همه چیزمان ترکی؛ نان سنگک هم ترکی

نان سنگک

نان سنگک

یکی از پان ترکان ادعا می کند که «نان سنگک» هم از ابداعات ترکان است و از ترکان به ایرانیان رسیده؛ اهمیت این ادعا زمانی بهتر مشخص می شود که بدانیم این سنگک دیگر آن سنگک قدیم نیست و به لطف نظام ولایی، ارج و منزلتی دارد و به دانه ای هزار تومان رسیده است.

البته ما بخیل نیستیم و شاید این امتیاز نان سنگک را به ترکان بدهیم که لا اقل یک نان سنگک در تاریخشان به یادگار گذاشته باشند اما این دوستان هم که بار اولشان نیست و از چارشنبه سوری و نوروز و مولوی و نظامی و ابن سینا شروع کردند و حالا به نان سنگک و آبگوشت بزباش رسیدند و اگر همینطور پیش بروند، نه فقط چیزی از گذشته تاریخی ما باقی نمی گذارند، لابد نقدا یک چیزی هم برای این خدمات تاریخی مطالبه می کنند.

علی ایحال دانشنامه غذاهای یهودی که یک مرجع جامع دانشگاهی برای طبقه بندی غذاها است، عقیده ای خلاف عقیده این دوستان پان ترکیست دارد بر طبق این دانشنامه، نان سنگک یک نان ایرانی است که باز هم بر خلاف عقیده این دوست پان ترکیستمان، نام آن از همان لغت «سنگ» پارسی گرفته شده و برای مدتهای مدید نان استاندارد ارتش ایران بوده؛ هر سرباز کیسه ای از آرد و سنگریزه همراه خود داشته و در صورت لزوم با خمیر کردن آرد نان می پخته.

نان بربری هم که نام آن از نام «بربرها» آمده، نان سنتی مردم افغانستان است و ربطی به ترکان ندارد و در قرن هجدهم به ایران آمد.

You can leave a response, or trackback from your own site

پیوند کوتاه به این نوشته:

15 پاسخ به همه چیزمان ترکی؛ نان سنگک هم ترکی

  • hosein گفت:

    من خودم ترک هستم و برای اثباته این موضوع به این حقیقت تاریخی اشاره میکنم. قضاوت با شما.
    به گفته جنتی حتا حضرت آدم نیز ترک بود که بعد ها آدم شد.

    نمایش  
  • داریوش گفت:

    اینکه پانترکها هر کلمه ای را به دلخواه تجزیه و تحریف کنند و معنی ترکی از ان در بیاورند مثل آزر-بای-جان!!!(آذربایجان) یا بای-بک(بابک) یا سنگه-که!!(سنگک) پس شک نکنید در آتیه نزدیک با تقسیم کلمات (تل-ویز-یون)تلویزیون و تلفن یا دکوپاژ و اپیزود یا آرکیو170 !! وآمبولانس !! وووو یک ریشه یا نشان ترکی حتما پیدا خواهند کرد .

    نمایش  
    • ناشناس گفت:

      من ادعای همزبانم مبنی برترکی بودن سنگک راقبول ندارم.ولی ای پارسی آریایی مگرترکهاکم افتخارات تاریخی دارندتو(پارسی )زبان(پارس)میکنی که :لااقل یک سنگک درتاریخشان داشته باشند؟ شماتاکی افتخارات ماد وپارت رابنام خودثبت خواهیدکرد؟شما که بجزهرزگی(ازذواج بامادروخواهر)هیچ پیشینه ای ندارید

      نمایش  
    • غلام گفت:

      من ادعای همزبانم مبنی برترکی بودن سنگک راقبول ندارم.ولی ای پارسی آریایی مگرترکهاکم افتخارات تاریخی دارندتو(پارسی )زبان(پارس)میکنی که :لااقل یک سنگک درتاریخشان داشته باشند؟ شماتاکی افتخارات ماد وپارت رابنام خودثبت خواهیدکرد؟شما که بجزهرزگی(ازذواج بامادروخواهر)هیچ پیشینه ای ندارید

      نمایش  
  • amir afsharloo gazvinli گفت:

    درود بر ملت بزرگ و تاریخ ساز کهن تورک..
    تمام نژادها و زبانهای اسیا(استیا) و اروپا(ایروپا) از این قوم به وجود امده. استیا=زیرین-بخش پایینی
    ایروپا=بخش جداشده. بله اقای نامحترم نادان تمام واژه ها و فرهنگهای کهن تاریخ از ان قوم تورک است و باقی انسانها بربرهایی بودند که با این ملت الهی اختلاط کردند و حالا برای تورکها دم دراوردن. بخصوص فدرسهای افغانی زاده.

