Suite à cette décision stratégique de l’IRGC, un groupe de jeunes Yasuji a fait le tour de la statue pour montrer leur opposition à l’histoire et à l’identité nationale de notre pays, qui diffusait des images de l’événement sur Internet, ce qui a encouragé et encouragé d’autres de leurs compatriotes, et malheureusement un groupe qui ne pouvait probablement pas voir l’empathie des Iraniens et poursuivi d’autres objectifs politiques, n’est pas revenu sur la nouvelle histoire d’Ariobarzan, très révolutionnaire. 2019-05-05 09:00
Malheureusement, le site « Lor » ou « Lauer », qui publie de temps en temps des articles entifferentiarian, a été publié Une histoire déformée sur les antécédents et l’identité d’ArioBarzanElle a montré que, dans la situation actuelle, la question de la contrefaçon ethnique ne devrait pas se limiter aux groupes pan turkmènes ou pankur kurdes.
Ces thenicistes norsidistes devraient considérer les pan turkmènes Au moins 80 ans de faux historique Et en reprenant de vastes installations gouvernementales et en profitant de toutes leurs capacités, honneur et forces, ils sont finalement devenus le ridicule et clownesque des médias internet, un groupe qui n’a pas ces dollars de pétrole à Bakou et les gouvernements d’Ankara et de Tel Aviv; Et l’intégrité territoriale de notre pays est lente, mais en raison de l’incompétence du système au pouvoir dans le pays et de la période sombre qui a frappé les Iraniens, cette ligne de patrie devrait également être sacrifiée comme un bastion fort et intégré des amis de l’Iran dans la voie de l’Iran, et donc toute cause de division et de division devrait être asséchée des racines dès que possible.
در مقاله ی منتشر شده در سایت لوور چنین می خوانیم:
تحریف هویت یک قهرمان مهلکتر از تخریب مجسمه اوست / À propos d’Ariobarzene Lor
آریوبرزن سردار ارتش شاهنشاهی هخامنشی نبود. در واقع آریوبرزن از دلاوران محلی بود که سنخیتی هم با ارتش شاهنشاهی نداشته. آریوبرزن از جنگجویان اوکسین بود، اوکسینها طایفهای از مردم لر در قدیم بوده، که بازماندگانشان امروزه با نام لر بزرگ شناخته میشوند و سکونتگاهشان کوههای بختیاری و کهگليویه و بویراحمد امروزی بود.
گویا چند هفته ای است که برخی از سران و مسئولین کشوری و لشگری بحث و جدل راه انداخته اند که مجسمه آریو برزن باید از میدان شهر یاسوج برداشته شود. عده ی زیادی با این قضیه مخالفند و مطالب زیادی را در این مدت در مخالفت با این طرح بر روی فضای مجازی منتشر کردند،
اما متاسفانه اگر عده ای قصد دارند تندیس ایشان را تخریب کنند، مخالفان که به ظاهر قصد دارند آریو برزن را تجلیل کنند هویتش را تخریب می کنند و چه بسا دومی هزار بار از اولی بدتر است، یک تندیس فقط یک تصویر و یک نشان است، اما هویت یک قهرمان همه چیز اوست. پس در این مقاله قصد دارم هویت واقعی این قهرمان لر را یاد آور شوم و به بعضی از نقاط ابهام پاسخی داده باشم. چند ماه پیش هم یعنی قبل از اینکه این اتفاقات پیش بیاید مقاله ی مشابه ای را با همین مضمون در نشریه لور نوشتم که بد نیست خوانندگان به آن مقاله هم نظری بیفکنند.
متاسفانه هویت و آرمان آریو برزن توسط تاریخدانان مغرض بخصوص در دوران پهلوی تحریف شده است. حکومت پهلوی که سعی داشت همه ی قهرمانان تاریخ کشور را به نوعی با اندیشه های سلطنت طلبانه تطابق دهد چاینگونه تحریفات را با حمایت از تاریخنویسان و دست بقلمان درباری و وابسته به دربار انجام میداد.
