که عرض کردم. ابن خلدون در اینجا مدّعی است علوم عقلی “پس از” فتح ایران توسط اسکندر از ایران به یونان رسیده است.
books.google.com/books?id=FlNZ5wmo5LAC&printsec=frontcover&source=gbs_ge_summary_r&cad=0#v=onepage&q&f=false
نمایشدووست عزیز با کاما یا بی کاما من این نوشته را اینطور که شما می خوانید نمی توانم بخوانم که علوم عقلی از اسکندر به یونانیان رسیده؛ هیچ دلیلی هم وجود ندارد درباره مطلبی که لینک اصل نوشته را همان ابتدا گذاشتم بخواهم کاما را به نقطه یا نقطه را به کاما تحریف کنم به هر جهت شما دلایلتان را نوشتید من هم مفصل پاسختان را دادم
نمایشمن قصد اذیت ندارم. ولی در انگلیسی وقتی بین دو جمله کاما و ضمایر ربطی مانند (when ) وجود دارد دو جمله به هم وصل میشوند و آنها را با هم و بدون وقفه میخوانند. (در گوگل relative clause را جستجو کنید)
جمله مورد نظر در کتاب مقدمه این است:
The intellectual sciences are said to have come to the Greeks from the Persians, when Alexander killed Darius and gained control of the Achemenid empire.
اگر توجه کنید. در متن اصلی کتاب، کلمه (when) با حروف کوچک شروع شده (w به جای W) که نشان میدهد هنوز وسط جمله هستیم. بنابر این در ترجمه هم باید این دو جمله را متصل به هم خواند. یعنی،
“گفته میشود علوم عقلی، زمانی که اسکندر داریوش را کشت و کنترل امپراتوری هخامنشی را به دست گرفت، از ایرانیان به یونانیان رسید.”
نمایششما مراحمید دوست من. حق کاملا با شما است و تقصیر از من بود که باز پیش که تذکر دادید، دقت نکردم البته نوشته انگلیسی را هم با دست از روی گوگل نوشتم چون کاپی پیست نمی شود کرد. علی ایحال کماکان کوچکترین ارتباطی بین حمله اسکندر و حمله اعراب نه به لحاظ زمانی و نه منابعی که درباره آن سحن گفتند، وجود ندارد. من در اولین فرصت که بتوانم متن را اصلاح می کنم
نمایشراستی در کجای لیست زیر (دانشگاه آکسفورد) کاتوزیان لکچرر معرفی شده است؟ (توجه کنید که در همین لیست هستند کسانی که با این عنوان معرفی شده اند ولی کاتوزیان جزوشان نیست)
orinst.ox.ac.uk/staff/faculty.html
نمایشضمنا این را هم اضافه کنم که دانشنامهای که شما به آن اشاره کرده اید برای بخش کتابخانههای ایران مشکلاتی داشته اند
In many cases we
نمایشcould not find appropriate authors and in other cases we did have a contract with an
author or a team of authors who had to withdraw from the project at a time when it
was much too late to find a replacement (e.g. Argentina, Egypt, Italy, Lebanon,
Portugal, New Zealand, Iran, Iraq, South Africa and Russia).
pages.gseis.ucla.edu/faculty/bates/articles/pdf/Introduction.pdf
بله کاملا درست می گویید اما این موضوع درباره این نیست که آیا مطالب دانشنامه معتبر است؟ یا اینکه آیا اعراب کتابهای ایران را سوزاندند یا نه؟! درباره این است که ما می خواستیم فهرست جامعی را از کتابخانه ها، آرشیوها و موزه های همه ی کشورها تهیه کنیم اما به علت کمبود بودجه در برخی از کشورها از جمله ایران نتوانستیم کسانی را پیدا کنیم که مقالات جامعی در این زمینه بنویسند.
One of our original objectives was to provide a series of country profiles that
نمایشwould include a discussion of libraries, archives, and museums and would also
describe the education of professionals working in these three types of institutions.
We had initially hoped to include all member countries of UNESCO, but this goal
proved to be far too ambitious to carry out within a reasonable time frame. The lack
of any budget for translation was also an inhibiting factor; as a result we were
limited to those countries where we could identify authors who were able produce a
comprehensive and sophisticated overview article in English
مگر میشود در ایران بناهای نظیر کاخ کسری و معماری ظریف و هنرمندانه تخت جمشیدو یا سیستم پیچیده آب رسانی در سراسر ایران!!(کاریز یا قنات)را دید و ایرانیان را فاقد کتابخانه و دانشمند و متفکر و مهندس دید!!!!! مگر میشود بزرگترین امپراطوری را در چند صد سال اداره کرد آن هم بدون متفکر و فیلسوف !! مگر میشود به لباس و جواهرات و ظروف تزیینی و ابزار جنگی و …آنها نگاه کنیم و ذره ای فکر کنیم آنها از علم و کتاب بدور بودند!!!!! هر جا که تمدن(شهریگری) بوده کتاب و دانشگاه و علم هم بوده ایرانیان همیشه بر خلاف اعراب و ترکان که سیستم صحرا نشینی و یا قبیله ای و عشیره ای داشتند شهرنشین بودند.. فقط و فقط نادانهای بی سواد! و مغرضین متعصب مذهبی و قومی می توانند خود را به چنین نتیچه ای بزور برسانند تا التیام روانی پیدا کنند.