    نمایش  
  • kian گفت:

    هخامنشان چک میکشیدند !!! همه چیز آریایی ؛ چک مان نیز آریایی !!!

    tinyurl.com/chek-hakhamaneshi

    کوروش هخامنشی در حال رفتن به بانک جهت واریز گوسفند به حساب
    _________________________________

    به گفته دكتر «بيان شیرینی»، تاريخ‌نگار، بانكداري در دوره پيش از اسلام، به خصوص دوره ساساني اهميت زيادي داشته است. مراكزي همچون بانك‌هاي امروزي وجود داشته‌اند و در آنها كارهاي بانكي از قبيل قرضه، برات، چك وصورت مي‌گرفته است. در این بانکها شمارش اسکناس با دستگاههای اسکناس شمار صورت میگرفت. همچنین مالیات و خراج نیز از طریق واریز سکه های طلا به حسابهای دولت هخامنشی پرداخت میشد. بدلیل اینکه در دوران هخامنشی هیچگونه دروغ گویی و جعل اسناد مخالف تعلیمات زردشت بود و اصولا مفاهیم تعریف نشده ای بودند هیچگونه رسیدی از بابت پرداخت مبالغ صادر نمیشد و دقیقا به همین دلیل در کاوشهای باستانی هیچگونه رسیدی پیدا نشده است. البته برخی از محققان معتقد هستند که صدور رسید در بانکهای هخامنشی مرسوم بوده است ولی در جریان حمله اعراب و خاکبرداری 10 متری از سراسر ایران این آثار منهدم شده اند. قديمي‌ترين شكل بانكداري را در بين‌النهرين در دوره هخامنشيان سراغ داريم كه عمده ترين مركز سكونت يهوديان بود و در آنجا يهوديان عهده‌دار امور بانكداري بودند. مداركي هم از اين ناحيه به دست آمده كه كاملا حكم چك دارد.

    نمایش  
  • türk eskerı گفت:

    آدمین از حرف زدن تو پیداست که یک فارس فاشیست شونیسم هستی شاید هم یک روانی

    قبلا میگفتی کوروش کبیر
    حالا چون فهمیدی که کبیر کلمه ای است عربی میگویی کوروش بزرگ!
    بزرگ را برای حیوانات به کار میبرند گاو بزرگ گوسفند بزرگ همانا که کوروش هم یک حیوان است (قوم پارس!) بهتر است بگویی :سگ بزرگ: (پارس:سگ مهاجم ولگرد) چون هم با نژادتان هم خوانی دارد و هم واژه ای بیگانه نیست پارسیان=سگان زین پس بجای کلمات بیگانه مانند ایمیل میتوانی بگویی (نامه برقی) پارسیان=سگان فردوسی =خردوسی یا سگ طوسی
    بهتراست برای ۸۰درصد کلمات دخیل بیگانه در فارسی چاره ای اندیشی با بزرگ گفتن کمکی به پارسی! نمیکنی
    زیاد هم پارسی پارسی نکنید بیشتر از این نگذارید سگ بودنتان آشکار شود همان بهتر که بگویید فارسی

    لغتنامه دهخدا

    پارس . (اِ) آواز سگ . بانگ سگ . علالای سگ .عَوعَو. هفهف . عفعف . وَغواغ . وَعوع . وَکوَک . نوف .- پارس کردن ؛ عوعو کردن سگ . نوفیدن .

    نمایش  
  • boz qurt گفت:

    بگو سیصد!
    ینعی سی تا صد که میشه سه هزار نه ۳۰۰!
    چه زبان دقیقیه این فارسی! نه ببخشید پارسی :lol:

    نمایش  
  • alia گفت:

    حتا بشقاب هم از بوش یعنی خالی و قاب میاید و این هم ترکست شیاد چنقال فارسی باشد چون اکساران قم فارس با دستشان تناول mikardan

    نمایش  
    • Admin گفت:

      داد و ستد واژگان زبانهای ترکی و زبانهای ایرانی (و فارسی) و اغراق پان​ترکیستها
      در این راستا میتوان به چند مقاله خوب اشاره کرد:

      azargoshnasp.com/languages/Persian/persianmain.htm

      بویژه به:

      علی اصغر دلبری:

      تعامل زبان و ادب پارسی با زبان و ادب ترکی
      و
      Persian loanwords in Anatolian Turkish Andreas Tietze- Oriens, 20 (1967) pp- 125-168

      Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen Andreas Tietze
      Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964

      همچنین مقاله فشرده ولی سودمند در رابطه با نفوذ زبانهای ایرانی بر زبان ترکی آذربایجان در اینجا درج میشود:

      ix. Iranian Elements in Azeri Turkish

      Azeri is, perhaps after Uzbek, the Turkic language upon which Iranian has exerted the strongest impact—mainly in phonology, syntax and vocabulary, less in morphology. Much of the Iranian interference is also present, albeit less strongly in other Turkic languages, e.g., Ottoman Turkish, but many features are specific to Azeri. The strong Iranian influence upon Oghuz Turkic began already in Central Asia. Since Persian Azerbaijan had been Iranian-speaking long before the Turkic immigration, there has been a thorough sub- and adstrative Iranian impact upon dialects of the area: some of them, such as Aynallū and Qašqāʾī (though these are sometimes classified as non-Azeri idioms), are particularly strongly Iranized. Furthermore, Persian as the culturally dominant language played a superstrative—or “roofing”—role which is obvious still today in southern Azerbaijan with its lack of linguistic standardization and long-standing general bilingualism.