آریو برزن سردار ارتش شاهنشاهی هخامنشی نبود. پس که بود؟ جواب دادن به این سوال زیاد سخت نیست، در واقع آریو برزن از دلاوران محلی بود که سنخیتی هم با ارتش شاهنشاهی نداشته. آریو برزن از جنگجویان اوکسین بود، اوکسین ها طایفه ای از مردم لر در قدیم بوده، که بازماندگانشان امروزه با نام لر بزرگ شناخته می شوند و سکونتگاهشان کوه های بختیاری و کهگلویه و بویر احمد امروزی بوده. در واقع از اتحاد و ادغام طوایف عیلامی، کاسیت و عده ای از آریایی هایی که از بقیه آریایی ها جدا شده بودند و به میان اینها آمده بودند و چند طایفه دیگر یک قوم واحد شکل گرفت که امروزه به نام لر آن را می شناسیم، و در قدیم عمده ی آنها با نام اوکسین ها شناخته می شدند، که به داشتن جنگجویان و دلاوران سر سخت شهرت داشته اند. در حقیقت نام اوکسی ها امروزه در نامجای بعضی از طوایف لر بزرگ بجا مانده، مانند اوسیوند که مختصر شده ی اوکسیوند می باشد. اینان غالبا در ارتش شاهنشاهی هخامنشی نبوده اند، اما بصورت قراردادی در بعضی از جنگ ها ارتش هخامنشی را بطور مستقل همراهی میکردند. اینان در برهه های خاصی از زمان در مقابل هخامنشیان بخصوص داریوش قیام کردند و مشکلاتی را حتی برای آنها ایجاد کردند. پس آنگونه که برخی او را سردار هخامنشی میدانند اشتباهی محض است و هیچ تاریخدان حقیقت جویی آن را جدی نمی گیرد. حتی نام حقیقی آریو برزن ، آریو برزن نبوده و بعدها چنین نامی را بر روی وی نهادند. چرا که مکتوب تاریخی خاصی درباره وی نیست و اندک نوشته ها هم از یونانیان است، اصولا هویت واقعی چنین اشخاصی را باید در میان قومشان و سیره ی هموندانشان جستجو کرد. در حقیقت اگر به تاریخ قوم لر نظری بیفکنیم می بینیم که هموندان آریو برزن هیچگاه سلطنت طلب نبوده اند که بخواهند برای دفاع از یک سلطنت و یک تاج آنگونه که تاریخنویسان به ظاهر ایراندوست( بخوانید سلطنت طلبان شاه پرست) می گویند قیام کنند.
نکته ی قابل توجه دیگر این است که جنگ نامنظم و چریکی در آن زمان در ارتش شاهنشاهی هخامنشیان مرسوم نبوده و استفاده نمی شده، و تنها در میان کوه نشینان اوکسین یعنی لر بزرگ مرسوم بوده که حتی بارها با اتکا به همین شیوه برای هخامنشیان دردسرهایی را ایجاد کرده بودند، بخصوص در دوران داریوش که ندای استقلال سر داده بودند و داریوش به سرکوب اینان پرداخت. آریو برزن و یارانش به جنگ چریکی و نامنظم و صد البته به عوارض زمین کوهستانهای منطقه کوهگلویه و بویراحمد کاملا مسلط بوده اند امری که در توان سرداران لشگر شاهنشاهی هخامنشی نبوده و تنها در توان جنگجویان محلی لر بوده. پس کاملا قابل پذیرش است که آریو برزن از مردم لر بوده و از سرداران ارتش هخامنشی هم نبوده.
اما هدف آریو برزن چه بوده است؟ آیا هدفش دفاع از سلطنت طاغوتی هخامنشی بوده؟ خیر اینگونه نبوده. مردم لر از دیر باز تا کنون هیچگاه طاغوت پرست نبوده اند و شاه و تاج شاهیش را چیز مقدس نمی دیده اند که بخواهند برای حفظش جانفشانی بکنند. هر گاه به جان و مال و ناموس و شرفشان تعرض میشده قیام میکرده اند، همانگونه که کی لهراس( که وارث بر حق آریو برزن است) در مقابل رژیم پهلوی و ارتش رضا خان ایستادند، پس می بینیم که برای اینها یونانی و ایرانی و هخامنشی و مقدونی و…. مطرح نبوده، شرافت انسانی در میان بوده. اما زمانی که مسلمین به این کشور حمله می کنند، هیچ قیامی توسط مردم لر نمی بینیم، چون تیغ تیز اسلام بطرف اشراف و شاهنشاهیان بوده نه مردم زحمتکش لر. پس اینکه بگوییم آریو برزن برای آرمان های پوچی چون دفاع از امپراتوری و … قیام کرده در حق وی جفای بزرگی کرده ایم. آریو برزن برای دفاع از انسانهای بیگناهی قیام کرد که قربانی خشم و کینه ای میشدند که مصوبش زیاده خواهی های همین امپراطوران چه از نوع یونانیش چه از نوع هخامنشیش بودند. در زمان قیام آریو برزن سپاه هخامنشی از هم پاشیده بود و شاه و سردارانش همگی فراری شده بودند، در اینجا کسی قیام می کند که تفکرش، ایدئولوژیش و همه چیزش با آنها فرق می کند چرا که اگر مثل آنها بود او هم همراهشان فرار میکرد. پس می بینیم چیزی فراتر از شاه پرستی و خاک پرستی که عقیده ی رایج ارتشیان و سرداران امپراتوری هاست در دل او و یارانش بوده.
بسیار مهم است که ما هویت این قهرمانان را بدرستی تعریف کنیم، چرا که اگر بشکل صحیح تعریف شود دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد تا برخی از افراد دستور به تخریب آن بدهند. چرا که آنها که دستور اینچنینی می دهند هویت و هدف واقعی این قهرمان لر تبار برایشان جا نیفتاده و شناختشان از ایشان منحصر به همان نوشته های دروغین قلم بدستان سلطنت طلب می باشد. امید است که تمامی نویسندگان و پژوهندگان لر در زمینه های اینچنینی کم کاری نکنند و این قهرمانشان را بشکل صحیح به دیگران بشناسانند تا از این پس شاهد این نباشیم که عده ای سودجو اینچنین مغرضانه با تحریف و نوشتن تاریخ های من در آوردی از قهرمانان لر استفاده ابزاری کنند.
