در بخش کامنتهای مطلب پیشین، یکی از خوانندگان از من خواست تا در رابطه با مقاله ی جعلی تارنمای لوور (با موزه ی لوور پاریس اشتباه نشود!) پیرامون هویت کورش هخامنشی توضیحی بنویسم.
واقعیت این است که ما امکان پاسخگویی به همه ی این تحریفاتی که روز به روز دامنه اش فراتر می رود را نداریم و این وبسایت لور هم دستکم دهها مطلب جعلی و تحریف تاریخی انتشار داده و پاسخ به همه ی اینها در توان ما نیست.
از طرف دیگر هم هیچ آدم عاقلی برای کسب اطلاعات تاریخی سراغ وبسایت لوور نمی رود. بنابر این من بر خلاف خواسته ی این دوست مخاطبم قصد پاسخگویی نداشتم؛ اما در این مورد خاص به موضوع جالب تری از خود مقاله برخوردم که انگیزه ای برای نوشتن این مطلب شد که به آن هم در ادامه اشاره خواهم کرد.
ظاهرا شخصی به نام «سجاد مومنی» این مطلب را نوشته و دقیقا معلوم نیست این نام هم مانند آن «مهران بهاری» یا به قول خودش «مئهران باهارلی» ،جاعل پان ترک ها، جعلی است یا دست برقضا جاعل لوورها شخصیت حقیقی از آب درآمده؟ هر که هست و هرچه هست؛ دروغهای این شخص را درباره هویت غیر ایرانی آریو برزن در همین پایگاه پاسخ دادیم و یکی از اشکالاتی که به آن مطلب گرفتیم اینکه چرا هیچ رفرنس و منبعی برای ادعایش نداده؟
ظاهرا در مطلب جدیدی که درباره هویت کوروش کبیر نوشته، کتابنامه ای هم دست و پا کرده که با مقاله اش در این نشانی موجود است:
پارسی خواندن کورش یک جعل تاریخی
کورش پس از رسیدن به قدرت زبان عیلامی را زبان رسمی اعلام میدارد، این یک نکته بسیار مهم است. طبق آن تاریخی که به ما تحمیل می دارند، قبل از کورش مادها فرمانروای این سرزمین بوده اند، همین مورخان اعلام می دارند که زبان مادی از زبان های ایرانی بوده است که با پارسی از یک خانواده بوده است و شباهت بسیار زیادی داشته است. پس آنگونه که می گویند می بایستی زبان پارسی که مشابه اش در طول حکمرانی حاکمان ماد زبان اول بوده است بعنوان زبان اصلی انتخاب می گشته است.
سجاد مومنی
عضو شورای نویسندگان لور
مقدمه:
در این مقاله قصد دارم با آوردن شواهد و قرائن متعدد این فرضیه را که کوروش عیلامی بوده است و پارسی نبوده است را قوت ببخشم، در این مقاله و سلسله مقالات بعدی این امر را که پارسی خواندن کورش جعل تاریخ است را ثابت خواهم کرد و به این امر میپردازم که چگونه بعد از مرگ کورش و روی کار آمدن کمبوجیه اشراف پارس به کمک یهودیان بر علیه سلسله عیلامی خاندان کورش کودتا کردند و از آن پس به جعل گسترده تاریخ پرداختند.
شاید اولین چیزی را که ما باید در مورد کورش بدانیم خواستگاه وی باشد، در همهی اسناد قدیمی خواستگاه کورش آنشان ذکر شده است. خود کوروش در همه جا خود را آنشانی میخوانده است و دیگران هم او را به نام کورش آنشانی میدانستهاند. آنشان یکی از ایالات عیلامیان بوده است که شامل مناطق ایذه، ممسنی فارس و کهگلویه و بویراحمد را در بر میگرفته است. آنشان بیشتر نماد پایتخت عیلام را داشته است و ایالت سوسیانا بنوعی پایتخت مذهبی عیلامیان بوده است. در منابع قدیمی گاهاً ما در یکجا نمیتوانیم بین آنشان و عیلام فرق قائل شویم گاهاً یک چیز عیلامی را بنام آنشانی هم نامیدهاند. نام آنشان بسیار قدیمیتر ازپیدایش پارس است.
مثلا حماسه گیل گمش که قدیمیترین حماسه جهان میباشد و بر روی الواح گلی در میانرودان یافت شده است نام آنشان ذکر میشود، دراین داستان گیلگمش قهرمان داستان کمانی دارد کمانی دارد که در داستان به آن کمان آنشانی میگویند، که منظور کمان عیلامی است و این احتمالا نشان از این دارد که نخستین و بهترین کمانهای دوران باستان توسط عیلامیان ساخته میشده است.[2]
در منبع قدیمی دیگری بنام تاریخچه نابونیدوس، یکی از نوشتههای باستانی بابلی که به خط میخی بر روی لوح گلی نوشته شده است و اینک در موزه بریتانیا در لندن نگهداری میشود، درباره کوروش و ورودش به بابل اطلاعات دقیقی را در اختیار ما میگذارد. در این کتیبه کوروش تنها با نام کوراش آنشانی یاد شده است، در هیچ جای این لوح ما نميبينم گفته باشند كوروش پارسي يا پارسوا.[3] در ستون سوم و خط 26 ام این کتیبه، بطور آشکارا کوراش را مردی با لباس و پوشش عیلامی توصیف میکند. [4]
خوزه آلوارزمون محقق و استاد دانشگاه سیدنی ضمن تحلیل این نوشتههای باستانی میگوید” نکته بسیار مهم این است که ما بفهمیم چرا شخص مورد بحث در این نوشتهها پوشش عیلامی دارد؟” سپس به بعضی از پژوهشگران که بدون در دست داشتن هیچ دلیلی میگویند در این نوشته منظور پوشش عیلامی، پوشش پارسی است ایراد میگیرد و میگوید: این تصور که ما باید لباس عیلامی را بدون دلیل لباس پارسی ترجمه کنیم باید از بیخ و بن منسوخ گردد.”[5] سپس با نام بردن از بعضی مورخان چون ( آستروناخ یهودی، ویسهافر، برانت و…) که طرز تفکری اینگونه دارند مینویسد: “در حقیقت این مورخان و بسیاری دیگر مانند آنها تفاسیری به این نوشتههای بابلی نسبت میدهند که تماما ناحق و بیجهت هستند.”[6] در اینجا فقط منظور لباس عیلامی نیست، استاد گرامی آلوارز مون آن را attire تفسیر کرده است و تاکید کرده است که معنای آن پوشش و آرایش کلی است که شامل لباس، تاج و… میشود.[7]
براستي اگر كورش پارسی بوده باشد، چرا باید با لباس عیلامی وارد بابل شود؟ مگر نه اینکه تمام پادشاهان در هنگام تاجگذاری، عبادت، حضور در مجالس و مجامع عموی، جنگ، لشگر کشی و سفر لباس خانوادگی و سلطنتی قوم خویش را میپوشند؟ اغلب سلسلهها و دودمانها چه کوچک و چه بزرگ پوشش خاصی را برای خود داشتهاند. چرا کوروش باید در این واقعهی مهم لباس عیلامی بپوشد؟
اگر به کتیبهها نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که داریوش پارسی در نگارهای که از داریوش در کتیبه بیستون تصویر کردهاند دارای لباس و پوششی کاملا مغایر با عیلامیان است. چرا حتی یک نگاره از کوروش بجا نمانده است که او را با لباس پارسی نشان دهد؟ چرا تنها نقشی که امروزه به کورش نسبت میدهند، کوروش را تماماً با چهره و آرایش عیلامی نشان می دهد؟ بعضیها اظهار میدارند، که” پارسها که اجداد کوروش بودهاند، در آغاز ورود به فلات ایران به آنشان حمله بردهاند و آنجا را پایگاه قدرت خویش کردهاند و از آن زمان نسل کوروش حکمران محلی آنشان گشته است.”
هیچ سندی حتی کوچک در دست نیست که به ما ثابت کند پارسها به آنشان حمله برده باشند و در آنجا حکمران گشته باشند. مورخان و نویسندگان پان پارس قدیمیتر ادعا میکردند؛ که در حمله آشور بانیپال به عیلام در 647 قبل از میلاد عیلامیان بکلی از بین رفتند و برای همیشه از صحنه هستی نابود شدند. بعدها خودشان به بی مایه بودن این فرضیه پی بردند و ادعا کردند؛ که در حمله سال 647 قبل از میلاد آشور بانی پال به عیلام هر چند عیلام بکلی از بین نرفتند، اما از صحنه سیاست و قدرت کنار رفتند. در حقیقت باید بگویم حمله 647 قبل از میلاد آشور بانی پال به ایالت شوش در عیلام، در حد یک تسخیر کوتاه مدت و غارت ثروت و تخریب چند معبد و قلعه و… بوده است و در حدی نبوده است که عیلامیان را با خلل جدی روبرو سازد.
کورش پس از رسیدن به قدرت زبان عیلامی را زبان رسمی اعلام میدارد، این یک نکته بسیار مهم است. در اکثر نوشتههای بدست آمده در دوران کورش زبان عیلامی زبان اول و بیشترین نوشتهها و لوح ها به این زبان نوشته شده است و زبان دوم هم اکدی است و در بعضی از کتیبهها چند خط کوتاه هم به زبانی که مورخان نامش را پارسی باستان گذاشتهاند نوشته شده است که زبان مردم پارسوا بوده است.