      Though generally recognized the Iranian influence on Azeri has not yet been investigated. For proper research in this field more information is required not only about different variants of Azeri but also about the local Iranian dialects of the contact regions, such as Tati and Ṭāleši.

      Phonology. There is considerable interference at the phonological level. For example, all Azeri dialects spoken in Iran display phonotactic perturbations, partly due to Iranian influence. Especially affected is the Turkic sound harmony, although less than in Uzbek. We find, e.g., non-harmonic, i.e., invariable suffixes like -max (infinitive suffix): bil-max “to know,” etc. This and other similar phenomena are usually explained as results of Iranization, i.e., a breakdown of vowel harmony and a tendency to neutralize vowels and pronounce them centrally. However, not all deviations from the vowel harmony rules of Standard Turkish can be attributed to external factors.

      Another exception to a common Turkic phonotactic tendency, heard mainly in educated speech, is the simplification of consonant clusters. Thus, [fikr] “thought” is heard instead of the integrated form [fikir], etc.

      In phonetics there are several examples of presumably Iranian influence:

      Vocalism. A tendency (also known in “Iranized” Turkic dialects of Central Asia) towards a fronted pronunciation of vowels, e.g., the shift of a > ä (K. Foy, 1903, p. 185). Accordingly, the short a in Arabic and Persian loanwords is rendered as a front vowel more often than in Turkish even in the neighborhood of emphatic and dorso-velar consonants, e.g., bäxt “happiness” (Turkish baht). The tendency may be valid also for the unrounded high vowels. Even if, as in Uzbek, New Uigur, etc., the phonetic distance between the front i and the back ï has been diminished, the phonological opposition is still maintained. (Gagauz and Karaim similarly have a fronted pronunciation of Common Turkic ï under Slavic influence.) In several Azeri dialects, ï is pronounced with the tongue slightly more advanced than in Turkish. However, this phenomenon is difficult to diagnose in terms of interference, since it is observed also in Kipchak languages (Kazakh, Karakalpak, and Tatar). There are also reasons to suppose the existence of a neutral schwa in some Azeri dialects; M. V. Monteil mentions a sound “à peu près l’e fermé persan,” e.g., mäne “me,” ade “his name” (instead of mäni, adï; cf. L. Johanson, 1978-79).

      The tendency towards front pronunciation is also manifest in the shift of yï- > i- in words like ilan “snake” (Turkish yïlan). The southern dialects show strongly palatalized forms of k, g and l, e.g., [ćöć] for Common Turkic kök “root.” Thus, in spite of “disturbances” of the vowel system, the basic syllabic palatal correlation is maintained also in Azeri dialects.