نویسنده برای تمام این خزعبلات که سرهم کرده ،حتی یک خط هم رفرنس نداده! با این وضع جای تعجب ندارد اگر آریوبرزن را از مدافعان ولایت فقیه باستان تصور کنیم که در راه آرمانهای انقلاب علیه ظالمان حکومت ستمشاهی می جنگید
این البته سنت جدیدی نیست که هر چه از تاریخ مملکت نمی پسندند به دوران ستمشاهی و انقلاب اسلامی مربوط می کنند. این شیوه را پان ترکیستها هم با نهایت وقاحت در جهت اهداف تجزیه طلبانه شان پی می گیرند برخی از ایشان که در سمتهای دولتی و گاه پستهای کلیدی نظام اسلامی جا خوش کردند، هر آنچه از تاریخ مملکت را که باب طبعشان نباشد به پهلوی و عمال پهلوی نسبت می دهند و گروههایی را هم با توسل به این شیوه ی شیادی با خود همراه کردند؛ غافل از اینکه سلسله پهلوی هر چه که بود تنها قریب پنجاه سال بر ایران سلطنت کرد در صورتی که کشور ایران و مردمانش هزاران سال قدمت دارند
در پیرامون ریشه ی لرها در لغتنامه ی دهخدا از قول معجم البلدان آمده:
گروهی از اکراد در کوههای میان اصفهان و خوزستان و این نواحی بدیشان شناخته آید و بلاد لر خوانند و هم لرستان و لور گویند. رجوع به این دو کلمه شود. (Dictionnaire des pays )
خود واژه ی کرد هم معنای قومی ندارد و به کوچ نشینان ایرانی تبار گفته می شود و به همه ی این گروهها در گذشته «فرس قدیم» می گفتند
در زمینه ی ریشه اقوام ایرانی یک مقاله خوب در سایت آذرگشنسپ موجود است.
Shiel, Dame (Mary). Aperçus de la vie et des manières en Perse. Londres: John Murray, 1856.
The PERSIAN TRIBES The tribes are divided into three races-Toorks, Leks and Arabs. The first are the invaders from Toorkistan, who, from time ‘immemorial, have established themselves in Persia, and who still preserve their language. Les Leks forment les clans du sang persan véritable, tels que les Loors, Bekhtiaris Bekhtiaris. À eux pourrait être ajouté les Koords, en tant que membres de la famille perse; mais leur nombre dans les dominions du Shah sont relativement peu, la plus grande partie de cette population largement répandue étant attaché à la Turquie. Collectivement, les Koords sont si nombreux qu'ils pourraient être considérés comme une nation divisée en tribus distinctes. Qui sont les Leks, et qui sont les Koords? Cette enquête que je ne peux pas résoudre. Je n'ai jamais rencontré personne en Perse, anguille ou moolla, qui pourrait donner le moins d'élucidation de cette question. Tout ce qu'ils pouvaient dire, c'était, que ces deux races étaient Foors e kadeem,-old Persians. They both speak dialects the greater part of which is Persian, bearing a strong resemblance to the colloquial language of the present day, divested of its large Arabic mixture. These dialects are not perfectly alike, though it is said that Leks and Koords are able to comprehend each other. One would be disposed to consider them as belonging to the same stock,. did they not both disavow the connection. A Lek will- admettre qu'un Koord, comme lui-même, est un "vieux persan”(Foors-e-Qadim) mais il nie que les familles sont identiques, et un Koord voit la question sous le même jour.
در اینجا گفته شده است که لکها، لرها، بختیاریها و کردها جزو پارسیان اصیل هستند و مردمان ایران (چه ایل چه ملا و غیره) آنها را “Vieux sapins” میدانستند و خود این گروهها نیز خود را فرس قدیم میدانستند.
پروفسور دایوید مکنزی در اینباره می گوید:
David Mackenzie: “If we take a leap forward to the Arab conquest we find that the name Kurd has taken a new meaning becoming practically synonmous with ‘nomad’, if nothing more pejorative” D.N. Mackenzie, “The Origin of Kurdish”, Transactions of Philological Society, 1961, PP 68-86
Traduire: اگر به حدود دوران گسترش امپراتوری اعراب نگاه کنیم، خواهیم یافت که عنوان کرد با رمهگر و کوچگر دارای یک معنی است.