اگر آنگونه که بعضی از مورخین می گویند کورش پارسی بوده است چرا زبان پارسها را زبان اول اعلام نمیدارد؟ طبق آن تاریخی که به ما تحمیل میدارند، قبل از کورش مادها فرمانروای این سرزمین بودهاند، همین مورخان اعلام میدارند که زبان مادی از زبانهای ایرانی بوده است که با پارسی از یک خانواده بوده است و شباهت بسیار زیادی داشته است. پس آنگونه که میگویند می بایستی زبان پارسی که مشابهاش در طول حکمرانی حاکمان ماد زبان اول بوده است بعنوان زبان اصلی انتخاب میگشته است. کوروش هم که طبق نظر این مورخان پارس بوده است پس چه دلیلی داشته است که زبان عیلامی را بعنوان زبان اول انتخاب نماید؟
نکته مهمتر پیرامون این قضیه اینست که اگر نظر این مورخان که میگویند عیلامیها بعد از حمله آشور بانیپال کاملا ضعیف گشته بودند و پارسها به کشور عیلام حمله میکنند و حاکم میشوند درست است، چگونه است که زبان عیلامی در دوران کورش کاملا کارآمدی خود را از همه نظر حفظ کرده است و پارسی جایگزین آن نگشته است؟
آیا بهتر نیست اینگونه فکر کنیم که کوروش که خود عیلامی بوده است زبان مادری و آبا و اجدادی خود را زبان اول اعلام نموده است؟
اگر شرایط را آنطور که میگویند در نظر بگیریم، چون زبان رسمی سالیان سال مادی بوده است میبایستی بعد از انتقال قدرت باز هم زبان مادی مورد استفاده قرار بگیرد یا حداقل یکی از زبانهای نزدیک به آن چون پارسی. آیا ما شاهد یک جانبداری و تعصب فراوان بر روی زبان عیلامی از طرف کورش نیستیم؟ این تعصب بر روی زبان عیلامی به چه دلیل است؟ آیا مورخان پان پارس و حامیانشان پیرامون این برهه از تاریخ یک دروغ بزرگ به ما تحویل نداده اند؟
میخائیل روستوتسف (m. rostovtzef f ( در تاریخ جهان باستان میگوید؛ “کورش در تمام امور سیاسی از همان سیاستها و شیوههای حکومتی عیلامیان استفاده میکرده است.”[9] ,[8]
بنا بر اطلاعات بدست آمده از کتیبهها دین و مسلک کورش هم همان دین و مسلک مردم زاگروس و بینالنهرین بوده است، وبه هیچ وجه دین و مذهب پارسیان نبوده است. [10]
اگر بنابر فرض مورخانی که میگویند چند نسل قبل کورش پارسیانی بودهاند که به آنشان آمدهاند و قدرت را بدست گرفتهاند، چگونه است که اینان بدین سرعت دین و آیین شان عوض شده است؟ حتی اگر خوشبینانه به این قضیه بنگریم و بگوییم که پارسیان حتی دینشان را به مردم عیلام (بقول این مورخان تضعیف گشته) تحمیل نکردهاند، میبایستی حداقل در نزد خودشان دین و مسلکشان را حفظ کرده باشند. آیا هیچ دلیل منطقی برای پارسی نامیدن کورش وجود دارد؟
نتیجه گیری: حقیقت این است که داریوش پارسی زمانی که با کمک یهودیان و اشراف پارس موفق شد تا برنامه کودتا بر علیه پسران کورش یعنی کمبوجیه و بردیا را عملی کند، ابتدا برای دور کردن جنایت از خود داستان جعلی گوماته مغ را سرهم کرد و سپس برای کسب مشروعیت و ثابت کردن اینکه تنها جانشین برحق کوروش است، سعی کرد تا شناسنامه پارسی برای کوروش صادر کند، برای این امر هم افسانه زایش کوروش را ساخت و خود و کوروش را در دو خط موازی به یک نیای مشترک وصل کرد.
در مقالات تکمیلی مفصلا به بررسی کودتای داریوش و اشراف پارس با یاری بنی اسراییل، غصب سلطنت و تاریخسازی جعلی آنها خواهم پرداخت.
ادامه دارد…
1- e.g. Gordon (1967), bakhtiari territory
2- Epic of gilgamesh,
3- The Nabonidus Chronicle (British Museum)
4- The Nabonidus Chronicle ‘ (columniii –line 26)
5- j alvarez mon , Notes On The ‘Elamite’ Garment Of Cyrus The Great
6- j alvarez mon , Notes On The ‘Elamite’ Garment Of Cyrus The Great
7- j alvarez mon , Notes On The ‘Elamite’ Garment Of Cyrus The Great
8- history of ancient world, michael rostovtzef f
9- walter hinz “the lost world of elam” translated by jeniffer barnes, london 197210- Dandamayev Cyrus (iii. Cyrus the Great) Cyrus’ religious policies.
برای خواننده دقیق به فرض اینکه هیچ آشنایی قبلی هم با موضوع نوشته نداشته باشد؛ نویسنده در همان مقدمه توضیح داده که هدفش جعل و تحریف واقعیت است و دیگر نیازی هم به خواندن باقی مطلب نخواهد بود.
در مقدمه این مطلب آورده شده:
در این مقاله قصد دارم با آوردن شواهد و قرائن متعدد این فرضیه را که کوروش عیلامی بوده است و پارسی نبوده است را قوت ببخشم، در این مقاله و سلسله مقالات بعدی این امر را که پارسی خواندن کورش جعل تاریخ است را ثابت خواهم کرد و به این امر میپردازم که چگونه بعد از مرگ کورش و روی کار آمدن کمبوجیه اشراف پارس به کمک یهودیان بر علیه سلسله عیلامی خاندان کورش کودتا کردند و از آن پس به جعل گسترده تاریخ پرداختند.
اینکه شما یک فرضیه را قوت ببخشید همان نیست که چیزی را ثابت کنید چون برای هر کدام از اینها شیوه ها و ابزارهای متفاوتی بکار می برند.
برای اینکه فرضیه ای را قوت ببخشیم نوع استدلالی که بر مبنای مفروضاتمان بکار می بریم صرفا نتایج مد نظرمان را تقویت می کند، اما چیزی را اثبات نمی کند؛ یعنی از مفروضاتمان لزوما به نتیجه نمی رسیم و از ابتدا هم چنین قصدی نداریم . اما در استقرا مفروضات ما هر آنچه که هست قطعا ما را به نتایجی میرساند اینجا دیگر بحث بر سر آوردن شواهد و قراین برای قوت بخشیدن به یک فرضیه نیست.
وقتی یک نویسنده در همان ابتدای نوشته می گوید می خواهم فرضیه پارسی نبودن و ایلامی بودن کورش را قوت ببخشم و در ادامه می نویسد اصلا کورش ایلامی بوده و پارسی بودنش جعل است؛ به زبان بی زبانی به خواننده حالی می کند که هدفم چرندبافی و تحریف تاریخ است! چون در همان گام نخست ابزار فرضیه سازی را از حکم تاریخی بازنشناخته فلذا اصلا صلاحیت استدلال ندارد.
از این مقدمه که بگذریم یکسره به موخره اش برویم و نگاهی به منابع اش بیاندازینم:
در مقالات انگلیسی عموما از دو نوع استاندارد «ام ال ای» و «ای پی ای» برای کتابنامه استفاده می کنند سایتهای مرجعی مانند بریتانیکا هم زیر مقالاتشان هر دو شیوه را برای ارجاع کاربران ذکر می کنند. اما همه ی اینها برای نشان دادن اعتبار مرجع است و برای یک نوشته ی وبلاگ و صرفا نمایش اعتبار منابع به هیچکدام از این شیوه های منبع نویسی نیاز نیست کافی است شما اطلاعاتی را در اختیار خواننده قرار دهید تا بداند شما مطالبتان را از جای درستی آوردید و بتواند به منابع شما که در واقع مفروضات مقاله هستند رجوع کنند. این اطلاعات شامل نام نویسنده، سال انتشارکتاب، نام انتشارات ،نام کتاب و صفحه مورد نظر کتاب است. اگر مرجعمان اینترنتی باشد هم به آسانی می توانیم نشانی آن صفحه را درج کنیم. انگلیسی بودن یا نبودن مرجع هم به اعتبارش ربطی ندارد و چیزی به آن نمی دهد. دیگران هم اگر از مراجع انگلیسی استفاده می کنند دلیلش این است که در دسترس تر هستند چون علی القاعده مقالات و کتب علمی به زبان انگلیسی بیش از هر زبان دیگری منتشر می شوند و ترجمه ها هم که نهایت کار علمی ما ایرانیان است در همه ی موارد در دسترس نیست. اما اگر همان مرجع معتبر به زبان فارسی هم موجود بود؛ قطعا برای خواننده فارسی زبان ارجح است و لازم نیست از ته یک کتاب، کتابنامه اش را در بیاوریم و آن هم جراحی شده ته مقاله ی خودمان درج کنیم! مثلا اینجا که به انگلیسی نوشته «حماسه گیلگمش»
2- Epic of gilgamesh,
خود «حماسه گیلگمش» چه ایراد دارد که انگلیسی اش را بنویسیم؟ حالا که انگلیسی اش را هم نوشتیم مرجع اش کجاست؟ این حماسه گیلگمش از کجا آمده؟ نویسنده خودش کتیبه سنگی را خوانده و از سومری ترجمه کرده؟ که به فرض محال اگر هم چنین کرده باشد در آن صورت هم باید به ترجمه خودش و با ذکر محل انتشار و تاریخ آن ارجاع بدهد. اما اگر ترجمه از دیگری است آن نسخه ترجمه شده به دست چه کسی برگردان شده ؟ کجا چاپ شده و چطورو با چه هدفی بخشی از آن در این نوشته آمده که قرار است ما را به جعلی بودن هویت کورش برساند؟
مشاهده می کنید که این مرجع به هیچ عنوان مرجع نیست بقیه این منابع هم با مصیبت قابل ارجاع اند. دست بر قضا من یکی از این مطالب را روی اینترنت پیدا کردم و خواندم که درباره ی آن هم توضیح خواهم داد و دلیل نگارش این نوشته هم در واقع همان مقاله است.
