סיירוס, דריוס או gheyas אשר ההתנחלויות משקר;

سگ حسن پسند

חסן פאסנד דוג

דריווש המלך אומר:"למען דבריה של אהורה מאזדה, אני אוהב את האמת ומתרחק מהשקר". (רעב) אני לא מוגן..
אבל לאחרונה, רזא מוראדי Ghiasabadi, סולטן של chartaghis בעולם, מחזיק דוקטורט משום מקום ו חסן פסנד פרחאן דוג (זה האחרון משלו.) התגלה שדריוס שאה או קודמו בתפקיד, סיירוס. (אולי שניהם.) הם היו שקרנים בעצמם, ועד היום, אף אחד לא העז לחשוף את שקריהם מתוך פחד מהעיוורים, אלא כמו הזירה הארכיאולוגית, רזא מוראדי גיאסאבאדי.! אולי זו הסיבה שדריוש משקר שאלוהים לקח את תפילותיו לכלום ותפס אותנו עם שקרנים חסרי בושה כמו אחמדינז'אד בפוליטיקה ומגורים בכפרים בתחום התרבות..


غیاث آبادی می گوید:

کورش در سطرهای سوم تا نوزدهم منشور مدعی می‌شود که مردم بابل از نبونید (شاه بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می‌دانستند که اندوه و غم، سختی معاش، و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود. کورش می‌گوید که مردم بابل از خدای بزرگ خواستند که شاهی خوب برای آنان بیابد و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود. آنگاه همه مردم از پادشاهی کورش که توأم با راستی و عدالت بود و آنان را از غم و مرگ رهایی داده بود، خوشنود شدند و او را شادباش گفتند.

داریوش در بند شانزدهم از ستون اول کتیبه بیستون گزارش می‌کند که شخصی به نام نَدینتوبِل که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. داریوش چند ماه بعد و در بند چهاردهم از ستون سوم همان کتیبه مجدداً گزارش می‌کند که شخص دیگری نیز به نام اَرَخَه که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. هر دوی این قیام‌ها توسط داریوش سرکوب شدند.

حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش چگونه حل می‌شود؟ اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند. آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.

غیاث آبادی از مجموع اینها اینطور نتیجه می گیرد:

پاسخ این تناقض به سه شکل قابل حل است: 1.- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است. 2.- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند. 3.- هر دو درست گفته‌اند. به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربهٔ حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است. در نتیجه پادشاهی از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند. پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد.

غیاث آبادی استدلال می کند که چون کورش در جایی گفته که مردم از نبونید ناراضی بودند و داریوش هم در جای دیگری عنوان کرده که کسی با ادعای وابستگی به نبونید قیام کرده، پس لاجرم میان ادعای کورش که از عدم محبوبیت نبونید گفته وداریوش که از شورش کس یا کسانی با نام او می گوید، تناقضی وجود دارد و او برای حل این تناقض راه حلهایی پیشنهاد می کند.

مختصر آشنایی با تاریخ ایران یا جهان کافی است تا بدانیم که سلطنت پادشاهان قدیم لزوما برپایه ی محبوبیت یا عدم محبوبیت ایشان نیست. پادشاهان بر اساس نسب یا پیوند با پادشاهان پیشین، حق شاهی داشتند و به شاهی پذیرفته می شدند. در برخی جوامع مانند مصر، پادشاهان از تبار خدایان بودند ، در جوامعی مانند ایران قدیم، فره ایزدی داشتند و در بین النهرین هم خدایان را نمایندگی می کردند در هر صورت کسانی لیاقت پادشاهی داشتند که از تبار شاهان بودند. حتی اگر سلسله جدیدی هم به قدرت می رسید به شیوه ای کوشش می کرد تا خود را به پادشاهان قدیم متصل کند. این ادعا که اعلام وابستگی به نبونید نشان از محبوبیت او یا ظلم کورش در دوران سلطنتش دارد، درست به این می ماند که ادعا کنیم مردم ایران، محمد علی شاه قاجار را بسیار دوست می داشتند که پس از اخراج ، فرزندش احمدشاه را به شاهی برگزیدند یا نادرشاه دوستدار شاه تهماسب دوم بود که پس از خلع، پسرش را به سلطنت رساند یا شیرویه، فرزند خسرو پرویز، از بابت محبوبیت پدرش به سلطنت رسید. در هیچکدام از این موارد محبوبیت شاه پیشین اسباب پادشاهی فرزند او نیست، بلکه انتساب به خاندان شاهی و خون شاهی است که او را شایسته پادشاهی می کند. در ارتباط با نبونید هم اینکه کسی با نام او شورش کرده لزوما نشان از محبوبیت وی ندارد و این استدلال لزوما نادرست است.