پس لرها هیچگاه آنطور که نویسنده ی این مقاله ادعا کرد، مردمی با ریشه های جدا از مردم ایران نبودند. در مورد پیشینه و تبار آریوبرزن در بخشی از مقاله ی شادروان پروفسور علیرضا شاپور شهبازی در سایت ایرانیکا چنین می خوانیم (نوشته های داخل قلاب در ترجمه از نویسنده این مقاله است ):
2. Son of the famous Artabazus and grandson of Pharnabazus, satrap of the Hellespontine Phrygia, and Apamā, (q.v.), daughter of Artaxerxes II (Arrian, Anabasis 3.18.3, 23.7 with [J.] Kaerst in Pauly-Wissowa, II, col. 883, no. 4; K. J. Beloch in Janus: Festschrift für Lehmann-Haupt, Vienna, 1921, PP. 8f.; H. Berve, Das Alexanderreich auf prosopographischer Grundlage, Munich, 1926, II, PP. 60, 82-83). Artabazus married (ca. 363 B.C.) a sister of the two mercenary commanders of Artaxerxes III, Memnon and Mentor of Rhodos (Diodorus 16.52.4; Q. Curtius 6.5.4, Plutarch, Alexandre 21; Beloch, loc. cit.; Un. Brunt in Rivista di filologia e di istruzione classica 103, 1975, PP. 26f.), and she bore him ten daughters and eleven sons, among them Ariobarzanes (Diodorus, loc. cit.; Curtius 6.5.4 with Beloch, op. cit., PP. 9f.; Berve, op. cit., p. 60). They were educated in both Persian and Hellenic culture (Plutarch, loc. cit.; Beloch, loc. cit.; Berve, p. 60; F. Schachermeyer, Alexander der Grosse: das Problem seiner Persönlichkeit und seines Wirkens, Vienna, 1973, p. 133). They also spent several years at the court of Philip II of Macedonia, where Artabazus had taken refuge after falling out with Artaxerxes III in 352 B.C. (Diodorus, loc. cit; Curtius 5.9.1, 6.5.2), when Artabazus discovered Philip’s designs to invade Persia, he returned there with his family, was pardoned and enrolled among the closest companions of the Great King (Berve, PP. 83f.). His sons were given “the most distinguished commands in the armed forces” by Mentor, general of Artaxerxes on the coastal regions of Asia Minor (Diodorus, loc. cit.). Ariobarzanes then became governor of a part of Persis (Arrian, Anabasis 3.18.2, calls him “satrap” of Persis, but see below). His mother and an infant brother, Ilionus, were with the royal household at Damascus when Parmenion captured them just before the battle of Issus (Curtius 3.13.13; Berve, PP. 83f.).
آریو برزن، پسر ارتاباز و نوه ی فرناباز، ساتراپ فریگیه [بخشهایی از ترکیه کنونی که پیشتر یونانی نشین بود.م] Et[نوه ی] آپاما ،دختر اردشیر دوم[شاهنشاه هخامنشی].
ارتاباز با خواهر دو فرمانده مزدور [فرمانده یونانی .م ] اردشیر سوم ازدواج کرد و این زن برای او ده دختر و یازده پسر به دنیا آورد که آریوبرزن هم از جمله ایشان بود و این فرزندان با هر دو فرهنگ ایرانی و هلنیک پرورش داده شدند آنها همینطور سالهای زیادی در دربار فیلیپ دوم مقدونی [پدر اسکندر مقدونی.م] بسر بردند جایی که آرتاباز پس از نزاع با اردشیر سوم [شاهنشاه هخامنشی] به آنجا پناهنده شده بود.
زمانی که ارتاباز آگاه شد که فیلیپ قصد حمله به ایران دارد؛ [به ایران ]بازگشت و در زمره ی نزدیکترین اطرافیان شاهنشاه درآمد. پسران او توسط ژنرال بخش ساحلی اردشیر به برجسته ترین جایگاههای نظامی درآمدند سپس آریوبرزن به عنوان فرماندار بخش پارس(En persan” ساتراپ پارس”) گماشته شد. برادر کوچک او و مادرش همراه با خانواده ی سلطنتی بود زمانی که در دمشق اسیر بودند پیش از نبرد ایسوس[نبردی که در جنوب ترکیه کنونی میان قوای اسکندر مقدونی و داریوش سوم درگرفت].
همانطور که (از دیودوروس و پلوتارک) در این مقاله ی ایرانیکا آمد، آریوبرزن نه فقط سردار سپاه هخامنشی بوده بلکه عنوان ساتراپی داشته و ریشه ی تبار او هم به خانواده ی شاهی می رسد.
باز هم اینجا یک نمونه دیگر از تاریخ یونان باستان (PS 354)که این کتاب هم از یک پروفسور انگلیسی است اینجا هم مشخصا به منصب ساتراپی آریوبرزن اشاره شده است
درودبر شما
Voir l’établissementتارنماي “Le Musée du Louvre” يك تارنما است كه پيشتر از اين خزعبلات هم نوشته است و مورد اعتراض بسياري از بختياري ها قرار گرفته است. نوشته هايي مشكوك دارد و نامش هم به تاسي از ترك ها كه تورك نوشته مي شود لوور با دو “Et” گذاشته در صورتيكه تلفظ لر كاملا مشخص است. پاينده ايران
با درود، اين سايت لوور دنباله جريان تجزيه طلب اتحاديه لر و بختياري است كه چندسالي توسط MI6 راه اندازي شده و هدفش ايران زدايي در ميان لرها و بختياريها است. ضمنا اين نويسنده ابله اينقدر بي سواده كه نميدونه اوكسينها ، كاسيها و … آريايي تباراني هستند كه جزو پايه گذاران تمدن ايران بودند. آقايون خوب مي دانند كه ريشه اين سايت و نويسنده آشغالش از كجاست اما چون به تاريخ ايران خوب فحش ميده پس دستش رو باز گذاشتن.