اما پیش از هر چیز می خواهم به طورت مختصر چند خطی من باب منابع قابل استناد در حوزه ی مطالعات تاریخی بنویسم چون این موضوع جعل تاریخ مشکل هر روزه مان شده! اینکه واقعا در مواجه با چنین مقالاتی خواننده چطور باید تصمیم بگیرد؟ مثلا چطور باید بدانیم که آیا کورش پارسی است یا پارسی بودنش جعل فارسها است؟ و یا چطور بفهمیم که کورش ایلامی یا ترک ترکستان است؟ به فرض که درباره ی موضوع کورش هم اطلاعاتی را از پیش داشتیم؛ اگر با موضوع مقاله آشنا نبودیم چه باید بکنیم؟
پاسخ قطعی به پرسش بالا ارجاع به دانشنامه ها است. دانشنامه ها بهترین مرجع عمومی برای دانش بشری هستند و همیشه هم در دسترس اند متاسفانه به جز لغت نامه دهخدا که در مواردی می توان به عنوان یک دانشنامه از آن بهره گرفت هیچ دانشنامه ی معتبری به زبان فارسی روی اینترنت وجود ندارد. اما در زبان انگلیسی دانشنامه های متعدد و حتی تخصصی موجود است که به ما اطلاعات زیادی می دهند. مهمترین ویژگی دانشنامه های اینترنتی مانند بریتانیکا و ایرانیکا (در موضوعات مربوط به ایران) بروزرسانی دایم آنها است چون دانش انسانها محدود است و همواره گسترش می یابد با گسترش دانش ما در حوزه های مختلف، مقالات دانشنامه ها هم دایما بروز رسانی می شوند.
در مورد کورش کبیر مقاله سایت بریتانیکا و سایت ایرانیکا مقالات مرجع هستند. در بسیاری از موارد مقالات دانشنامه ها هم توسط چندین متخصص نوشته می شوند مثلا در بریتانیکا آمده که بخش اعظم مقاله توسط ریچارد فرای نوشته شده؛ پروفسور فرای معتبرترین ایرانشناس حال حاضر است با اینجال باز هم در مقاله تغییراتی اعمال کردند یا احتمالا بخشهایی افزوده اند.
تا آنجا که به کورش مربوط است؛ هر دو این مقالات نشان می دهند که کورش هخامنشی پارسی بوده و به قول این دوست پان لرمان ، پارسی بودنش جعل نیست حتی اگر زبان انگلیسی هم ندانیم تکنولوژی به کمکمان آمده و می توانیم با سایت گوگل مقالات را به صورت محدود ترجمه کنیم و دستکم از کلیات نوشته آگاه شویم.
مع الوصف اگر در آینده هم شواهد جدیدی بدست آمد و ثابت شود که کورش هخامنشی ترک ترکستان یا عرب حجازی بوده و اجماعی در مورد این کشف جدید توسط علمای این رشته حاصل شد؛ آنگاه مندرجات این دو مقاله دانشنامه که پیوند دادم، ویرایش خواهند شد؛ اما تا آن زمان کورش هخامنشی کماکان پارسی است.
به جز دانشنامه ها، مهمترین منابع، کتب آموزشی هستند که توسط انتشارات دانشگاهی به چاپ رسیدند و در دانشگاهها برای دانشجویان آن رشته تدریس می شوند. منابع آموزشی عموما توسط یک نفر نوشته نمی شوند و از دانشنامه ها تخصصی ترند و با هدف آموزش منتشر میشوند؛ در صورتی که دانشنامه ها صرفا اطلاعات عمومی حول یک موضوع ارایه می دهند بنابر این برای موضوعات تخصصی تر باید به کتب درسی رجوع شود. البته کتابهای درسی دو اشکال عمده دارند نخست اینکه به اندازه ی دانشنامه ها در دسترس نیستند و یا دسترسی به آنها رایگان نیست و دوم اینکه دایما بروز نمی شوند. نتیجه می گیرم آن دسته از کتب آموزشی دانشگاهی که توسط انتشارات دانشگاهی معتبر به چاپ رسیده اند، اهمیت دارند که تاریخ انتشارشان به زمان ما نزدیک تر باشد.
پس از این دو گروه کتابهایی مرجع هستند که توسط اساتید دانشگاهی با مرتبه استادی (استاد تمام) در یک رشته منتشر میشوند. این کتابها لزوما به اندازه کتب آموزشی اهمیت ندارند چون آن مطالب با تصحیحات و بازخوانیهای متعدد بیرون می آیند با اینحال این کتابها هم که با اهداف آموزشی منتشر می شوند قابل ارجاع اند در اینجا هم نویسنده بسیار اهمیت دارد.
در مرتبه ی بعدی مقالات قرار دارند؛ مقالات لزوما جنبه ی آموزشی ندارند؛ بر خلاف کتابهای آموزشی دانشگاهی که هدفشان انتقال اطلاعات به دانشجویان است برخی مقالات صرفا برای متخصصین نوشته می شوند و هدفشان هم طرح فرضیات و نظرات جدید است بنابر این خیلی مهم است که خواننده عادی توجه کند یک نوشته علاوه بر اینکه توسط چه کسی نوشته شده و کجا انتشار یافته ، با چه هدفی نوشته شده؟ چه لحنی دارد و دقیقا چه استنتاجاتی می کند؟ و از همه مهتر پارادایم و نظر اجماع علمای آن رشته در مورد موضوع آن مقاله چیست؟
اساسا علم جدید همینطور کار می کند کسانی فرضیاتی را مطرح کرده و شواهدی را برای تقویت مفروضاتشان مطرح می کنند. برخی از فرضیات به شدت هنجارشکن و در تناقض با نظریات حاکم هستند اما لزوما جعل محسوب نمیشوند. از صدها فرضیه که حول یک موضوع خاص مطرح می شوند معدود نظریاتی بیرون می آید تا در نهایت برخی از آنها به عنوان نظریات مطرح و برخی دیگر به عنوان یک باور علمی مورد پذیرش جامعه علمی قرار گیرند بنابر این یک فرضیه برای اینکه مورد پذیرش قرار گیرد راه طولانی در پیش دارد به همین جهت در مورد محنوای مقالات با دقت بیشتری هم باید برخورد کرد.
آخرین مرجعی که می توانیم در تحقیقاتمان بکار ببریم ؛ منابع دست اول هستند؛ مانند همین نویسنده سایت لوور که به حماسه گیلگمش رجوع کرده و البته نشانی اش را هم نداده؛ یا ناصر پورپیرار که به تورات خیلی علاقه دارد ؛ منابع دست اول هم در صورت ارجاع باید با نظر علمای طراز اول آن رشته همراه شوند. مخصوصا در حوزه ی علوم انسانی و علوم اجتماعی این مسئله مهم تر هم هست چون ما در اغلب موارد، اطلاعتمان بسیار محدود است و روش درستی را بکار نمی بریم. هر چه یک شخصیت در یک حوزه شناخته شده تر باشد بیشتر هم میتواند به چنین منابعی استناد کند با اینحال کماکان از نظر موافق دیگر محققان بی نیاز نیست.
اما مطلبی که مرا واداشت به همه ی این توضیحات ، مقاله ای از کتابخانه دانشگاه کمبریج است که از یک جورنال باستانشناسی آمده ونویسنده هم یک لکترور(و نه استاد) دانشگاه سیدنی به نام خاویه الورزمور است جالب اینکه نویسنده ی سایت لر نام کوچک لکترور دانشگاه سیدنی را هم تغییر داده! به هر روی این نویسنده «خاویه» یا به قول نویسنده ی لوور «خوزه»، نه استاد است نه دانشیار است و نه استادیار و صرفا در دانشگاه تدریس می کند. این مقاله هم همان مرجع ادعای سایت لوور است نسخه ای از مقاله را می توانید از اینجا بگیرید.
