سالها پیش عمیقا مذهبی بودم. باور عمیق من به وجود خدا نه ناشی از تاثیرپذیری محیطی که از نوع جهان بینی و درک من از دنیای اطراف بود. پیش از آنکه حتی ارسطو را بشناسم باور داشتم که اگر جهان پیچیده ای وجود دارد لابد خالق پیچیده تری هم باید وجود داشته باشد. چون هر پدیده پیچیده ای لاجرم از نوعی طراح پیچیده تر است و جهان اطراف ما هم بسیار پیچیده است. ساعتها و روزها اوقات من صرف راز و نیاز با این موجود خیالی می شد. آن زمان هنوز چیزی از انتخاب طبیعی و تکامل نمی دانستم؛ اینکه طبیعت هم قادر به خلق موجودات پیچیده است بدون اینکه لزوما نیازی به خالق هوشمند داشته باشد. اینکه جهان ما به اندازه ای ناعادلانه، بی قاعده و رنج آور (چه برای حیوانات و چه انسانها) است که در وجود چنین آفریننده ای لزوما شبهه وارد می کند. امروز باورهای دیگری دارم اما کماکان یک پرسش برایم بی پاسخ مانده اینکه آیا کسی دعاهای ما را می شنود.
زمانهایی در زندگی هر انسانی وجود دارد که از سر استیصال تلاش می کند با قدرتی بالاتر و برتر از خود تماس بگیرد. گاه دعاهای ما جواب می گیرد و گاه بی پاسخ می ماند اما زمانهایی هست که در اوج ناامیدی دری برویمان باز می شود. چه کسی این در را برای ما باز می کند؟ آیا این موجود همان خدا است؟ آیا ما فقط احساس می کنیم که کمکی دریافت کردیم یا واقعا کسی به دادمان رسیده؟
شخصی را میشناختم که در دانشگاه انسان-شناسی فیزیکی (physical anthropology) درس می داد. از جمله فعالیت های این شخص در دانشگاه یو سی ال ای یکی هم این بود که با گروهی به آفریقا می رفت تا بر روی میمون ها تحقیق کند. هر از آگاهی چیزهایی درباره میمون ها می گفت. اینکه مثلا آیا میمون ها ابزارهای غیر زیستی هم می سازند و یا اینکه آیا سنت هایی در میان میمون ها وجود دارد که تعبیر به نوعی آیین یا مذهب شود. اما این یک مورد برای من جالبتر بود:
در میان شامپانزه ها سنتی وجود دارد که گاه یک ماده شامپانزه نوزاد یک شامپانزه دیگر را از روی حسادت می کشد. یک بار یکی از این ماده ها نوزاد دیگری را دزدید بود؛ گروهی از شامپانزه سراغ ما آمدند و با حرکاتشان تضرع می کردند که ما وساطت کنیم. خوب شما چه کردید؟ هیچ! ما قرار نیست که در زندگی شامپانزه ها دخالت کنیم.
در دانشگاههای بزرگ دانشمندانی وجود دارند که همه ی عمرشان را صرف تحقیق و گسترش دانش در یک حوزه می کنند. برخی از این افراد بخش عمده عمرشان را برای شناختن حیوانات با آنها می گذرانند. برخی حتی به عضویت گله در می آیند و عملا بخشی از زندگی آن جانوران می شوند. ممکن است گهگاه از سر لطف چیزی برای خوردن به آن حیوانات بدهند و یا زخمشان را ببندند، کاری که این جانوران خودشان قادر به انجامش نیستند؛ اما در زندگی طبیعی آنها دخالت نمی کنند. شامپانزه ها پسر خاله های عزیز ما هستند. ما با ابن جانوران اجداد مشترک داریم و بیش از نود و هشت درصد از دی ان ای مان مشترک است با اینحال در زندگی طبیعی آنها دخالت نمی کنیم چون خودمان را فراتر از آنها و خارج از طبیعت آنها می دانیم، ولو اینکه چنین دخالتی برای نجات یک نوزاد شامپانزه از مرگ باشد.