Voir l’établissementخب ؛ شما كه از كم و كيف ماجرا آگاه بوديد ؛ پا در مياني ميكرديد تا اين مشكل ناموسي به
Voir l’établissementتخريب به اصطلاح فرهنگي مبدل نشود . و اگر وساطت نكرديد ، پس چرا اينگونه بر آشفته
ايد ؟ هر چند رسالتي كه بر عهده تان است ، شما را به اين روان پريشي دچار ساخته است .
البته جاي شكرش باقيست كه طبق گفته شما ، قرار است شتر و يا چيز ديگري در انجا
بسازند ؛ لذا بهتر است موقع ساخت ان در ايران تشريف داشته باشيد و نگذاريد براي ان شتر
، سواره نيز بسازند . زيرا اگر به جاي سواره ي مجسمه اي ، خودتان سوار ان شويد ، در
مواقعي كه شخص يا اشخاصي با دم ان مجسمه مشكل پيدا كردند ، شما ميتوانيد در همان
لحظه از دلشان دراورده و از پي آمدي كه همواره از ان واهمه داريد ، جلوگيري كنيد . كه
در اين صورت ، گروهی از جوانان یاسوجی ، پیرامون این مجسمه حلقه ميزنند تا از شما
بابت اين عشق به وطنتان و نيز تلاش براي حفظ هویت ملی سرزمین تان دفاع کنند که
مسلما پخش تصاویری از این رویداد بر روی اینترنت موجب تحسین و دلگرمی سایر هم
میهنان تان نيز خواهد شد . البته بهتر است به جاي شمشير از گرز يا اسلحه ي گرم يا …
استفاده كنيد . چرا كه تلفيق شما و شتر ، سبب ايجاد يك چهره كاريزماتيك ميشود و همواره
هستند كساني كه چشم ديدن همدلي ايرانيان را ندارند ، و ممكن است صدمات جاني متحمل
شويد . هر چند رسالت شما همانند جدتان كيكوروش حيوان پرورده ، پيامبرگونه ميباشد و
مسلما اگر اتفاقي نيز براي بيافتد ، در كتاب هاي هر چند فرقه هاي كوچك ديني ، از شما به
نيكي ياد خواهد شد .
اول بگم که خود من بختیاری هستم… مادرم اهل سفید دشت و پدرم هم اهل مسجد سلیمان و هر دو هم خان زاده هستند به خاطر مسایل امنیتی اطلاعات بیشتر هم نمی دم!!
بدون شک این وب سایت و این گروه با پان ترک ها ارتباط دارند. به ادبیات و طرز فکرشان توجه کنید!! به حرف ها و تحریف های تاریخی دقت کنید! به همین “Le Musée du Louvre” Remarque!!! من به عمرم نشنیدم که در دوستان و فامیل حتی قدیمی ها مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما تلفظ “لووووووور” را بکار ببرند!!! نمی دانم شاید از شرایط اولیه ی “Quête identitaire (!!!)” شدن به کار بردن حرف “Et” Puits!! تورک و کورد و حالا هم لوور (با یک “Et” هم نه! با دو تا!!!!)
بار ها و بار ها با پان ترک هایی برخورد کردم که به محض این که فهمیدند من بختیاری هستم سعی در رفاقت و “ابراز همدردی” داشتند و تلاش می کردند من را هم هم قطار خودشان بکنند!! این وب سایت هم برای من چیزی در همین حدود هست… یک عده که لر و یا بختیاری نیستند (و اگر هستند هم از نوع بی غیرتش هستند!) قصد دارند تا با بیان این مطالب دل جوانان لر و بختیاری را بدست بیاورند.
البته برای اطلاع کسانی که از حال و هوای لرها و بختیاری های خوزستان و لرستان و کهگیلویه و بویر احمد و ایلام خبر ندارند باید این را اضافه کنم… هم بختیاری ها و هم لرها “به شدت” در فقر و محرومیت نگه داشته شده اند مثل کرد ها و بلوچ ها. از این مردم زجر کشیده انتظار بی جا نداشته باشید… من درکشان می کنم. اگر تجزیه طلب هم باشند باز هم “درک”شان می کنم (توجه کنید که درک کردن با موافق بودن تفاوت دارد!)
از مردمی که نفت و گاز را از زیر پایشان استخراج می کنند اما “Non” سهمی از این همین نفت و گازی که از زیر پای خودشان استخراج شده ندارند انتظار دوستی نداشته باشید. پول نفت و گاز ما را به تهران و اصفهان و تبریز و ارومیه و شیراز می فرستند و کارخانه و مدرسه و دانشگاه و امکانات رفاهی می سازند اما ما در شرق خوزستان در مناطق نفت و گاز خیز در مناطق بختیاری نشین آب تصفیه شده ی لوله کشی نداریم و همان آب کثیف و شور هم فقط روزی چند ساعت در اختیار داریم!! اشتغال و درس را هم که نگویم بهتر هست! جک های تهرانی ها هم که از سمت “Congé” ها دایورت کردید روی “Lor” ها!