بی تردید دوستان پان لریستمان به طور اتفاقی و در اثر وبگردی اوقات فراغتشان در کتابخانه ی دانشگاه کمبریج، این مقاله که لزوما یک مقاله ی تخصصی است را پیدا نکردند و به طریقی نسخه فارسی شده اش را دستشان دادند. البته نکته ای که برای من جالب است همکاری بخش باستانشناسی دانشگاه سیدنی با باستانشناسان دانشگاههای اسراییل است که لزوما هم چیز عجیبی نیست اما این دو نمونه آخرین برنامه سخنرانی هایشان است.
به طور خلاصه در این مقاله کوشش شده تا بر مبنای مندرجات یک لوحه به نام لوحه نبونید در بریتیش میوزیوم و موارد دیگر درباره ی پوشاک و پاره ای آداب کورش هخامنشی و کمبوجیه این فرضیه را مطرح کند که شاید شهر انشان در قرن ششم پیش از میلاد پیشینه ی ایلامی داشته و کورش هم از میان همان گروه آمده باشد:
To conclude, available textual, artistic and material evidence invites us to consider that, within the context of elite late neo-Elamite garments, the author of the Nabonidus Chronicle may have done no more than state the obvious: in 538 bc Cyrus went to Babylon clad in traditional, Elamite-style, ceremonial attire, conceivably to be identified with a fine, cotton-made, fringed garment, ornamented with ladder bands including golden bracteates. To a Babylonian audience, so it seems, the king of Anšan may not have been recognized independently from an Elamite cultural heritage. It must be conceded, however, that much remains unknown about the cultural characteristics of the city of Anšan during the sixth century bc and about how the Elamite past of Anšan was perceived during this time. In this latter context, the label Anšanite may have acquired a different meaning from one that would have been familiar to a Babylonian audience: it may have come to represent a new political reality that was viewed in the highlands of Iran as increasingly distinct from an earlier Elamite configuration
دقت کنید در این مقاله مطلقا چیزی اثبات نمی شود و نویسنده هم چنین ادعایی ندارد. صرفا فرضیه ای را مطرح کرده و کوشش می کند تا با ارایه شواهدی مفروضاتش را تقویت کند اما به هیچ نتیجه ی قطعی نمی رسد.
پرسش اساسی اینجا است که چه کسانی و با چه اهدافی چنین مقالاتی را از میان هزاران مقاله انتخاب کرده و به فارسی برمی گردانند؟ چه کسی هزینه ی چاپ این مقالات را و با چه هدفی تقبل می کند تا دست آخر از شورای نویسندگان سایت لوور سردر بیاورد؟
چون اگر قرار به ترجمه باشد مطالب بسیار مهم تری درباره تاریخ ایران و هخامنشیان هست که هنوز به فارسی برگرداننده نشده است. پیشتر هم توضیح دادم امکان ایجاد یک خطر جدی در میان بختیاریها وجود ندارد چون ملی گرایی در میان این گروه بسیار ریشه دار است اما امکان ایجاد نوعی قومگرایی برای تضعیف نیروها و توان بالقوه ما در میان این قوم وجود دارد تا برای دیگر جریانات تجزیه طلب در خوزستان و کردستان و آذربایجان فضای فعالیت بیشتر پدید بیاورد.
من باستان شناسي ميخونم و بايد بگم تازگيها هم دكتر دنيل پاتس يكي از بزرگترين ايلام شناسان مقاله اي تحت عنوان كوروش ايلامي رو منتشر كرده كه فرضيه ايلامي بودن كوروش قوت بخشيده در ضمن اين مباحث بحثهايي كاملا آكادميك هستند كه تا ثابت شدن آنها نبايد در معرض عموم قرار بگيرند
نمایشدوست عزیز از این دست فرضیات زیاد بیرون می آید. سومر شناسان درباره سومر غلو می کنند مصر شناسان می گویند که مصر نخستین تمدن بشری بوده و آبشان با دیگران در یک جوی نمی رود ؛ آشور شناسان شیفته ی آشور هستند ترکشناسان فرضیات ترکی بیرون می دهند . ایلام شناسان هم باید بدنبال افتخارات ایلام باشند. چیزی که هست ما نمی توانیم بر مبنای یک فرضیه حکم قطعی صادر کنیم اگر اینکار را کردیم نامش می شود جعل و تحریف حقیقت . تا زمانی که یک فرضیه به صورت عام پذیرفته نشده (که در آنصورت هم دیگر فرضیه نیست) از هر جا که باشد مطلقا ارزش تاریخی ندارد. معنای ساده و خودمانی فرضیه همان خیال پردازی علمی است و هیچ ایرادی هم ندارد تا زمانی که مشخصا حکم قطعی داده نشود در هر زمینه ای می شود فرضیه بافی کرد اما خواننده باید به لحن نوشته ها و نتیجه گیری ها دقت زیادی کند
این مباحث هم به دلایل علمی در ایران مطرح نمی شود و اهداف سیاسی دارد وگرنه یک مقاله اینچنینی را برای ما ترجمه نمی کردند
نمایشبه نظر من مقاله سايت لور جاي تامل بيشتري دارد تا جوابيه شما
نمایشگويا شما اعتقاد داريد كل تاريخ پرشكوه گذشته ايران متعلق به فارس زبانان كنوني بوده و بس؟؟!!
مشخصه كه اطلاعات جغرافيايي و مردم شناسي و زبان شناسي دقيقي از ايران نداريد و صرفا به كپي كردن مباحث كلي و ترجمه هاي نصفه و نيمه از منابعي مانند دانشنامه بريتانيكا و ساير منابع بيگانه( و به قول شما معتبر) اكتفا ميكنيد و بعضي خوانندگان مطالب شما هم گويا كشته مرده ي همين ارجاعات لاتين و مراجع انگليسي زبان شما هستند و اگر شما بخواهيد با يك منبع انگليسي (ترجيحا دانشنامه بريتانيكا!) اثبات كنيد كه مثلا زمين مثلثي شكل است! پذيرش آن براي مخاطبان خاصتان دور از ذهن نخواهد بود.
من به عنوان كسي كه از پدري لر و مادري فارس هستم و مدعي داشتن اطلاعات تاريخي هم نيستم به شما ميگويم در مقاله نويسي، مخصوصا مقالات تاريخي صرفا به مكتوبات هر چند از نظر شما با منابع معتبر هم باشد اكتفا نكنيد، و مشاهدات عيني و تحقيقات ميداني و محلي و جغرافياي تاريخي و … را نيز در نظر داشته باشيد. چرا كه تاريخ هميشه در معرض دستبرد بوده است. مثال آن هم داستان نبرد ماراتن است كه تاريخ برتري مطلق يونانان را ثبت كرده است، ولي تحقيقات و مشاهدات ميداني در دهه هفتاد ميلادي توسط باستان شناسان آلماني در دشت ماراتن اثبات كرد كه روايتي كه از آن نبرد آورده اند به هيچ وجه با واقعيت هاي فيزيكي و جغرافيايي آن مكان هم خواني ندارد و نبرد ماراتن يك غلو تاريخي است. وقتي شما درباره كورش كبير صحبت ميكنيد به جز منابعي كه شما به آن اكتفا ميكنيد در يك تحقيق و مشاهده ميداني ساده در ميابيد مناطقي مانند زادگاه كورش، محل شاهنشاهي كورش، آرامگاه كورش ، راه شاهي ، پايتخت هاي كورش و هخامنشيان و … همان مناطقي هستند كه امروزه تماما جزو جغرافياي زندگي مردم لر هستند و آثار تمدن لرها از قرن ها پیش در آنها وجود دارد و يا زبانشان به لري نزديكتر است تا فارسي يا هر زبان ديگري مانند انشان( ايذه- كهگيلويه و بوير احمد – ممسني) شوش- پارسوماش( مسجد سليمان)- بلاد شاهپور(دهدشت) راه شاهي ( شوش ، رامهرمز،بهبهان، گچساران،ياسوج) بيضا و بخش عمده مرودشت- زبان مناطق اطراف اين مكان ها هم يا لري است و يا به لري نزديك تر است تا فارسي و زبان هاي ديگر
درود دوست عزیز. من جایی در این نوشته به مرجع لاتینی ارجاع ندادم. لاتینی زبان کلیسای کاتولیک یا همان روم قدیم است و زبانی بجز انگلیسی است. اما اجازه بده با یک مثال پاسخت را بدهم. شما نمی توانی هنگام رانندگی چراغ قرمز را رد کنی صرفا به این علت که با منابع محلی و اهل محل به این نتیجه رسیدی که چراغ قرمز از ابتدا اختراع بدردنخوری بوده. همانطور که نمی توانی اتوبان را بجای یکطرفه، دو طرفه رانندگی کنی چون دلایلی برای بی مورد بودن قوانین اتوبان ها داری. ممکن است از روی قصد و با سو نیت چراغ قرمز را رد کنی یا اتوبان را ورود ممنوع بروی؛ اما حتی در چنین شرایطی خودت هم باید قوانین را بدانی و و بعد از آن تخطی کنی.
اگر بخواهی چیزی بنویسی اول باید الفبای نوشتن را یاد بگیری. فرضیه سازی و نظریه پردازی هم در تاریخ و در همه ی علوم روش هایی دارد. این روش ها را من و شما نمی توانیم تایید و رد کنیم؛ اما می توانیم یاد بگیریم. هر چیزی که خارج از این روشها باشد و ادعا کند که علمی است، سودو ساینس (Pseudo-Science) است. اینکاری است که جمهوری اسلامی هم می کند؛ هر چیزی که خوشش نمی آید در علوم انسانی و اجتماعی را دور می ریزد و ادعا می کند که روشهای بهتری برای شناخت دارد یا به قول شما با اهل محل به توافق رسیده.