      The relatively open pronunciation of ä approaches that of Persian a. According to L. Ligeti’s observations, “cette voyelle azéri cherche toujours à se conformer, du moins en Perse et en Afghanistan, à la prononciation de l’a persan (ou tadjik) local” (1957, p. 114). In some Azeri dialects, as in Uzbek, the long a: is more or less rounded, e.g., [:d] “memory.” Typically Turkic vowels alien to Persian are sometimes replaced by more familiar sounds, i.e., ö > o, ü > u (M. Širäliyev, 1968, pp. 43f.), in non-initial syllables ï > u, etc. It is still an open question whether in some dialects remnants of Turkic vowel quantity oppositions have been preserved under the influence of the Persian long vowels. Whereas Turkish shows an aversion against Persian ow (< aw), this diphthong occurs frequently in Azeri (as well as Turkmen) dialects. Parallel to the Persian development ow < aw, even in native Turkic words low vowels are labialized in front of a labial element: aw > ow (often > o:), e.g., dowšan or do:šan “rabbit” (<*taβïšγa:n, cf. Turkish tavšan). Consonantism. An Iranian feature in the consonantism is the palatalization of certain consonants (notably k, g, l) mentioned above. As in Turkman and many Anatolian dialects, there is a regular substitution of the un-Persian fortis q: initially by voicing, e.g., gal- “to remain,” guš “bird,” non-initially usually by spirantization, e.g., yaxïn “near,” yatax “bed.” (In Standard Azeri the latter change is restricted to the first syllable boundary.) Azeri, as Persian, but contrary to modern Turkish, has both [x] and [h]. There is no resistance to z (with substitution by g, as in some other Turkic languages). Initial fricative γ-, which does not occur in Turkish, is accepted to some extent, essentially in educated speech: γeyrät “zeal” (cf. Turkish gayrät), etc. The un-Turkic sound f is not only accepted in loanwords (häftä “week” against Kazakh apta), but also replaces native p in some dialects: e.g., if “thread.” (This phonetical development is also met with in Turkmen and Uzbek dialects.) Suprasegmental features. In some dialects a special intonation pattern at the end of yes/no-questions, possibly due to Iranian influence, replaces the interrogative particle mI. Morphology. Iranian derivational suffixes found in Azeri are -baz, -dan, -dar, -i, -kar, -keš, -päräst, -stan, and -xana, etc. Iranian prefixes such as bi- ~ be- and na- still play a role in word-formation. (All these elements were frequent in Ottoman Turkish but have now been largely abandoned.) The copula of the first person singular -(y)Am is usually explained as influenced by the corresponding Persian personal ending -am. Optatives like al-a-m “I (may) take” resemble in their structure the Persian subjunctive (present stem + personal endings, e.g. bar-am “I take”). The Persian perfect of the type āmada (ast) “he has come” (past participle [+ copula]) may have corroborated the use of -(U)b(dUr) as the usual perfect form among the Turks of Iran. (For the various perfect forms, see M. Širäliyev, 1967, pp. 213-20.) Sonqori, Aynallū and Qašqāʾī (possibly not classifiable as Azeri dialects) use Persian -tar as a comparative suffix, e.g., Aynallū yektär “better.” Iranian may also have influenced the aspect and temporal values, notably of the perfect forms, which function very much like the Persian perfect tense, e.g., yazmïšam “I have written.” gälibsän “you have arrived.” (For Azeri and Turkish -mIš, see L. Johanson, Aspect im Türkischen, Mainz, 1971, pp. 289f.). Syntax. The impact of Iranian on Azeri syntax is particularly clear in the structure of complex sentences, especially in the sociolects of the educated. (Note that most of the features concerned occurred more frequently in Ottoman but have been given up in modern Standard Turkish; some subsist as substandard varieties.) There is a sort of replica syntax: Imitations of Indo-European language-type subordinative constructions