نمایشمن با شما هم عقیده ام. این موضوع صرفا مربوط به ایرانیان نیست. هیچ تمدنی نمی تواند بدون آثار مکتوب توسعه و بالندگی یدا کند چون باید ابزاری باشد تا دانش را از یک نسل به نسل دیگر یا از یک گروه به گروه دیگر انتقال دهد حتی اگر این دانش در یک حوزه محدود باشد و حتی اگر صرفا دانش فنی برای ساخت ابنیه یا آلات جنگی باشد باید ابزاری برای نگهداری آن ابداع شود
نمایشسوزاندن کتابهای ایران بدست اعراب صحیح نیست . اولا هیچ مدرک و سند معتبری واقعه سوزاندن کتابها را ذکر نکرده . ابن خلدون نیز از ان نه به عنوان واقعه ای مستند بلکه به عنوان یک احتمال مطرح می کند . بیرونی سوزندان کتابهایی را بدست قتیبه بازگو می کند که به احتمال قوی صحیح است منتها چند کتاب ،نه کتابخانه . دو مدرسه در زمان ساسانیان برپا بود که در انها تدریس میشده . یکی به نام رها که پیش از ورود اعراب بسته شده و اصلا ربطی به هجوم اعراب ندارد و دومی جندی شاپور که بدون جنگ و خونریزی فتح شد . با این حساب کجا کتابخانه یا مدرسه یا مرکز علمی سراغ دارید که اعراب بخواهند ان را ازبین ببرند؟؟؟
نمایشمطلبی که من اینجا گذاشتم از یک دانشنامه معتبر است. در این نوشته هم از ابن خلدون چیزی نیامده و به الفهرست ابن ندیم اشاره شده؛ به هر جهت این منبع یک منبع آکادمیک است و قابلیت استناد دارد. در مورد ابن خلدون هم هیچ دلیلی نمی بینم که با او موافق نباشم. اعراب بعدها کتابسوزی را در کشورهای دیگر همچون هندوستان هم مرتکب شدند. هیچ شرقشناس تراز اولی را هم نمی شناسیم که این موضوع را مشخصا رد کرده باشد ممکن است در یک مورد بخصوص ابراز تردید کرده باشند مثل همینکه لوییز نوشته «ابن خلدون به داستان مشابهی درباره یک کتابخانه در ایران اشاره کرده» (که البته اشاره ابن خلدون در مقدمه صرفا یک کتابخانه نیست) اما در هیج جا من ندیدم که این موضوع حتی از جانب یک متخصص رد شده باشد. توجه کنید با در نظر گرفتن اینکه قبایل مهاجم به ایران قبایل بسیار بدوی بودند اگر جز این می کردند جای تردید می داشت. حتی گروههایی که در دوران خود بسیار پیشرفته تر از اعراب دوره خلیفه دوم بودند مانند رومیان در دوره جولیوس سزار ،خودشان را از لذت سوزاندن کتابخانه ی مصریان محروم نکردند. اینکه گروهی به سرزمین دیگری تجاوز کند و میراث تاریخی شان را پایداری کند به سطح بالایی از آگاهی و پیشرفت نیاز دارد. حتی در روزگار خود ما، وقتی آمریکاییهایی که از نظر سطح دانش و فناوری، متمدن ترین مردم جهان هستند، به عراق حمله می کنند بسیاری از میراث تاریخی عراق حتی در موزه های این کشور نابود می شود، چطور می خواهید بپذیریم که اعراب به ایران جمله کردند و چیزی را نسوزاندند؟
نمایشبه عالم و ادم تهمت كتابسوزي ميزنند در حاليكه مستندترين كتابسوزي تاريخ را مرتكب شدهاید
نمایش” فاجعه دهشتناک کتابسوزان” 26آذر 1325 به دست ارتش ایران, ارتش تهران که به بهانه نظارت بر انتخابات روانه آذربایجان شده بود در قالب ارتشی تجاوزگر در 21 آذر 1325 موجب سقوط حکومت خودمختار آذربایجان شد که بر اساس آمار ارتش 25000 اعدام و 70000 مهاجر و آوارهو زخمی برجای گذاشت. در این تجاوز که محمدرضاشاه به عنوان نجات آذربایجان از آن نام می برد ، حتی مردم بی دفاع و زنان آذربایجانی نیز از قتل و غارت و تجاوزهای ناموسی در امان نبودند. به دستور تهران تمامی کتاب های درسی مدارس را جمع آوری کردند و آتش زدند(26 آذر 1325 که امروزه روز کتاب در بین فعالین حرکت ملی آذربایجان شناخته می شود)! ارتش آزادی بخش محمدرضاشاه مرتکب جنایاتی شد که در طول تاریخ کم سابقه بود! جالب اینکه روزنامه های سراسری و حتی روزنامه های حزب توده نیز که ادعای دوستی خلق ها را داشت در برابر این جنایات سکوت کردند، عادت و سیاستی که این روزنامه های سراسری تا به امروز حفظ کرده اند! حزب شونیست ایران نیز طبیعتاً در برابر این جنایات سکوت پیشه کردند. متأسفانه فراریان و پناهندگان به دولت شوروی نیز اکثراً زندگی فلاکت باری در آنجا داشتند، عده ای کشته شدندو عده ای سالیان طولانی تبعید گشتند.