اینکه شما برای من بنویسی: “اگر شما بخواهید با یک منبع انگلیسی (ترجیحا دانشنامه بریتانیکا!) اثبات کنید که مثلا زمین مثلثی شکل است! پذیرش آن برای مخاطبان خاصتان دور از ذهن نخواهد بود.” این نشان می دهد که شما رانندگی کردن را بلد نیستی. چون اگر بلد بودی می دانستی که چنین چیزی ممکن نیست.
این پست من یک مطلب وبلاگی است. در این مطلب وبلاگی قرار نیست من چیزی از تاریخ جهان را عوض کنم. همانطور که مقاله سایت لور یک مطلب وبلاگی است. مطلب وبلاگی را برای عموم مردم می نویسند و مطلب دانشگاهی را صرفا برای معدودی متخصصان دانشگاهی. برای تغییر فهم یک رویداد تاریخی شما باید یک مطلب استاندارد دانشگاهی بنویسی و این مطلب بعد از نوشته شدن و ریویو شدن راه درازی را دارد که برود تا چیزی را تغییر دهد. برای این منظور هم پیش از هر چیز باید بتوانی اصول و قواعد اینکار را بفهمی. من مطلب دانشگاهی خواندن رابلدم چون نوشتنش را بلدم. بنابراین من می توانم در محله ی شما رانندگی کنم حتی اگر به قول شمااطلاعات جغرافیایی و مردم شناسی و زبان شناسی دقیقی از آنجا نداشته باشم یا قبلا در آن محله رانندگی نکرده باشم.
برای عموم مردم یا کسانی که در یک حوزه متخصص نیستند منابع قابل استناد صرفا مقالات دانشنامه ها هستند. مهم نیست که دانشنامه انگلیسی یا لاتینی یا بزبان هندی یا فارسی باشد؛ اما باید دانشنامه ی معتبر باشد. شما برای ارجاع عمومی بجای دیگری جز منابع ثانویه و ثالثه نمی توانی استناد کنی. اگر تحقیقات میدانی دانشمندان آلمانی فی المثل چیزی را اثبات کند این موضوع وارد مقالات دانشنامه ها و کتابهای تخصصی دانشگاهی خواهد شد. اگر وارد آن مراجع نشده معنایش این است که آن دانشمندان آلمانی چیزی را اثبات نکردند یا شاید اصلا آنها دانشمندان آلمانی نبودند و یک عده نویسنده دوستکار(آماتور) بودند که مثل من و شما صرفا به موضوع علاقه داشتند.
نمایشمن که منظور شما رو متوجه نشدم!
نمایشامیدوارم خودتون متوجه شده باشید!
فقط اینو بدون اگه مایکل شوماخر هم باشی تو بعضی جاده ها نمیتونی رانندگی کنی !
شما فقط باید تو همون پیست های مخصوص خودت رانندگی کنی (ترجیها با نقشه و نقشه خون )
اگه بخوای تو جاده های دیگه رانندگی کنی میترسم خدایی نکرده چپ کنی یا اینکه راهتو گم کنی !
ایجاد هویتی کاذب با جعل تاریخ در ایران
طبیعتاً هویت واقعی هر ملتی را بایستی منسوبیت قومی و تاریخ حقیقی آن ملت شکل دهد. اگر به غیر از آن باشد، افراد هر ملت، تلاشی که در راه اعتلای ملت خود می نمایند در واقع در راه ملتی دیگر کرده اند. چه بسیار افراد وطن دوست و ملی گرایی که در راستای اعتلای ملت خود فداكاری ها کرده اند، اما در واقع به جهت جعل تاریخ و القاء هویتی جعلی، در واقع به بیراهه ای نامربوط سوق داده شده اند. لذا اطلاع دقیق در مورد هویت و تاریخ واقعی خود برای هر شخصی که سعی در انجام چنین فداکاریها در راستای پیشرفت ملت خود دارد، امری ضروری و واجب می باشد.
نمایشدر کشوری که امروزه ایران می نامیم، کمتر محققان تیزبینی پی به تاریخ حقیقی آن برده اند. زیرا تحت تاثیر بمباران اطلاعاتی غرب و بویژه انگلستان و همدستان این کشور، حتی اکثر محققان کشور هم تحقیقات خود را از روی تاریخسازیهای غرب برای این سرزمین استوار نموده و جعلیات معجون واری را بنام تاریخ ایران شکل داده و به خورد مردم داده اند. بطوریکه تاریخ جعلی ارائه شده، نه سرگذشت و تاریخ مردم ساکن در آن، بلکه تاریخ اقوام دیگری بوده که در راستای طرح استعمارگران غربی و روسیه و نیات پلید آنها در جهت مقاصد استعمارگرانه آنها بنام تاریخ بر مردم منطقه وصله گردید. چنانکه تا آمدن نمایندگان انگلستان به دربار قاجاریه و اقدامات جاسوسان انگلیسی در جهت تاریخسازی برای به اصطلاح ایرانیان هیچ منبع تاریخی این مرز و بوم، از هخامنشی و کوروش نامی نمی برد. براستی نيز با پژوهش های تیزبینانه مشخص می گردد که نه هخامنشیان و نه کوروش هیچ ربطی به مردم فارس و کلاً مردم منطقه ندارد. با اندک تحقیقاتی بر روی زبان پارسی دوره هخامنشی متوجه می شویم که زبان آنها زبانی با ریشه و ساختمان كاملاً متفاوت با زبانهای منطقه و از جمله پهلوی، فارسی (در اصل تاجیکی) و دیگر زبانهای باستاني و فعلی منطقه می باشد. زبانی که کلاً مربوط می شود به خانواده زبانهای اسلاوی که دارای جنس مذکر، مؤنث و خنثی بوده و سه صیغه مفرد، مثني و جمع و به طور كلي تمام خصوصیات زبانهای اسلاوی را دارد. حتی اسم تابع جنسیت بوده و در حالتهای مختلف فاعلی و مفعولی و اضافی و غیره تغییر می نماید که تماماً منطبق بر زبانهای اسلاوی می باشد. نه تنها زبان تاجیکی در ایران که فارسی می نامیم، حتی هیچ يك از زبانهای رایج در این سرزمین دارای چنین ساختمانی نمی باشد. علاوه براین اسامی و واژه های کلیدی که در پارسی هخامنشی وجود دارد، اسلاوی هستند و اکثرشان در روسی امروزی هم کاربرد دارند. مثلاً می توان به نام خدا “بگ”، گرگ “ووک” و دهها واژه دیگر و بسیاری از فعلها اشاره کرد که با زبانهای اسلاوی یکسان می باشند. اگر کسی شکی می کند به راحتي می تواند حداقل در حد مقدماتی یکی از زبانهای اسلاوی از جمله روسی را یاد بگیرد و واژگان و ساختار زبان پارسی هخامنشی را با آن مقایسه نماید. آنگاه شک و شبهه وی رفع می گردد. کلاً کلمه پارس به معنای اسم قوم و یا اسم منطقه و کوروش به عنوان نام، هیچ کدام مربوط به زبان تاجیکی یا به اصطلاح فارسی امروزی نمی باشد. زیرا قومی که زبانشان تاجیکی باشد، نمی تواند خود را پارس که عمل “پارس کردن سگ” را مد نظر دارد بکار ببرد. کوروش هم که یک اسم رایج در زبانهاي اسلاوی هست که در اصل بصورت “کیر” بوده که هرودوت مثل تمامی اسامی بر آن “اوس” اضافه نموده (کیر + اوس = کیروس) و در تورات هم حالت یونانی نام وی بصورت “خیروش” ذکر می گردد. زیرا یهودیان حرف “س” را بصورت “ش” تلفظ می نماید، لذا کیروس (کیر+ اوس) را بصورت خیروش ذکر کرده اند. به همین جهت هم، در زبانهای خارجی نام کوروش را بصورت “کیر” می نویسند که اسم واقعی وی بوده و در شاخه های مختلف زبانهای اسلاوی کاربرد دارد (ولی برای ایران به جهت معنای این کلمه در تاجیکی مجبور بودند تا حالت یونانی آن را با حالت یهودی قاطی کرده و بصورت کوروش رایج نمایند). برای آشکار شدن مسئله به مثال ساده ای بسنده می کنم: خواننده معرف اسلاوها فیلیپ کیر کوروف و کیرف (رئیس حزب کمونیست لنینگراد در اوایل شکل گیری شوروی و یکی از رهبران شوروی) که در نام خانوادگی آنها کلمه اسلاوی “کیر” که نام اصلی کوروش هست، آشکارا مشخص می باشد. ضمناً با در نظر گرفتن معنای نام کیروس در زبان تاجیکی (به اصطلاح فارسی امروزی) قطعاً می توان گفت گذاشتن چنین نامی برای کودک در این قوم غیر ممکن هست. چنانکه این نام با آمدن هخامنشیان رایج شد و بعد از رفتن آنها هم رخت بربست. تا اینکه این اسم نامانوس را برای مردم منطقه، انگلیسی ها و یهودیان بعدها با نوشتن تاریخ جعلی برای ایران زنده کرده و رایج نمودند که هیچ ربطی به اقوام و ملل ساکن در ایران امروزی و کلاً خاورمیانه ندارد. لذا نه پارس و نه کیر+وس (کوروش) نمی تواند منبع هویتی حقیقی برای مردم کشور اعم از تاجیک (به اصطلاح فارس) و غیره باشد. زبانی به نام فارسی هم در اصل در حال حاضر وجود خارجی ندارد و بعد از راه یافتن انگلیس به ممالک محروصه قاجاری و به ویژه در اواخر دوره قاجاریه از طرف آنها بر زبان تاجیکی بصورت جعلی اطلاق شد (جهت ربط دادن پارس اسلاوی به تاجیکی معاصر رایج در ایران که قدمتی چند صد ساله داشت و در واقع بدینصورت می خواستند تاریخی 2500 ساله پرشکوه برای آنها نوشته و و با ایجاد هویتی کاذب برای مردم این منطقه، پیوستگی حقیقی و سنتی موجود در منطقه بزرگی از آسیا را از بین ببرند). والا زبان موصوم به فارسی در تمامی منابع قدیمی بصورت تاجیکی ذکر شده است. ضمناً پارسی و یا فارسی چنان با گذشته سیاه و ننگین عجین هست که با تحقیقی بی طرفانه مشخص شده و در هر انسان آزاده نسبت به آن احساس اکراه برمی انگیزد. چنانکه اگر در نظر بگیریم که پارسها در دوره خود به نوعی به عنوان عامل یهود عمل نموده و تمدن چندین هزار ساله منطقه را نابود ساختند و نیز با در نظر گرفتن استفاده استعمار پیر- انگلیس از این نام در دوره معاصر در جهت نفاق در پیوستگی سنتی موجود در منطقه با اهداف استعماری خود، کفایت می کند که هر انسان عاقل از این نام وارداتی نامربوط به مردم منطقه گریزان باشد.