آقای غیاث آبادی اخیرا مطالب دیگری را هم عنوان کرده از جمله:

1- شواهد فراوانی از خشونت‌ورزی و غارتگری و زن‌بارگی کورش بزرگ وجود دارد که با تجاوز به کشورها، نابودی تمدن‌ها، خرید و فروش برده و بهره‌کشی جنسی از دختران بیگناه همراه است.

2- کورشی که بر اثر القائات اولیه استعمارگران بریتانیایی و القائات ثانوی کورش‌فروشان در ذهن بعضی‌ها شکل گرفته، همچون امامزاده‌ای قلابی، تنها در حوزه خواب و خیال و خودفریبی و عوام‌فریبی است و ارتباطی با کورش واقعی ندارد.

3- این برنامه استعماری به منظور بهره‌کشی و جان‌نثاری جوان ایرانی در راه مقاصد استعمارگران و درانداختن او از چاهی به چاه دیگر ترتیب داده شده است. چرا که آنان بخوبی می‌دانند جوان ایرانی را دیگر نمی‌توان با شگردهای کهنه و به حکم مذهب به جنگ فرستاد و چماق به دستش داد. جنگ‌های آینده را دعواهای آریایی و ترک و عرب شکل می‌دهند و برنامه‌های تفرقه‌آمیز و نفرت‌انگیزانه بین مردم ایرانی و مردم منطقه به منظور زمینه‌سازی برای همین هدف صورت می‌پذیرد.

4- کورش‌پرستی همیشه در پیوند با استعمار نیست. گاهی از آن به عنوان ماده‌ای تخدیری برای تسکین آلام و ناتوانی‌ها و بی‌عُرضگی‌ها استفاده می‌شود. مشابه کارکردی که برخی اشخاص از امامزاده‌ها انتظار دارند.

5- کسانی که سنگ کورش را به سینه می‌زنند، به‌رغم دعوت نگارنده و به‌زعم مخالفت‌ها و تهمت‌های دائمی‌اشان، نتوانستند حتی یک مورد منبع تاریخی مغایر به آنچه نگارنده نوشته بود، معرفی کنند. آنان همچنین نتوانستند منابعی را که نگارنده از آنان درخواست کرد، معرفی کنند و دست به سکوت زدند.

6- کورش‌پرستان برای آن سخنان و ادعاهایی که خود دوست دارند و مفید به کسب و کار خود می‌دانند، نه منبعی می‌خواهند و نه تردیدی در منابع به خود راه می‌دهند. اما به هنگامی که سخن مغایری را می‌شنوند از هیچگونه تردید در منابع خودداری نمی‌کنند. منابع را غرض‌ورزانه، غیرمعتبر، دشمن‌نگاری، غلط در ترجمه، تحریف در متن و امثال آن قلمداد می‌کنند و انواع و اقسام لطائف‌الحیل و شگردها را بکار می‌گیرند تا بتوانند سر خود یا سر مریدان خود را تا مدتی دیگر زیر برف نگاه دارند.