ارتش ایران وارد آذربایجان شد نه برای اینکه به انتخابات نظارت کند؛ وارد آذربایجان شد چون آذربایجان بخشی از ایران است و بیست و پنج هزار نفر که هیچ اگر بیست و پنج میلیون نفر هم خیانت به مملکت کنند و جرمشان اثبات شود باید همگی اعدام شوند؛ اگر چه من تصور نمی کنم بیست و پنج هزار نفر در طول صد سال اخیر در ایران رسما اعدام شده باشند که یک رقم اعدام اعضای فرقه باشد. ایراد شما پان ترکیستها این است که عدد و رقم نمی شناسید و نمی دانید بیست و پنج هزار اعدام یعنی چه. به آمار تلفات و کشتگان درگیری نظامی و قتلهای سیاسی و مانند آن کاری ندارم اما امروز که چین بیشترین اعدام ها را در جهان دارد چیزی کمابیش در حدود سیصد نفر در سال اعدام می شوند؛ اما چون می گویی آمار بیست و پنج هزار اعدام اعضای فرقه را از آمار رسمی ارتش ایران آوردی! می توانی آمار ارتش را بفرستی(البته اگر راست بگویی که نمی گویی) و خواستی من اینجا در یک پست جداگانه با نام خودت منتشر می کنم.
در مورد کتابسوزی هم تفاوت ماهوی وجود دارد بین کتابسوزی که در چین سراغ داریم یا کتابسوزی مغولان در ایران با کتابسوزی که (به فرض صحت گفته ات) در آذربایجان اتفاق افتاده یا کتابسوزیهایی که کسروی می کرد و امروز هم گهگاه به عنوان یک جرکت سیاسی مثلا در قالب قرآن سوزی انجام می شود. کتابسوزیهای دسته نخست در واقع نسخه های اصلی کتابهایی که دانش پیشینیان را در خود ثبت کرده از میان می برد مثلا کتابسوزی کتابخانه اسکندریه بخشی از تمدن بشر را نابود کرد چون اینها نسخه هایی بودند که با دست نوشته می شدند و نظیر نداشتند بنابر این آتش زدن یک کتاب به نابودی و محو کامل محتوایش منجر می شد اما کتابسوزی که امروز انجام می شود چیزی را از محتوای کتاب از بین نمی برد چون از زمان رشد صنعت چاپ هزاران نسخه یا میلیونها نسخه از یک نوشته منتشر می شود و اگر چیزی سوزانده شود ضرری به محتوای آن نمی زند که هیچ در واقع ناشر آن از این کار سود هم می کند چون باید نسخه هایی خریداری شوند تا بعد بتوانند آنها را بسوزانند. در مورد آذربایجان هم اگر چیزی سوزانده شده که من هنوز سندی از تو ندیدم آن کتابهای درسی یا جزوات ایدئولوژیکی بوده که در طول دوران فرقه چاپ شده بود و آنها را سوزاندند. ترکان در تمام طول تاریخشان نه ادبیاتی داشتند و نه اثر علمی بجای گذاشتند که کسی بخواهد بسوزاند
نمایش[…] ایرانیسمکتاب سوزی اعراب در ایران admin تیر ۱۰م, ۱۳۸۹کتابخانه ها و کتابسوزی در ایرانپیرامون کتابسوزی اعراب کتاب “دو قرن سکوت” مفید […]
نمایشبرهان قاطع!
نمایشآفرین بر شما
I’m impressed, I must say. Seldom do I encounter a blog that’s both equally educative
نمایشand engaging, and without a doubt, you’ve hit the nail on the head.
The problem is something not enough folks are speaking intelligently about.
I’m very happy I stumbled across this during my hunt for something regarding this.