البته تاریخسازان و هویت سازان انگلیسی- یهودی در تاریخ بافی برای هخامنشیان یک علت اصلی را مد نظر داشتند. علت اصلی قطع و از بین بردن پیوستگی موجود در قسمت بزرگی از آسیا و قسمتهایی از اروپا و آفریقا بود که در بیش از هزار سال اخیر، اروپا را تهدید و هر از چندگاهی در معرض اشغال قرار می داد. لذا برای از بین بردن آن پیوستگی حلقه ای کارآمد را که شامل اراضی ایران فعلی بود انتخاب و برای آن شروع به تاریخسازی نمودند. برای از بین بردن پیوستگی لازم بود ملتی غالب (امپراطوران بزرگ ترک در طول هزار سال) و دین غالب (اسلام) مورد هدف قرار گیرد. لذا بر روی تاجیکان به اصطلاح فارس در جهت اهداف بزرگ خود تاریخسازی نمودند. لازم بود تا در حلقه کارآمد همان پیوستگی سنتی، ملتی دیگر با تاریخی پرشکوه و دینی باستانی (البته خیالی) به غیر از اسلام سر برآورد و نیروی عظیم منطقه را که در قالب امپراطوری، اروپا را هر از چندگاهی تهدید می كرد دو تکه کرده از بین ببرد. لذا هخامنشیان را انتخاب نمودند و با ربط دادن آن به قوم تاجیک (به اصطلاح فارس که در ایران امروزی در چندین صد سال اخیر از طرف امپراطوران ترک رواج داده شد) تاریخسازی کردند. کاخها، مقبره ها، کتیبه ها و بناهای تاریخی بسیاری ساخته، جعل نموده و به هخامنشی ربط دادند. در برخی موارد بناهای تاریخی یونانی را هم جعل نموده و به عنوان آثار هخامنشیان قلمداد کردند. برای تخت جمشید نیمه تمام که هیچ وقت ساختمان آن تمام نشده داستانهایی پرشکوه سروده و بجای تاریخ بر مردم منطقه وصله نمودند. با جعل و بزرگنمایی، هخامنشیان را منتسب به قومی امروزی (تاجیک) نمودند که قطعاً ربطی به آن نداشت. اولین تاریخ را برای سرزمین به اصطلاح ایران غربیها نوشتند و طبیعتاً هدف آنها نه کمک به ایران بلکه پیاده کردن نقشه بزرگ خود در از میان برداشتن پیوستگی سنتی موجود در آسیا بود. منابع تاریخی منطقه با اینکه از هخامنشی و کوروش و غیره خبری نداشت، به یک باره از طرف تاریخسازان و هویت سازان انگلیسی- یهودی و بعداً از طرف روشنفکر نمایان مقلد آنها در ایران امروزی مد روز گردید.
در مقابل دین اسلام هم دین زرتشتی را به عنوان دین اصلی و پرشکوه قبل از اسلام این مرز و بوم جا زدند. بسیاری از آثار نوشته شده برای آن را که مربوط می شود به قرن هفدهم و هیجدهم میلادی در هندوستان، بر بیچاره ایران چندین هزار سال پیش منتسب نمودند. در حالیکه با کوچکترین تحقیق همان آثار از طرف هر محقق مُدرک افتضاح آنان آشکار می گردد. همچنین برای اهورامزدایی که اصلیت آشوری داشته و ربطی به هخامنشی ندارد، جعل نمودند تا سمبلی برای آن تراشیده باشند.
البته باید خاطر نشان كرد همانطور که یونانیان خارجی بودند و با رفتن آنها از این منطقه زبانشان هم از اینجا رخت بربست، هخامنشیان هم با رفتن خود، زبانشان از این منطقه رخت بربست. لذا ربط دادن هر فردی به آنها در ایران امروزی امری کاملاً خطاست و هخامنشیها مثل یونانیها ربطی به مردم منطقه نداشتند تا منبع هویت واقعی مردم باشند.
__________________
ساسانیان هم پهلوی بودند که زبانشان بیشتر تا قرن هشتم و نهم هجری و در برخی نقاط دور افتاده تا اواخر باقی مانده بود. متون برجای مانده از آنها نشانگر فرق فاحش بین تاجیکی (به اصطلاح فارسی) با پهلوی دارد. چنانکه شعرایی چون سعدی و حافظ بر هر دو زبان تاجیکی و پهلوی نوشته و ملمعاتی در دو زبان مذکور دارند. در واقع این شعرای مشهور مثل سنت دیگر شعرای قرون وسطی (که هم به زبان بومی خود و هم به زبان تاجیکی که زبان دربار ترک بود شعر می سرودند) هم به زبان بومی شیراز یعنی پهلوی شعر سروده و هم به زبان مورد حمایت دربار ترک یعنی به تاجیکی (به اصطلاح فارسی امروزی). زبان پهلوی براساس شواهد تاریخی بعد از حافظ هم در شیراز و فارس رایج بوده است. تصور کنید اگر وفات حافظ را در نظر بگیریم، تقریباً ششصد سال پیش مردم منطقه فارس، تاجیکی (به اصطلاح فارسی) را مثل سعدی و حافظ فقط در مکتب و مدرسه یاد می گرفتند. همه ما اشعار این شعرا را به تاجیکی به خوبی متوجه می شویم و همان اشعارشان هم آنها را مشهور نموده است. اما اشعاری که به زبان پهلوی سروده اند برای هر به اصطلاح فارس زبان در جهان غیر قابل فهم می باشد. حتی برای شیرازیان که پانصد- ششصد سال قبل بر آن تکلم می کردند. طبیعتاً زبان پهلوی، زبانی متفاوت و جداگانه از تاجیکی به اصطلاح فارسی بوده و امری طبیعیست که متکلمان تاجیکی به اصطلاح فارسی آن را متوجه نشوند. اما برخلاف آثار نوشته شده به زبان پهلوی، آثار نوشته شده به زبان تاجیکی (که موطن آن افغانستان و تاجیکستان هست) در طول هزار سال گذشته قابل فهم می باشد. این مسئله در ملل و اقوام ساکن کشور هم صادق هست. چنانکه ترکان آذربایجان براحتی کتاب دده قورقود را که حدود 1000 سال پیش نوشته شده می خوانند و متوجه می شوند. حتی متون ترکی برجای مانده در الفبای اورخون از 2500 سال پیش که در اطراف ایسیک گول پیدا شده و یا سنگ نوشته های اورخون- ینی سی که در مغولستان پیدا شده و هم عصر با ساسانیان نوشته شده بر هر ترک آذربایجانی قابل فهم می باشد. لذا ادعای برخی محققان مغرض و عوامفریب مبنی بر اینکه پهلوی ادامه زبان به اصطلاح فارسی (تاجیکی) می باشد، تماماً کذب محض می باشد. بلکه واقعیت آن است که پارس هخامنشی (که گفته شد شاخه ای از زبان های اسلاوي بوده)، زبان پهلوی و تاجیکی (به اصطلاح فارسی امروزی) هر کدام زبانهای جداگانه ای بوده اند و هیچ ارتباطی به همدیگر ندارند. بنا بر شواهد تاریخی بعد از سقوط هخامنشی زبان آنها هم کلاً رخت بر بست. علت آن هم این بود که آنها از طرف قوم یهود جهت نابودی تمدن مشرق زمین به منطقه آورده شده بودند (حتی کلاً دربار در اختیار یهود بود) و بعد از سقوط هم متفرق شده و رفتند. پهلوی هم که یکی از زبانهای رایج در قسمتی از کشور از جمله شیراز، اصفهان، یزد و برخی مناطق مرکزی بوده. زبان تاجیکی هم که بعد از تاریخسازهای انگلیس در جهت اهداف استعماری خود در اواخر دوره قاجاریه و اوایل پهلوی فارسی نامیده شد. کلاً در هیچ منبعی نام زبانی که امروزه در ایران رایج هست فارسی نامیده نشده، بلکه تاجیکی ذکر شده. فقط بعد از فرآیند تاریخسازی از اواخر قاجاریه بویژه دوره پهلوی در منایع قرون وسطی دستکاری کرده و همگی را فارسی نوشته و منتشر نمودند. لذا فارسی (پارسی) نام زبان تاجیکی رایج در ایران نبوده و نمی تواند به عنوان عامل و حامل هویت در کشور بکار رود.