7- کورش‌پرستان به شدت از برملا شدن واقعیت‌ها (و نیز گاهی از برملا شدن نام واقعی خود) بیم دارند و پاسخ هر ندای روشنگرانه و حتی پرسش‌کننده‌ای را با تهمت و توهین و پرونده‌سازی می‌دهند. چنانکه در این مدت توانستند چند صفحه فیسبوک جعلی، مطالب قلابی، و نیز فحاشی‌‌هایی را علیه نگارنده در سایت‌ها و وبلاگ‌های خودشان ترتیب دهند. این بیم از برملا شدن واقعیت‌ها یا از سوی کسانی است که دکان زیرپله‌ای خود را در آستانه تخته شدن می‌بینند و یا از سوی کسانی که سخنان روشنگرانه را «آبلیموی حال‌بُر» می‌انگارند.

8- صرف‌نظر از همه اینها، نگارنده بر این باور است که افتخار به گذشته و درس گرفتن از تاریخ، تنها و تنها با توجه به واقعیت‌های راستین ممکن است. افتخارات فرهنگ و تمدن ایران بیش از آنست که نیاز به تحریف واقعیت‌ها باشد. کسانی که از روی حب و بغض، دیوارهای روستای نیاکانی ما را سیاه می‌کنند و یا کسانی که از روی شیفتگی بیجا، دیوارهای آنرا سراسر سفید می‌کنند، هیچکدام خادم میهن نیستند. دیوارهای روستای پرخاطره نیاکانی ما همانگونه که هست، دوست‌داشتنی و ‌آموختنیست. با همان دیوارهای نیم‌ریخته، با همان درخت‌های خشکیده و تازه جوانه زده، با همان کوچه‌های پر از گُل و گِل، با همان بزغاله‌هایی که بوی پشگل می‌دهند و با همان عطر کاهگل‌های باران خورده که دوست‌داشتنی‌ترین بوی عالم است.

این اراجیف رضا مرادی غیاث آبادی کوچکترین محلی از اعراب ندارد این خطوط را هم صرفا به این علت می نویسم که مهملات غیاث آبادی با نام نظرات کارشناس متخصص تاریخ که در واقع هیچ تخصصی هم ندارد، در اینترنت منتشر می شود. در مورد کورش پرستی باید گفت دوران پرستش کورکورانه خیلی وقت است که بسر آمده؛ چه خدا پرستی و امام پرستی باشد و چه کورش پرستی و بنابر این همه چیز را و از جمله کورش را می شود نقد کرد. اما نقد با مهمل گویی و دروغزنی متفاوت است و تاریخنویسی هم مانند دیگر علوم روشهایی دارد.

برای کسانی که شاید آگاهی نداشته باشند، صرفا در همین حد می نویسم که نوشته های هرودوت یا پلوتارک یا ترجمه کتیبه های آشوری و سومری یا تواریخ کهن که منابع دست اول هستند، در دست رضا غیاث آبادی از مدرک دکترای اختر باستانشناسی اش بی ارزش ترند و صرفا زمانی ارزش دارند که از یک مرجع معتبر دانشگاهی بیرون بیایند. آقای غیاث آبادی اگر مدعی هر کدام از موارد بالا است باید نقل از یک استاد تمام در دانشگاه معتبر در دوران اخیر بیاورد که هر کدام از ادعاهایش را تایید کند .(مانند همانها که به مقاله منشور کورش افزوده بود) یا می تواند خودش یک مقاله پیرامون هر کدام از موارد بالا بنویسد و در یک مجله تخصصی به چاپ برساند و از چند استاد خواهش کند که بر مقاله اش تاییدیه بنویسد. دوران نظریه توطئه اجانب هم بسر آمده؛ آقای غیاث آبادی خیلی خوب می داند که هیچکدام از ادعاهایش ارزش علمی ندارند اما بخوبی هم می داند که عموم مردم اینها را نمی دانند.

غیاث آبادی مطلبی هم درباره زرتشت نوشته که آن را ב یک پست جداگانه پاسخ می دهم.