اگر می خواهید یک گروه تجزیه طلب جدید در ایران پدید بیاید و مدعی 3-4 تا استان دیگر بشود به فکر چاره ای باشید!
Voir l’établissementدرست است که استان های لرنشین فقیر و محروم اند. اما اینکه عمدا عقب نگه داشته شده اند به هیچ وجه درست نیست. چرا باید اینطور باشد؟ خودت گفتی تبریز و ارومیه. اگر تبعیض قومی وجود داشته باشد چطور می شود که استان های ترک نشین محروم نیستند؟اما لرها که نزدیک ترین گروه به فارسی زبانها ها هستند باید محروم باشند؟ اتفاقا همین می تواند تبعیض قومی را رد کند. اشاره به شرق خوزستان کردی. پان عربها می گویند فقری که در مناطق عرب نشین خوزستان وجود دارد در هیچ جای دیگر وجود ندارد . اما واقعیت این است که مناطق شرقی و لرنشین آن استان به مراتب وضعیت بدتری دارند.البته شهرهای فارس مثل شوشتر و بهبهان هم وضعیت بهتری ندارند. اما این محرومیت در خیلی از مناطق فارس نشین کشور هم وجود دارد. مثل بوشهر که آن هم یکی از مناطق اصلی برداشت نفت و گاز است. هرمزگان، جنوب کرمان که شاید فقیرترین منطقه کشور آنجا باشد. استان خراسان جنوبی . یا سیستان که فارس و شیعه نشین است و نسبت به بلوچستان وضعیت بهتری ندارد و اخیرا هم با خشک شدن هامون درحال نابودی است.(اما همه جا فقط از محرومیت بلوچها می گویند)اگر باور ندارید می توانید سری به این مناطق بزنید. اگر شوونیسم و فاشیسم فارس و این چیزها باشد چرا باید برخلاف استانهای ترک نشین که در کشور ثروتمندترین هستند بعضی مناطق فارس نشین اینطور بدبخت باشند؟
Voir l’établissementدرود بر ياران گرامي:
Voir l’établissementبتازگي تارنگاه مجعول لوور مقاله را درج كرده است كه حاوي جعلياتي پيرامون كوروش كبير مي باشد. و با گستاخي كامل كوروش را عيلامي و هويت پارسي و آريايي را از وي گرفته اند و سپس دروغ هايي را نيز به روانشاد داريوش كبير بافته اند.
لذا از دوستان ميخواهم كه به اين تارنما رفته و با نظرات خويش اين جعليات و دروغپردازيها را در نطفه خفه كنند. و در توان خويش در وبها و وبلاگها خويش بر عليه اين جريان بنويسند.
چرا كه اگر امروز برخورد جدي با اين عوامل فتنه انگيز و تفرقه انگيز بعمل نيايد، ميرود كه در آينده نزديك خطري هرچند كوچك را متوجه مام ميهن سازند. اين گجستگ زادگان تازي پرست اندك دانشي در زمينه تاريخ ندارند خواهشمندم از مدير اين تارنگاه كه باز هم چون گذشته با آوردن پاشن هاي مختلف بر عليه اينان بنويسد.
loor.ir/News.asp?nid=4403&ln=fa
merci
[…] بخش کامنتهای مطلب پیشین، یکی از خوانندگان از من خواست تا در رابطه با مقاله ی […]
Voir l’établissementدرود بر جناب ادمین بی شرف نادان احمق و ارجمند . البته احمقی و نادان بودنت به این معنا
نیست که واقعا هم احمق باشی ؛ منتها برای اینکه مطالب بالا را به بازدیدکنندگان تحمیل کنی
، خودت را به احمقی زدی و حرفی را مطرح کردی که خودت نیز از مضحک بودنش مطلع
Êtes . و ان اینکه گفته ای برخی از تورک ها در سمتهای دولتی و گاه پستهای کلیدی نظام
اسلامی جا خوش کرده اند .
اين ادعا كه دولت جمهوري اسلامي را دولتي غيرفارس نشان دهند صرفا ادعائي پان ايرانيستي است
برخي از منابع فارسي – در حاليكه به جز تعداد انگشت شماري، تقريبا هيچ تركي در ميان رهبران، سران و مسئولين و مواضع كليدي و درجه اول حتي درجه دوم كشوري و نظامي جمهوري اسلامي ايران وجود ندارد- ادعا مي كنند: “بيش از نيمي از زمامداران حکومت، به ويژه رهبر و ولي فقيه زبان مادريشان ترک است و از اهالي يکي از مناطق آذري زبانند”. (نشريه شهروند- وقتي که سوسک سخن ميگويد – منصور کوشان). اين دزاينفورماسيون و تبليغات دروغين آنچنان موثر بوده كه برخي از تركان نيز ادعاي ترك بودن رهبر جهموري اسلامي و غيرفارس بودن دولت ايران را باور كرده اند.