are used instead of Turkic, left-branching, constructions, in which the subordinated elements are more or less expanded sentence constituents, morphologically based on verbal nouns, participles, and gerunds, cf. Bilirsänmi män kimäm? “Do you know who I am?” (instead of Mänim kim olduγumu bilirsänmi?); Heč kim dinmirdi, ondan ötrü ki, hamïnïn bu išdän xäbäri var idi (Mirzä Ibrahimov) “No one said anything, because everyone knew about this affair” (instead of Hamïnïn bu išdän xäbär olduγu üčün heč kim dinmirdi). As in Ottoman and Chaghatay, Persian subordinative conjunctions, alien to Turkic sentence structure, are widely used, particularly ki, which appears as a connective device between sentences of different kinds, e.g., Görmüšäm ki, onlar xošbäxt olublar “I have seen that they have become happy” (instead of Onlarïn xošbäxt olduglarïnï görmüšäm); Bir ata ki, bu išlär ilä mäšγul olan, onun oγlu da išgüzar olar “Also the son of a father who occupies himself with these things becomes skilful” (instead of Bu išlär ilä mäšγul olan atanïn oγlu da išgüzar olar); Sizin väzifäniz budur ki, tä’lim veräsiz “It is your duty to teach” (instead of Sizin väzifeniz, tä’lim vermäkdir); Män istärdim ki, sän gälsän “I would like you to come” (instead of Sänin gälmäyini istärdim); Atasï ona pul verir ki, o gedä bilsin “His father gives him money in order that he may be able to go” (instead of O, gedä bilsin deyä, atasï ona pul verir); Kitabï ačïrdïm ki, gapï döyüldü “I was just opening the book as there was a knock at the door” (instead of Kitabï ačdïgda gapï döyüldü). Like the Iranian subjunctive the optative is often used as a sort of subordinative mood. Several conjunctions (and/or connective adverbs) of Persian origin are used even in Standard Azeri, e.g., ägär “if,” čünki “for,” gah . . . gah “now . . . now,” häm “also,” hämčinin “also,” häṛčänd “although,” härgah “if,” nä . . . nä “neither . . . nor,” näinki “not only,” yainki “or,” yaxud “or,” zira “for.” However, both these and conjunctions of Arabic origin occur frequently only in educated speech. Other frequent adverbs, modal words, and particles are bäli “yes,” bälkä “perhaps,” bäs “well,” hä “yes,” hämišä “always,” mägär “really,” etc. Lexicon. The Iranian elements in Azeri are especially numerous at the lexical level. Azeri possesses a large number of Iranian loanwords missing or rarely used in Turkish (asan “easy,” bar “fruit,” javan “young,” čäp “crooked,” girdä “round,” huš “consciousness,” kar “deaf,” köhnä “old,” küčä “street,” mis “copper,” payïz “autumn, fall,” šänbä “Saturday,” turš “sour,” etc.); idioms, e.g., xahiš ediräm “please,” güzäšt elä “excuse me,” xudahafiz “good-bye”; numerous calques in phraseology (xoš gäl- “to please,” coined on Persian xoš āmadan, etc.); morphological contaminations as tanïš ol- “to know” = tanï-, cf. Persian dāneš “knowledge.” Some indefinite pronouns are of Persian origin, e.g., hämin “the same.” här “every,” här käs “everyone,” heč “any.” It must be left to further research to sort out the different layers of elements borrowed in the course of the long Irano-Turkic symbiosis. There may be some phonetic criteria, e.g., the majhūl vowel in forms like dost “friend” (Modern Persian dūst < dōst) points to an early date of borrowing, whereas ruzi “daily bread” (cf. Persian rūzī < rōzī) is a relatively late loanword. The quantity of Iranian lexical elements differs significantly in the various forms of Azeri. Persian is more dominant in written than in spoken Azeri; the dominance is also more evident in the language of the educated. As for the innovatory vocabulary, northern Azeri often prefers Russian loanwords (e.g., vaγzal “railway station”), where southern Azeri chooses Persian ones or accepts European words through the intermediary of Persian or Turkish (e.g., istgah, gar, istasyon). Since, for several decades, there has been little, if any, cultural exchange between the two parts of Azerbaijan, the