אתה יכול השאירו תגובה, או trackback מתוך אתר משלך

לינק קצר פוסט זה:

5 השב ל סיירוס, דריוס או gheyas אשר ההתנחלויות משקר;

  • […] اینرو غیاث آبادی چند راه در پیش رو دارد یا همانطور که در مطلب پست پیشین هم نوشتم مطلب کنونی و ادعاهایی از این دست که فقط خود او اکتشاف […]

    הצג  
  • […] غیاث آبادی استدلال می کند که چون کورش در جایی گفته که مردم از نبونید ناراضی بودند و داریوش هم در جای دیگری عنوان کرده که کسی با ادعای وابستگی به نبونید قیام کرده، پس لاجرم میان ادعای کورش که از عدم محبوبیت نبونید گفته وداریوش که از شورش کس یا کسانی با نام او می گوید، تناقضی وجود دارد و او برای حل این تناقض راه حلهایی پیشنهاد می کند.مختصر آشنایی با تاریخ ایران یا جهان کافی است تا بدانیم که سلطنت پادشاهان قدیم لزوما برپایه ی محبوبیت یا عدم محبوبیت ایشان نیست. پادشاهان بر اساس نسب یا پیوند با پادشاهان پیشین، حق شاهی داشتند و به شاهی پذیرفته می شدند. در برخی جوامع مانند مصر، پادشاهان از تبار خدایان بودند ، در جوامعی مانند ایران قدیم، فره ایزدی داشتند و در بین النهرین هم خدایان را نمایندگی می کردند در هر صورت کسانی لیاقت پادشاهی داشتند که از تبار شاهان بودند. حتی اگر سلسله جدیدی هم به قدرت می رسید به شیوه ای کوشش می کرد تا خود را به پادشاهان قدیم متصل کند. این ادعا که اعلام وابستگی به نبونید نشان از محبوبیت او یا ظلم کورش در دوران سلطنتش دارد، درست به این می ماند که ادعا کنیم مردم ایران، محمد علی شاه قاجار را بسیار دوست می داشتند که پس از اخراج ، فرزندش احمدشاه را به شاهی برگزیدند یا نادرشاه دوستدار شاه تهماسب دوم بود که پس از خلع، پسرش را به سلطنت رساند یا شیرویه، فرزند خسرو پرویز، از بابت محبوبیت پدرش به سلطنت رسید. در هیچکدام از این موارد محبوبیت شاه پیشین اسباب پادشاهی فرزند او نیست، بلکه انتساب به خاندان شاهی و خون شاهی است که او را شایسته پادشاهی می کند. در ارتباط با نبونید هم اینکه کسی با نام او شورش کرده لزوما نشان از محبوبیت وی ندارد و این استدلال لزوما نادرست است.http://farda.us/%da%a9%d9%88%d8%b1%d…%af%db%8c.html […]

    הצג  
  • دست از قدیس سازی برداریم برادر. غیاث ابادی در این جا چند گمانه زده است.
    اگر شما درباره ی محمد یا علی یا حسین و حسن و رضا و مهدی گمانه هایی بزنید و نطری بدهید آخوندها و مدهبی ها چه برخوردی با شما میکنند؟ شما آنها را به تعصب و تحجر و فلان و بهمان متهم نمی کنید>؟ درست است. همین است. این گونه برخورد من و شما با منتقدان کورش باشد یا طزتشت یا فردوسی درست همان برخورد مدهیبیون است و. حختا بدتر. ما که ادعای روشتفکری و خرد ورزی داریمو. آنها تکلیفشان روشن استایمان و پرستش بی چون و چرا و السلام.کورش برای ما افتخاز است ولی ایران کهنسال و بزرگ در یک تن خلاصه نمیشود که اگر به فرض آن یک تن افسانه از آب در آمد همه ی ارزشهای تاریخی و هویتی ما نابود شود و بی ریشه و بی هویت می شویم ( مانند برخی بدخواهان پیرامون مان). کورش پرستی روی دیگرش و واکنش به ان، کورش ستیزی است.. همین برخورد مقدس وار با شخصیت کورش سبب شده که دشمنی و ستیزه های بدخواهان همه به سوی کورش متمرکز شود. چون برخی گمان میکنند با گرفتن کورش از این ، همه یایران را نابود و نا چیز کرده اند. زهی پندا پوچ. ایران بی کورش هم چنان بزرگان و دارد که نیازی نداریم به تبلیغ و ساختن قهرمان و هویت و تاریخ .مانند برخی نو ملت های بی ریشه کهخود بهتر میدانی و میشناسی شان….
    گرگ ها در کمین اند.به ایران پژوهان خودمتن گیر ندهیم غییاث آبادی به ایران پژوهی کم خدمت نکرده. شاید با برخی دیدگاه هایش سراسر ناساط باشیم.ولی نقدی اگر هست با فرهنگ و فرهیخت و بی هیچ ناسزاگویی و زشت-یادی پاسخ بدهیم.
    گر تو با بد ، بد کنی، پس فرق پیست(רומי)
    با آرزوی خرد ورزی و تقدس زدایی از همه؛ از خدا .اهوره مزدا گرفته تا زرتشت و دیگر پیامبران تا فردوسی بزرگ و شاهنامه ی شاهوار و شاهکارش.
    پدرود باشی.