و اين در حالي است كه بيش از ۹۵ درصد کابینه دولت در دست فارسها است، ریاست هر سه قوه ایران فارس است، سياستهاي كلام اقتصادي دولت ايران٬ مانند سياستهاي كلان امنيت و فرهنگ و هويت ملي آن٬ منحصرا در تسلط قوميت فارس كشور است و افزون بر ۹۰ درصد شرکت های دولتی در مناطق فارس نشین قرار دارد.
علاوه بر رهبر كه فارس و خراساني است، همه اعضاي بيت رهبري، شوراي عالي امنيت ملي، فرماندهان عاليرتبه سپاه پاسداران، بسيج، ارتش و نيروهاي انتظامي، روسا و اكثريت مطلق اعضاي مجلس خبرگان، شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجلس شورا، روساي سه قوه مجريه، قضائيه و مقننه، رئيس جمهور، اعضاي هيئت وزرا به ويژه وزارتخانه هاي كليدي كشور، خارجه، اطلاعات، آموزش و پرورش و …. سفرا و نمايندگيهاي خارج از كشور، صدا و سيما، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، فرهنگستانهاي گوناگون زبان، هنر، ….، سازمان ميراث فرهنگي، روساي دانشگاهها، دادگاه انقلاب، دادگاه ويژه روحانيت، حوزه هاي علميه، …. Tout le monde est Faraday..
قانون اساسي ايران صرفا به زبان فارسي نگاشته شده و منحصرا زبان فارسي را رسمي و مشترك اعلام كرده است، در اين قانون تنها از قوم فارس و زبان وي نام برده شده و كوچكترين ذكري از ديگر ملل ساكن در ايران كه اكثريت مردم ايران را تشكيل مي دهند و با نام در ميان نيست، حقوق ملي آنها نيز رسما انكار شده است
تمام اسناد رسمي دولت جمهوري اسلامي از نشر قانون اساسي گرفته تا چاپ اسكناس و شناسنامه و پاسپورت صرفا به زبان قوم فارس است. زبان فارسي تنها زبان مجاز در نظام آموزشي از مهد كودكها گرفته تا دانشگاهها و در عرصه ها و موسسات سياسي، نظامي، اداري و اقتصادي و هنري و رسانه اي و علمي جمهوري اسلامي ايران است.
در جمهوري اسلامي تنها مذهب رسمي، مذهب شيعه امامي فارسي است و رهبران و روساي جمهور و … صرفا از ميان معتقدين به اين مذهب فارسي انتخاب مي گردند.
سياست خارجي دولت ايران صرفا بر اساس منافع ملي قوم فارس و بويژه بر عليه منافع ملي دو ملت ترك و عرب ساكن در ايران شكل گرفته است.
تفسير رسمي دولت ايران از تاريخ و هويت مردمان ساكن در ايران، تفسير قوميتگرايان افراطي فارس و بر اساس تاريخ و هويت قوم فارس است….
رتوريك اقتصاد ايران دست تركهاست: در زمينه اقتصادي نيز وضعيت چنين است. حتي اگر بنا به ادعاهاي بي پايه قوميتگرايان افراطي فارس، همه بازار سنتي ايران دست تركها باشد- كه نيست- سياستهاي كلان اقتصادي دولت ايران در هيچ زمينه اي توسط تركها٬ چه برسد با در نظر گرفتن مثلا مصالح و منافع خلق ترك و يا مناطق ترك نشين ايران- تعيين نميشود.
از منطقه بندي اقتصادي٬ كشور و تقسيم بندي مرزهاي استاني تا استخراج منابع زيرزميني٬ از نفت عربستان ايران تا روابط فينانس و بانكداري و بيمه و گردش پولي٬ از سرمايه گذاري شركتها و دولتهاي خارجي٬ از اولويتهاي فراملي مانند پخش فرودگاههاي بين المللي٬ بنادر٬ راه آهن و ….. از گمركات و مناطق آزاد تا سياستهاي صادرات و واردات از مسائل كارگري تا سياستهاي كشاورزي و دامپروري و عشاير و فراورده هاي غير نفتي و خريدهاي نجومي نظامي و تسليحات و … همه اينها توسط بوروكراتهاي با منسوبيت ملي فارس (همه از مربع مشهد-كرمان-اصفهان-تهران) تعيين و هدايت ميشوند و احدي تصميم گير از ملل ايراني غيرفارس و در اين بين تركها – چه برسد با هويت ملي خود و با در نظر گرفتن منافع گروه ملي خود- در اين عرصه ها حضور ندارد.
بنابراين دولت جمهوري اسلامي ايران، حتي با وجود عده اي انگشت شمار دولتمرد دون پايه غيرفارس در آن- كه شما آنها نيز روز بروز كمتر مي شود، به لحاظ هويت و جهت گيري ملي خود، دولتي خالصا فارس است. در تعين و سياستگذاريهاي كلان دولت ايران٬ احدي غير فارس حضور ندارد. و اگر افراد منسوب به مليتهاي غيرفارس ايراني در رده هاي بالاي حكومتي هم باشند اينها همه در عرصه هاي اجرائي اند و نه در عرصه هاي سياستگذاريهاي امنيت و هويت ملي كلان و در ثاني اينها به شرط دشمني و نفي و انكار هويت تركي و عربي و كردي و خود به عنوان هويتي ملي در آنجا هستند.