mutual intelligibility is decreasing. Whereas in Soviet Azerbaijan, the purist efforts have yielded considerable results, the Azerbaijani language of Iran, through school education and the growing influence of Persian mass media, remains very dependent upon Persian. Bibliography : As G. Doerfer remarks in “Irano-Altaistica: Turkish and Mongolian Languages of Persia and Afghanistan” (in Th. A. Sebeok, ed., Current Trends in Linguistics VI, The Hague, 1970, pp. 217-34), there are “only sporadic remarks about the influence of Iranian on the Irano-Altaic languages.” (For details, see the bibliography added to Doerfer’s article.) A basic work on Azeri of Persian Azerbaijan is K. Foy: “Azerbajğanische Studien mit einer Charakteristik des Südtürkischen,” Mitteilungen des Seminars für Orientalische Sprachen zu Berlin, Westasiatische Studien 6, 1903, pp. 126-94; 7, 1904, pp. 197-265. Important remarks are found in T. Kowalski, Sir Aurel Stein’s Sprachaufzeichnungen im Äinallu-Dialekt aus Südpersien, Kraków, 1939; L. Ligeti, “Sur la langue des Afchars d’Afghanistan,” Acta Orientalia Hungarica 7, 1957, pp. 110-56; V. Monteil, “Sur le dialecte turc de l’Azerbâydjân iranien,” JA 244, 1956, pp. 1-77. General problems of Iranian influence are treated in K. H. Menges, “Indo-European Influences on Ural-Altaic Languages,” Word 1, 1933, pp. 188-93. See also L. Johanson: “Die westoghusische Labialharmonie,” Orientalia Suecana 27-28, 1978-79, pp. 63-107 and “Reproduktion, Widerstand und Anpassung: Zur lautlichen Iranisierung im Türkischen,” in R. Schmitt and P. O. Skjærvø, eds., Studia Grammatica Iranica. Festschrift für Helmut Humbach, Munich, 1986, pp. 185-201. Y. Z. Širvani, Äräb vä fars sözläri lüγäti, Baku, 1967. A standard work on Azerbaijani dialectology is M. Širäliyev, Azärbayjan dialektologiyasïnïn äsaslarï, Baku, 1967. See also G. Windfuhr, Persian Grammar, The Hague, Paris, and New York, 1979, pp. 188-89. (L. Johanson) و مقالات زیادی در این راستا نوشته شده است. در کل میتوان گفت که زبان ترکی بر زبان فارسی چندان اثری نگذاشته است. بقول پروفسور Xavier Planhol با نقل قول از کتاب گرهاد دورفر: Xavier Planhol, "Land of Iran", Encyclopedia Iranica. "The Turks, on the other hand, posed a formidable threat: their penetration into Iranian lands was considerable, to such an extent that vast regions adapted their language. This process was all the more remarkable since, in spite of their almost uninterrupted political domination for nearly 1,000 years, the cultural influence of these rough nomads on Iran’s refined civilization remained extremely tenuous. This is demonstrated by the mediocre linguistic contribution, for which exhaustive statistical studies have been made (Doerfer). The number of Turkish or Mongol words that entered Persian, though not negligible, remained limited to 2,135, i.e., 3 percent of the vocabulary at the most. These new words are confined on the one hand to the military and political sector (titles, administration, etc.) and, on the other hand, to technical pastoral terms. The contrast with Arab influence is striking. While cultural pressure of the Arabs on Iran had been intense, they in no way infringed upon the entire Iranian territory, whereas with the Turks, whose contributions to Iranian civilization were modest, vast regions of Iranian lands were assimilated, notwithstanding the fact that resistance by the latter was ultimately victorious. Several reasons may be offered.” پان​ترکیستها ادعا میکنند که بیست هزار واژه ترکی در فارسی وجود دارد ولی هیچ دانشمندی چنین حرفی را نزده است. از میان واژگان ترکی که گرهاد دورفر شمرده است اغلب در زبان فارسی امروزی کاربرد ندارد و اغلب عنوانهای نظامی و جنگ و جنگ​افزار و لوازم کوچ​نشینی و نام​های افراد میباشند. برای نمونه اردوبیگ(فرمانده‌ی سپاه)، باشلامیشی(فرماندهی)، برغو(شیپور)، توپوز (گرز)، چرخچی (راهبردکار جنگ)، سقناق(پناهگاه)، سوباشی، سیورسات، قراول، قلیچ (شمشیر)، قورچی (سلاحدار)، کوتوال(قلعه‌دارَ)، یغلق(غارت و تاراج)، ایلغار(غارت و