مسئله جایگزین شدن تاجیکی به جای پهلوی در کشور هم محصول فرآیندیست که در طول هزار سال حاکمیت پادشاهان ترک در منطقه انجام پذیرفته است. تمامی محققان اتفاق نظر دارند که موطن اصلی زبان تاجیکی قسمت تاجیک نشین افغانستان و تاجیکستان بوده است. این زبان در دوره سامانی سازماندهی شد و در طول هزار سال حاکمیت ترکان در قسمتی از آسیا به عنوان زبان رسمی مورد حمایت و استفاده قرار گرفت. در طول این هزار سال تمامی زبانهای موجود چون پهلوی، ترکی، کردی، گیلکی، بلوچی و غیره در قلمرو سلسله های ترک از جمله غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، تیموری، صفوی و غیره در اطراف زبان تاجیکی که زبان رسمی دربار بود همگرایی نمودند. زبانهای ضعیف هم در نتیجه این همگرایی و آسیمیلاسیون بشدت به زبان تاجیکی نزدیک شدند. در نتیجه کلمات زیادی از زبان تاجیکی به پهلوی، ترکی، کردی، گیلکی، لری، بلوچی و غیره و بلعکس رد و بدل شد. در این میان زبان تاجیکی جایگزین زبان پهلوی و لهجه های آن که داشت از بین می رفت، شد. برخی زبانها چون کردی، لری و غیره هم با به عاریت گرفتن کلمات و برخی قواعد دستوری تا حدودی به تاجیکی نزدیک شدند. اما همه آنها زبانهای جداگانه می باشند. طبیعتاً هزار سال مدت زمان کافی برای این فرآیند یعنی جایگزین شدن تاجیکی بجای پهلوی و همگرایی برخی زبانهای دیگر اطراف تاجیکی بود. ضمناً اگر به غیر از تاجیکی هر زبان دیگر و از جمله زبان ترکی که زبان خود پادشاهان ترک هم بوده از طرف همان سلسله های ترک، زبان رسمی می شد حال شاهد منظره ای دیگر در ایران امروزی بودیم. یعنی فارس، اصفهان، یزد، کرمان، و دیگر مناطق کشور ترک زبان بودند. زبان تاجیکی که یک زبان ضعیف نسبت به برخی زبانهای منطقه از جمله ترکی بود، بشدت از طرف شاهان ترک مورد حمایت قرار می گرفت. تمامی شعرا و ادیبان حتی مجبور می شدند به تاجیکی (به اصطلاح فارسی) بنویسند. چنانکه نظامی گنجوی (تولد 535 هجری) در آثار خود اشاره می کند که می خواست آثارش را به زبان خود یعنی ترکی بنویسد که از شاه دستور می رسد که ترکی سزاوار آنها نیست. نظامی به خوبی اشاره می کند که بهترین آثارش را می توانست به ترکی بیافریند. اما چون وي را مجبور به نوشتن به تاجيكي كردند: “لاجرم دوغبای خوش نخورند”. در طول هزار سال از هر منطقه ای مردم مجبور بودند جهت کسب سمت دولتی و یا راه یافتن به دربار، زبان تاجیکی را یاد بگیرند. در نتیجه این فرآیند، زبان تاجیکی در مناطقی چون فارس، اصفهان، یزد، کرمان و غیره جایگزین زبان پهلوی شد. زبانی که بدینگونه از طریق پادشاهان ترک در کشور رایج شده، آیا می تواند منبع هویت حتی برای متکلمان فعلی آن باشد؟ طبیعتاً نه. در چنین صورتی آیا محکوم کردن دیگر ملل و اقوام ساکن در کشور چون ترکها، کردها، لرها، بلوچها، گلیکها، عربها و غیره به ترک هویت حقیقی خود و کسب هویتی بیگانه و وارداتی درست است؟ طبیعتاً نه.
مسئله دیگر که در مقوله هویت حائز اهمیت می باشد نام ایران هست که یک نام اساطیری می باشد که شامل مناطق تاجیک نشین افغانستان و تاجیکستان بوده است. فردوسی هم در شاهنامه نام شهرهای آن را برمی شمارد که همگی بر افغانستان فعلی و تا حدودی تاجیکستان منطبق می باشد. کشوری که الآن ایران می نامیم بصورت رسمی بعد از مراجعه رضاخان به مجامع جهانی ایران نامیده شد. در تاریخ فقط یک بار نام ایران از طرف ایلخانیان (دارای منشاء ترکی- مغولی) به عنوان استفاده ابرازی بکار برده شده است. بطوریکه ایلخانیان با امپراطوری قیزیل اوردا اختلاف داشت و به زعم خودشان سعی می کردند تا با استفاده از اسطوره ایران و توران ایدئولوژی محکمی برای رقابت ایجاد نمایند. در بقیه دوره های تاریخی این سرزمین در داخل متصرفات سلسله های ترک بنام سلسله مربوطه نامیده می شد. چنانکه مثلاً در دوره قاجاریه، ممالک محروصه قاجار نامیده می شد. لذا نام ایران نام اساطیری موطن تاجیکان افغانستان و تاجیکستان بوده و برای ساکنان به اصطلاح ایران امروزی حالت تصنعی دارد و نمی تواند هویت حقیقی ساکنان این سرزمین را انعکاس دهد.
واژه های دیگری چون آریا و نژاد آریایی هم چنان واژه های موهومی هستند که ارزش بحث كردن هم ندارند. زیرا بر هیچ محققی پوشیده نیست که جعل این اصطلاحات چطور در جهت اهداف استعماری غرب از طرف انگلیس و کشورهای غربی جعل و به خورد مردم داده شد. در اوایل قرن نوزدهم دولت انگلیس از هر طریقی می خواست ایدئولوژی محکمی برای حفظ سلطه خود بر هندوستان ایجاد نماید. لذا در هندوستان نظریه مجعول هندواروپایی را شکل دادند. منظورشان ایجاد پیوستگی خیالی بین هندوستان و انگلستان بود تا به زعم خود بتوانند برای همیشه هندوستان را تحت سلطه خود نگه دارند. اما بعد از سفر جون ملکم به دربار قاجاریه جهت تحکیم نفوذ خود بر این کشور و ایجاد حایل بین هندوستان با جهان خارج، مکان نظریه جعلی هندواروپایی از هندوستان به اراضی دولت قاجاریه به یک باره نقل مکان کرد. اینبار روی ممالک محروصه قاجار متمرکز شدند و با جعلي كه شرق شناسان غربی در کتیبه های هخامنشی مربوط به اسلاوها انجام داده بودند، چیزی شبیه آریکا یافتند. این واژه با اینکه به معنای شریر بود، به معنای نژاد قلمداد نمودند. بدینصورت برای فریب مردم در جهت تحقق بستری برای از میان برداشتن پیوستگی سنتی موجود در قسمت بزرگی از آسیا شرایط فراهم آمد. در حالیکه واژه آریا هیچ وقت موجود نبود و نژاد موهوم آریایی هم وجود خارجی ندارد و با اهداف استعماری انگلیس جعل و مورد استفاده قرار گرفته است. لذا آریای جعلی و استعماری هم نمی تواند بار هویتی برای م
در واقع غربیان با اقدامات خود برای مردمان این مرز و بوم تاریخ جعل نمودند، اسامی جعلی منسوب نموده و در اصل مجرایی را ساختند که به هیچ وجه راه به گذشته و هویت این مردمان نداشت و کلاً منافع استعماری غرب را تامین می نمود. آنها با القائات خود به اصطلاح روشنفکران این سرزمین را در واقع مثل روبات کوک کرده و در مجرایی که ساخته بودند گذاشتند تا پیش بروند. همان روشنفکران و مداومان آنها هنوز با جان و دل در این مجرا که راهی با هویت و گذشته آنها ندارد پیش می روند. بدون آنکه به اهداف استعماری غرب به سرکردگی انگلستان از این جعلیات تأملی بنمایند. لذا هر انسان عاقل که به دنبال کسب هویت واقعی خود می باشد، باید تأملی عمیق در عوامل حامل هویت بنماید تا عوامل حقیقی حامل هویت را برای خود بیاید.