جهانی که ما در آن زندگی می کنیم در حدود سیزده میلیارد و هشتصد میلیون سال عمر دارد. پیش از پیدایش جهان و انفجار بزرگ نه چیزی به نام فضا وجود داشت و نه زمان. اما پس از انفجار بزرگ این جهان تا اندازه ای بزرگ شد که نمی توانیم ابعادش را حدس بزنیم. البته این تمام ماجرا نیست؛ هستند کسانی که ادعا می کنند جهان های دیگری هم مانند جهان ما وجود دارند (اینجا را ببینید) اما همین جهانی که با قطعیت از وجودش آگاهی داریم به اندازه ای بزرگ است که باور کردنش قابل تصور نباشد (ابعاد جهان را از اینجا می توانید ببینید). تنها در کهکشان ما در حدود دویست تا سیصد میلیارد ستاره وجود دارد و در جهانی که از وجودش آگاهی داریم دستکم دویست میلیارد کهکشان دیگر مانند کهکشان ما موجود است. تعداد ستارگانی که در کائنات وجود دارند از تعداد دانه های ریز شن در تمام صحراها و اقیانوس های زمین بیشتر است. اغلب این ستاره ها منظومه ای از سیارات بدور خودشان دارند و بسیاری از این سیارات مانند زمین در فاصله قابل زیست از ستاره ای که بدور آن می چرخند، واقع شده اند. حال تصور کنید اگر همان پروسه ای که باعث پیدایش ما شده در دیگر مناطقی که مواد زیستی و قابلیت پیدایش حیات دارد اتفاق افتاده باشد چه تعداد موجود هوشمند و غیر هوشمند دیگر در این جهان موجود است. برای اینکار حتی یک فرمول ریاضی وجود دارد که تعداد تمدن های غیر بشری صرفا در کهکشان ما را دستکم هزار و حداکثر صد میلیون تمدن برآورد می کند. اینکه ما قادر به یافتن این موجودات نیستیم دلیل به نبود آنها نیست کما اینکه گاه امکان بررسی ساده ترین رویدادهای سامانه خورشیدی خودمان را هم نداریم.I
عمر زمین و خورشید، ستاره ای که بدور آن می چرخد بیش از پنج میلیارد سال نیست. بسیاری از این ستاره ها و سیارات از منظومه ما قدیمی تر هستند. تمام دانش بشری ما بیش از سه هزار سال عمر ندارد و همه ی آنچه که فناوری می خوانیم صرفا ظرف دو سده ی گذشته ایجاد شده. تصور کنید اگر هزار سال یا صد هزار سال یا یک میلیون سال از تمدن ما بگذرد چه اتفاقاتی ممکن است بیافتد. همین امروز بحث بر سر تغییرات ژنتیکی برای بالا بردن ضریب هوشی یا از میان بردن بیماری های موروثی یا بالا بردن کارایی اعضای بدن بالا گرفته. زمانی که این تغییرات ایجاد شود جلوگیری از آن غیر ممکن خواهد بود و نهایتی هم برای آن متصور نیست. چون ممکن نیست گروههایی که چنین مزایایی ندارند بتوانند با گروههایی که هوش بالاتر یا بدن کارآمدتری دارند بر سر تسلط بر منابع رقابت کنند. به عبارت دیگر یا ما خودمان را منطبق با شرایط تغییر می دهیم یا منقرض خواهیم شد.
آینده ی بشر ممکن است گذشته همسایگان فرازمینی ما بوده باشد. گروههایی که میلیون ها و حتی میلیاردها سال پیش از ما پدید آمده اند و آن اندازه خودشان را تغییر دادند که آن موجودات زیستی سابق نباشند. چنبن موجود با موجوداتی با توانایی های خدای گونه نه خالق کائنات که محصول آن هستند. همانطور که ما به شامپانزه ها علاقه داریم برای چنین موجود یا موجوداتی هم طبیعی است که با توانایی های فراتر تمامی اطلاعات مربوط به ما را ثبت کنند. ممکن است این خدایان گاه زخمهای ما را هم ببندند یا از سر لطف برای ما چیزی بفرستند و در همان حال اجازه دهند که زندگی روال طبیعی خود را طی کند.
- بررسی احتمال وجود موجودات و تمدن های فرازمینی موضوع بحث های علمی و غیر علمی زیادی است. آنچه من در اینجا اشاره می کنم صرفا بررسی احتمالات بر پایه دانسته های علمی است و لزوما ربطی به سفر موجودات فضایی به زمین یا موضوعاتی مانند بشقاب پرنده ها ندارد. [↪]