    הצג  
    • admin אמר:

      שלום ידידי היקר. من نه برای حسن و حسین و علی و نقی قایل به تقدس هستم و نه برای کورش و زرتشت و فردوسی. هیچ چیز در دنیاآنقدر مقدس نیست که نشود نقد کرد یا به قول شما درباره آن گمانه زنی کرد.

      اما گمانه زنی و فرضیه سازی ابزاری دارد که با حکم قطعی دادن متفاوت است.

      هر استدلال سه جز دارد جز نخست آن شواهدی است که پایه استدلال هستند. و در اینجا کتیبه کورش و کتیبه بیستون داریوش، شواهد آقای غیاث آبادی هستند. جز دوم مفروضات است که این بخش «اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.» فرض آقای غیاث آبادی است که البته فرض غلطی هم است و جز سوم هم نتیجه گیری است که غیاث آبادی نتایجش را در سه بخش نوشته. هر استدلالی برای اینکه صحیح باشد باید از شواهد فقط و فقط به نتیجه برساند. یعنی هیچ حالت دیگری نباشد که شما از شواهدی که ارایه می دهید به نتیجه نرسید. در غیر اینصورت استدلال شما یکی از انواع مغالطات است.

      انواع دیگری از براهین منطقی هم وجود دارد یکنوع آن که را در انگلیسی می گویند Strengthening Weakening Arguments(در فارسی هم حتما معادل فنی دارد که من نمی دانم) در این حالت شما بر پایه شواهدتان چیزی را اثبات نمی کنید و مجموعه شواهد و مفروضات می تواند ظنتان را تقویت یا تضعیف کنند. در اینجا به قول شما گمانه زنی می کنیم اما مثل آقای غیاث آبادی حکم تاریخی و حکم قاطع نمی دهیم و هیچ چیزی را هم اثبات نمی کنیم چون از ابتدا از ابزار دیگری استفاده کردیم، چنین قصدی هم نداریم. بنابر این آقای غیاث آبادی به جای اینکه نتیجه گیری اش را تنها به سه حالت محدود کند، می توانست فرضیه ای را مطرح کند واز واژگان عدم قطعیت مانند «ممکن است» یا شاید یا احتمالا کمک بگیرد که در اینصورت ایرادی هم نداشت اما این نوشته به شکل کنونی همانطور که دلایلش را در این پست نوشتم مانند خیلی از مطالب دیگرش مغلطه است و اشکال منطقی دارد.

      הצג  
  • לכתוב את ההערה שלך

    :קריצה: :מעוות: :רול: :. אופס: :mrgreen: :חחח: :הרעיון: :רוע: :ריקוד: :לבכות: :קשת: :חץ: :כועס-: :?: :-| :-x :-o :-P :-D :-? :) :( :!: 8-O 8)

    WWW.FARDA.US © 2008-2015, פרוייקט על-ידי Farda.us בחסות Farda.us | כל תמונות, חפצים הם הרכוש של בעליהם