شما از همانها هستی که میگه تاریخ ایران جعلیه ولی تاریخ کشور ۱۰۰ ساله ترکیه چند هزار ساله. اینجا ایرانه نه مغولستان.به گفته داریوش بزرگ کشور پارس زیبا و نیک مردم است.
نمایشبا سلام
نمایشآن نویسنده لر که این مطلب را نوشته می خواسته بگوید من پارسی نیستم و کورش از ماست
من خودم معتقدم نیازی نیست که آن لر با این مطالب لر بودن کورش را ثابت کند
چون من با خواندن نوشتارهای زیادی در 6 سال دروس تاریخی متوجه شدم که لر امروزی که از مرزهای کردستان تا مرزهای خلیج فارس را تشکیل می دهند ریشه آنها هم از ماد است هم از پارس. همانگونه که کورش پارسی است و او فرزند ماد و پارس است یعنی فرزند لر امروزی است. حالا دلیل بر اینکه لر از کورش و کورش از لر است به هزاران دلیل می رسد فقط متاسفانه عده ای نمی خواهند این حقیقت معلوم شود حتی برخی از لرها هم با چنین مقالاتی یک باره خود را در چاه می اندازند.
برگردم به پارسی ومادی لرها.
لرستان لر کوچک است و مادی بودنشان بسیار به حقیقت نزدیک است و بختیاری ها وممسنی ها و کهگیلویه ای ها به عنوان لر بزرگ پارسی اصیل اند. نیاز هم نیست به منبع که ود سرزمینشان که در آن هستند منبع کاملی است زبان و گویشان منبع کاملی است. آداب و رسومشان منبع کاملی است آثار تاریخی شهرها و…..
پس کورش اگر از ماد و پارس است به همین طریق از همه لرهاست.
حکومتها سعی کردند و می کنند که سرزمین لرها را کم کنند بین لرها نفاق ایجاد کنند. الان در استان اصفهان توی فریدن وفریدونشهر که مکان لرها بوده از زمان شاهعباس گرج و ترک آنجا سرازیر شدند و چون لرها هم کوچنشین بودند آنجا را تصاحب کردند آدم چی بگه.
بوشهری ها نژاد اصلی شان لر است اما با تمسخر لرها عده ای خودشان را فارس می دانند و نمی دانند که پارس بودن بهتر از فارس بودن است. چون لرها پارس اند نه فارس.
رئیس علی که خودش لر بود از بوشهر بلند شد
خون شاهی به حقیقت در پارس و ماد بود و بعد از هزار سال حکومت ترک و عرب بلاخره بین همه ایرایان که دم از فارس بود می زدند یک لر از نسل آریوبزرن شاه شد و خود را شاه نخواند و بلاخره کمی حس کردیم ایرانی هستیم هرچند که همان کسانی که دم از کورش و فارسی بودن می زنند از این لر خوششان نمی آید و مدام بدی هایش را یادآوری می کنند و عشق نادر وشاه عباس و طغرل و… را دارند.
متاسفانه همان هایی که دم از فارسی بودن می زنند که خونشان از بیگانه هاست در عصر کریم خان او را یاری ندادند و به ترکمن ها تسلیم شدند تا رشیدترین شاه ایرانی را بکشند و قاجار همه کاره ایران بشود.
و هنوز هم باور نداریم که پارس کیست و فارس کیست
کورش از لر است و لر از کورش. باوری که هست بوده و خواهد ماند
همه اقوام امروزی ایرا که با نام قوم زندگی می کنند اصالتشان از بقیه که نام قومی ندارند بیشتر است
کردها بلوچ ها لرها بختیاریها گیل ها مازنی ها…اینها ایرانی مادی و پارسیان اصیل اند و بقیه همان فارسیان اصیل اند
اما فرمول فارسی بودن چیست
گاهی خودت را نمیشناسی و از خودت بدت میاید بعد میروی کم کم زبان اصیلت را فراموش می کنی.. به او می گی آب به شو می گی شب و تا اینکه فارسی یاد بگیری یعنی زبانی که مخلوطی از عربی و ترکی و غیره است .
و اینگونه زن میگیری به بچه ات میگی فارسی حرف بزن تا ……………. بلاخره یک فارسی می شوی. اره دیگر عرب نیست بالاسرت تا تو را حقیر کند و بنده کند خودت می خواهی…
اره اکثر طوایف قومیتهای ما که ماد وپارس بودند اینگونه فارسی می شوند
اگر پارسی بود مهمه لرها پارسی اند اگر بدند باز لرها پارسی اند به خصوص بختیاری ها
گاهی می بینی از مشهد یک نفر می گه شما لرهستید و نقش تو تاریخ نداشتید و ما فارس هستیم
آخه کسی نیست بهش بگه از کجا معلومه تو خودت پارسی هستی مشهد و خراسان هزاران قوم توش آمده رفته تجاوز کردند و………به لر که در دل زادگاه ساسانیان و هخامنشیان برخواسته می گویی تو نقشی تو تاریخ نداری و نمی دانی او از نسل زاگرس و شاهان زاگرس است
آنوقت او چهره ی ترکمن افغان اوزبک خود را نماد پارسی بودن می داند
دیگه ………
حرفهایت اونقدر نژاد پرستانه ضد انسانی راسیستی ضد تورک و عرب بود که اصلا ارزش پاسخگویی ندارد فقط توصیه مسکنم در جای دیگری کامنت نگذاری تو بوی تعفن افکارت بقیه رو مسموم نکنه
نمایشفارسها خودبی شرم ترین تحریف کننده ی تاریخ است اصلادرمورد اوستا وسایرمدنیت تاریخ اینهاجعل کارکثیف هستند اینها کوچی وبیابان گردهای تاراج گربوده ونام ساختگی اریایی برگذاشتن تمام بومیان سرزمین هندوافغانستان وایران راقتل عام کرده ومدنیت شان را این وحشی هابنام خود تحریف کرده اند
نمایشجعل کار کثیفی است و آنها که جعل می کنندعلاوه بر بی ریشگی، دروغزن، بی سواد و بسیار حقیر هستند. به همین علت تجزیه طلبان بسیار وقیح و بی شرم هستند. هر مطلبی تا امروز در این وبسایت منتشر کردم و هر ادعایی که کردم پیوندش به یک یا چند مطلب دانشگاهی از معتبرترین منابع آمده. آریایی نام تبار ملت ایران است و ترکان قومی متجاوز به ایران هستند که در آذربایجان ایران ساکن شدند. هر وقت پان ترکیستها هم یاد گرفتند که از منابع معتبر استفاده کنند، می توانند اینجا غلط زیادی کنند.
نمایشپس فعلا فقط شما اجازه دارید غلط اضافه بکنید البته داره گند تاریخ ساخگیتان هر روژ در می آید بتازگی هم کتاب دروغی که بزرگ شد منتشر شده و تمام رشته هابتان را پنبه کرده و هر روز افراد حقیقت جو تاریخ ساختگی پارس توسط، یهودیان دانشگاه شیکاکو و جاعلان یهودی که در بازار جعل اشیا تاریخی شناخته شده اند را رو میکنند و مشخص میشود که در واقع هر چیزی که بنام تاریخ پاری در این کشور نشر داده شده بواسطه پول نفتی و پول این ملت بوده که رضا خان و فزوغی و محمدرضا پهاوی به جاهلان تاریخ دادند
نمایشزنده با ملت لور و پدر مردم لور کوروش عیلامی
نمایشکوروش فقط عیلامی بوده زنده باد ملت لور
نمایشصد سالی که فاشیسم از دمکراسی خواهی و عدالت خواهی ترک و لر سواستفاده کرد و سیاست فاشیستی تفریس را در ایران جاری کرد، هر کسی که مخالف دروغ ها و جعلیاتشان باشند را با القابی چون پان فلان و ایران ستیز و استقلال طلب می خواهند از تفکر و اظهار نظر بر علیه نظراتشان دور کنند و آنها را تکفیر کنند.
نه کوروش و نه هیچ کدام از دیکتاتورهایی که در ایران حکومت کردند مقدس نیستند و هر کس و هر کجا بخواهد می تواند آنها را نقد کند و نظر بدهد. و دیگر در قرن ۲۱ نباید لولوهای داعشی و تکفیری پان فارس را به حساب آورد و باید حق آزادی بیان و تفکر و اعلام نظر را برای همه قایل شد.
دلایلی که شما برای رد نکات گفته شده آوردید فقط یک عده شعار فاشیستی است که از زمان پهلوی ها تو مخ ملت کردند و چیز جدیدی توش نبود.
ضمنا اکثریت مردم ایران عیلامی هستند و هندوها یا به قول شما عاریایی ها تنها در زمانی توانستند قدرت سیاسی را به دست بیاورند مانند اعراب و ترکها. حتی می بینیم که بعد از ترور پسر کوروش توسط داریوش سه بار مردم عیلام بر علیه فارسها قیام می کنند و حرکت های ملی گریانه داشتند که توست داریوش به شدت قتل عام می شوند.
همچنین بعد از برچیده شدن حکومت فارسها دوباره عیلامیها حکئمت خود را احیا می کنند که دوباره توسط ساسانیهای هندو از بین می رود.
در حقیقت اقای کوروش عیلامی باشد ایرانی تر از فارس بودنش هست. البته فرقی هم نمی کند از چه قومی باشد. خوب یا بد جزوی از این تاریخ است
نمایش