مسئله موجود در ايران ربطي به مليت اين شخص و يا آن شخصيت ندارد. آنچه كه نقد ميشود مليت اين و يا آن شخص و شخصيت نيست. مسئله سياست رسمي دولت ايران در باره ايدئولوژي آرياپرستي، فارس محوري، استعمار فارسي، آريا سازي و فارس ساختن مردم ايران است. حالا از ايرانيان فارس و ترك و عرب و كرد و گيلك و تبري و لر و… ميتوانند كه حامي اين انديشه ضدانساني و ارتجاعي باشند. آنچه نقد ميشود اين انديشه است، نه صاحبان آنها و مليتشان. زبان مادري مجريان و مزدوران اين دولت مهم نيست٬ زباني كه قانون اساسي و مجمع تشخيص مصلحت نظامش به عنوان زبان ملي قبول مي كنند مهم است، راسيسم، استعمار و فاشيسم فارسي در ايران مشكل اصلي است٬ نوع اسلامي و يا آريائي و پان ايرانيستي و حزب كمونيست كارگري و جمهوري خواهاني آن فرع مساله است. ترك زبان بودن عمال و عمله هاي رژيم اصلا مهم نيست٬ مهم سياست ملي كلان دولتي است كه آن ترك زبان مزدور و عمله آن است و آن سياست٬ در ايران عبارت است از نئوفاشيسم و استعمار فارسي و راسيسم آريائي كه علاوه بر بسياري از ايرانيان فارس٬ عده اي ناآگاه و يا لمپن و خودفروخته از ترك و كرد و لر و عرب هم در خدمت اويند.
دولت ايران بر مبناي نژادپرستي آريائي و شونيسم ملي فارسي شكل گرفته است٬ براي پيشبرد و اجراي اين سياستهاي ضد انساني خود٬ بسياري از ايرانيان منسوب به همين مليتهاي قرباني و آسيميله شده را به عنوان عمله و آلت بكار ميبرد. در تحليل نهايي همه عمله و كارگزاران ترك و عرب و كرد و لر و گيلك و مازني و بلوچ و ٬.. دو رژيم نژادپرست و فاشيست پهلوي و جمهوري اسلامي٬ مهره اي از نظام و ماشين نژادپرستي آريائي و فاشيسم فارسي اند٬ گيرم كه حتي كلمه اي فارسي نيز ندانند. افراد منسوب به مليتهاي غيرفارس ايران در خدمت دستگاه راسيتي و شونيستي دولتي٬ اگر كه از قبيل پاسداران و …. كم رتبه باشند همه قرباني سياستهاي نژادپرستانه و اسيميلاسيونيست اند. و اگر در رده هاي بالا باشند مانند اردبيلي و موسوي و خلخالي٬ ….. مزدور راسيسم آريائي و شونيسم فارسي و شريك جرم و از مسئولين اين سياستها بر عليه ملل ايراني اند.
علي رغم وجود افرادي از ملل ايراني در دستگاه رژيم٬ هيچكدام از ملل ايراني غيرفارس و بويژه دو خلق ترك و عرب به عنوان يك گروه ملي٬ از بابت سياستهاي راسيستي و شونيستي دولتي در صندلي اتهام قرار ندارند٬ چرا كه اينها هدف اصلي همين سياستهاي انكار و امحا هستند. اما قوم فارس به عنوان يك گروه ملي٬ از آنجائيكه سياستهاي راسيستي و شونيستي دولت به نام نژاد و فرهنگ و زبان و هويت و خط و .فارسي پياده ميشود٬ در صورت ادامه سكوت خود٬ شريك و از مسئولين اين فجايع دولتي فاشيستي شمرده خواهند شد.
Voir l’établissementلابد بابک زنجانی هم فارس است.
Voir l’établissementبد نیست خودت را به یک دکتر روانشناس معرفی کنی.
Voir l’établissementما که نفهمیدیم شما که منطقی و عاقلی و نژاد پرست هم نیستی چرا همه ی قومیت ها از شما متنفر شدند اگر فقط ما تورک ها مخالف شما بودیم میشد گفت مشکل از ماست ولی وقتی سرتان را در کردستان میبرند یا به تازگی با لر ها دست به یقه هستید نشان میدهد باید ریشه ی این کینه در رفتار غلط شما باشد.
Voir l’établissementمثلا کردها با شما خیلی خوبند؟
Voir l’établissement[…] آریوبرزن اشاره شده است اینو عینا از سایت زیر برداشتم آریوبرزن و شوونیسم فارس | تارنگار فردا از کردا خوشم میاد 60 سال نیست از شکل بدوی خارج شدن بعد […]
Voir l’établissement[…] بخش کامنتهای مطلب پیشین، یکی از خوانندگان از من خواست تا در رابطه با مقاله ی […]
Voir l’établissement