تاراج)، یراق(تحجیزات جنگ). کم و بیش میتوان گفت که واژگان زبان‌های تورکیک(چه زبان ترکی آذربایجان و چه زبان ترکی ترکیه) بیشتر در نظام و دیوان و لشکر زمانی کاربرد داشتند و امروز متروک گشتند. اما واژگان فارسی در ترکی در زمینه‌های گوناگون مانند دین و ادبیات و فرهنگ و هنر و تصوف و غیره وارد شدند و هنوز کاربردشان فراوانتر است. در ترکی بیست پسوند از فارسی برگرفته شده است در حالیکه فارسی یکی از این زبان گرفته است "چی" (هرچند نظریه نیز وجود دارد که این پسوند از زبانهای ایرانی به ترکی وارد گشته است و هنوز بررسی آثار عمیق سغدی و سکایی بر زبان‌های تورکیک تمام نشده است و خود نام "تورک" بنابر فرضیه‌های اخیر یک واژه‌ی سکایی(ایرانی) است). اما ترکی-آذربایجانی(و عثمانی) بیش از بیست پسوند (که واژگان ترکی نیز با ان میسازند) از فارسی گرفته است. Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen Andreas Tietze Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964 برای نمونه پسوندهایی که ترکی آذربایجانی از فارسی برگرفته است: یک) آباد سابیرآباد، کیروآباد، محمودآباد، جلق آباد.. دو) کی چاپکی، پولکی، دامدامکی، جانکی، سه) انه عادلانه، دوستانه، شاعرانه چهار) باز جانباز، قمارباز، حقه باز، اتباز، آشناباز، دوستباز، درنکباز، گپباز، گوشباز،لغباز، ماتریالباز،اجونباز .. پنج) چه باغچه، کلچه، سرچه، تخچه، دوشکچه، گزنچه، گلونچه، شش) دان چندان، چاجدان، گلدان، نودان، جغدان، سوددان، هفت) دار مالدار، دالاندار، حسابدار، ابریقدار، ماهسولدار، امکدار، اودار، هشت) گاه دستگاه، عبادتگاه، اردوگاه، نه) کار، گار صنعتکار، خدمتکار، پیشکار، فداکار، گناهکار ده) گیر جهانگیر، باجگیر، کفگیر، جیبگیر، یازده) گذار کارگذار، عشقگذار دوازده) خانه حبسخانه، دالیخانه، خسته خانه، چاپخانه، مهمانخانه، قهوه خانه، سودخانه، اپلیکخانه سیزده) ی آبی، قهوه ای ، خرمایی، لاژوردی، نارنجی، دارچینی، کارپیچی، مخمری، شبلیدی، چهارده) استان عربستان، ارمنستان، چلستان، داغستان، کندیستان، حبشستان، چهستان پانزده) کِش آتشکش، خطکش، گجغکش، تاجکش، کیراکش، گجدکش، پیشکش شانزده) نامه اغوزنامه، شهادتنامه، سلجوقنامه، هوپ هوپ نامه هفده) پرست آتش پرست، بت پرست، خجل پرست، منفعت پرست، وطن پرست، گجماجپرست، بازارپرستلیک، ستلپرست، گجپرست، . هیژده) شناس حقوق شناس، طبیعت شناس، ترپاقشناس،... نوزده) وری جونگول وری، حاجوری ، بیست) زاده باجزاده، شاهزاده، پشازاده، خانزاده، برگرفته از: Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen Andreas Tietze Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964 پس نه تنها حروف پایه برای جمله سازی بلکه پسوندهای زیادی را ترکی از فارسی گرفته است. حالا به چند کتاب دیگر بنگریم: یک) در دده قورقود حدود صد و هفتاد+ واژه فارسی است. در شهنامه دو سه تا واژه ترکی است که انها هم نام هستند و معنی خاصی در فارسی نمیدهند: قراخان، خاقان، واژگانی فارسی در دده قورقود: آدینه، آبدست، شبچراغ، شبکلاه، شاهباز، خرد، خرم، گاه، گور، نگار، ناگاه، ناکس، پاس، پاینده، ساروان، سایه بان، سرموزه، سرور، چاک، چابک، زیر و زبر، زخم، زندان، آزاد، ارزان... دو) نخستین آثار منظوم ترکی اغوزی را دولتشاه سمقرندی ذکر کرده است. حسن اغلو از خراسان است. خوب است به این شعر نگاه کنیم: آپاردى کؤنلومو بیر خوش قمر اوز٫ جانفزا دیلبر٫ نه دیلبر!؟ دیلبر-ى شاهید٫ نه شاهید!؟ شاهید-ى سرور من اؤلسم٫ سن بت-ى شنگول٫ صوراحى ائیله مه غولغول! نه غولغول!؟ غولغول-ى باده٫ نه باده!؟ باده-یى احمر باشیمدان گئچمه دى هرگیز٫ سنینله ایچدیییم باده٫ نه باده!؟ باده-یى مستى٫ نه مستى!؟ مستى-یى ساغر شها! شیرین سؤزون قیلیر٫ میصیرده هر زامان کاسید٫ نه کاسید!؟ کاسید-ى قییمت٫ نه قییمت!؟ قییمت-ى شککر توتوشمایینجا در آتش٫ بلیرمز خیصلت-ى عنبر٫ نه عنبر!؟ عنبر-ى سوزیش٫ نه سوزیش!؟ سوزیش-ى میجمر ازلده جانیم ایچینده٫ یازیلدى صورت-ى معنى ٫ نه معنى!؟ معنى-یى صورت٫ نه صورت!؟ صورت-ى دفتر حسن اوغلو سنه گرچى٫ دوعاچىدیر٫ ولى صادیق٫ نه صادیق!؟ صایدق-ى بنده٫ نه بنده!؟ بنده-یى چاکر می شود گفت که بیشتر واژگان این شعر فارسی هستند. حالا بنگرید به کهنترین نمونه های شعری که ما داریم از رودکی یا فردوسی.. هیچ کدام واژگان انبوه بیگانه نه ترکی نه تازی ندارند. اما این شعر ترکی پر از واژه فارسی است که از همان جمله اول: خوش، جانفزا، دلبر، نه، سرور، شنگول، غلغل، باده یی، هرگر، مستی، شها، شیرین، هر، زمان، آتش، سوزش، کاسد، شکر، ممجر، دقتر، بنده ، گرچه، ولی، مه، بی، چاکر، هرگز. اینجا .. ان واژگانی هم که فارسی نیستند بیشتر تازی هستند. چند تا هم یونانی هست مانند عنبر.. حالا با این وصف در این هزار و دویست سال که ما آثار ادبیات فارسی داریم هرگز یک بار نشده است که شعر فارسی انقدر واژگان ترکی داشته باشد. سه) درصد بالایی از چامه‌های ترکی شاعران معروف عثمانی مانند نسیمی و فضولی و غیره فارسی میباشد و آنچه نیز از عربی به ترکی وارد شده است اغلب از راه پارسی بوده است و واژگان عربی خود معنی پارسی گرفته و به آن زبان وارد شدند. تنها نیم‌نگاهی به دیوان‌های ترکی نسیمی و فضولی و سایر شاعران عثمانی ترکزبان برای ثابت کردن این ادعا کافی است برای نمونه: صبحدم بلبل نیاز ایدیکجه گلدی نازه گل راز عشقی در میان ایتدی آچیلدی تازه گل اولدی صحن باغدا پیدا گل افشانلارینه حاصلی دوندی چمن بزمنده آتشباز گل اویمادی بیرگون هوای بلبل شوریده یه میل ایدر دائم نسیم صبح ایله پروازه گل بیریره جمع ایله-میش اوراق ناز و شیوه-یی رشته جانندان ایتمیش بلبلون شیرازه گل گوگلره ایرگوردی باقی غلغل عشقون سنون سالمادین روی زمینه حسن ایله آوازه گل در این شعر واژگان پارسی و سپس عربی بیش از واژگان ترکی اند! یا به این عبارت فضولی، شاعر معروف ترکزبان عراقی بنگریم. برابر پارسی چند واژه نووارد در فارسی‌ تهرانی (قاشق، بشقاب..) یکی از پان​ترکیستها با تمسخر و پوزخند ادعا میکند که زبان فارسی واژه‌ای برای "بشقاب" "قاشق" و لوازم روزانه ندارد. همچنین پان‌ترکیست دیگری ادعا میکند که واژه‌ای برای تمدن برای فارسی نیست. پان‌ترکیست دیگری میگوید: « کتاب ترکها و ایران (چاپ دوم) مرکز تحقیقات مجمع دانشگاهیان آذربا یجانی (آبتام) web site: azbiltop.com/abtam چند هزار لغت با ریشه ترکی در زبان فارسی موجود است که از لغات بیش از600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است . مانند آقا خانم ،سراغ ، بشقاب ،قابلمه ،دولمه ،سنجاق ، اتاق ، من ، تخم ، دوقلو ،باتلاق ، اجاق ،آچار ،اردک ،آرزو ،سنجاق ،دگمه ،تشک ،سرمه ،فشنگ ،توپ ، تپانچه ،قاچاق ، گمرک ، اتو ، آذوقه ، اردو ، سو غات ، اوستا ، الک ، النگو ، آماج ، ایل ، بیزار ، تپه ، چکش ، چماق ، چوپان ،چنگال ، چپا ول ،چادر ،باجه ،بشگه ،بقچه ،چروک ،.......( یک هزار واژه اصیل ترکی در فارسی ،محمد صادق نائبی tribun.com/1000/1070.htm) بیان حقیقت مزایای زبان ترکی نسبت به فارسی براساس دلایل بر برتری ملت ترک بر فارس نمی شود و چنین منظوری نیز در نوشته مد نظر نیست ، بلکه هدف افشای حقایقی است که 80 سال مغرضانه جهت تحقیر ونابودی ملت ما کتمان و تحریف شده است !» البته در رابطه با بشقاق و قاشق این پان‌ترکیستها به فارسی تهران بیشتر مینگرند(و هیچ آگاهی از گویشه‌های دیگر فارسی و زبانهای ایرانی بکلی ندارند) ولی اینطور نیست که زبان فارسی معادلهای کهنتر آن را نداشته باشد. بسیاری از واژگان فارسی را نیز (مانند بیزار و اوستا و چنگار و چادر و قشنگ و آرزو و تخم و من (شباهت این با زبان ترکی من ربطی ندارد و خود این واژه برمیرگدد به پارسی باستان رجوع کنید به لغتنامه دهخدا)..) به طور اشتباه ترکی پنداشتند. بلکه فارسی تهران برخی از لغات ترکی را دارد که در سایر گویشهای فارسی و زبان‌های ایرانی دیگر نیست. اما زمانیکه ما میگوییم "فارسی"(به طور گسترده‌ترین معنی این لغت) منظور تنها فارسی تهران نیست. فارسی به طور معنی واقعی وگسترده‌ی خود، فراگیرنده‌ی لهجه‌ها فارسی(از سمرقند و دوشنبه تا درفول و جاهای دیگر خوزخستان) و حتی گویش‌های ایرانی دیگر نیز هست. برای نمونه: بشقاب=تابک٬ لب‌تخت٬ عثمانی هم واژه تابک فارسی را بکار میبرند در فرهنگ حسابی: بشقاب: دوری-تابکتابک (در ترکیه جالب است بدانید که واژه‌ی تابک که از تابه‌ی پارسی است را بکار می‌برند) بشقاب ماهواره: بازتاب‌گر بشقاب پهن: تبرک، گرباک بشقاب کشیده: دیس بشقاب بزرگ: زکنج بشقاب سفالی: سُکره بشقاب سفالی بزرگ: زُکَند بشقاب چوبی: چپین بشقاب ژرف: گردنا (gerdana) بشقاب گندم‌کوبی: گندم‌با، فروشک قاشق را در کرمانشاه چمچه میگویند. در پارسی میانه نیز کپچک میگویند که در فارسی امروزی کفچه شده‌است. در لغتنامه دهخدا نیز کپچپک پهلوی آمده است که فارسی کنونی آن کفچه است. در کردی کرمانجی (در ترکیه) همین واژه به گونه kevchi آمده است. بنابر لغتنامه دهخدا: loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-d29106a91f3a43c196e1545d50b7d285-fa.html کفچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) چمچه . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). کفگیر. کمچه . چمچه . (انجمن آرا). چمچه ٔ کلان . (غیاث ). ملعقه . (دهار). کفچ . کپچ . کپچه . کبچه . پهلوی کپچک ۞ ، طبری کچه ۞ (قاشق ). گیلکی نیز کچه ۞ (قاشق بزرگ ).(از حاشیه ٔ برهان چ معین ). در واقع پان‌ترکیستها بخاطر ترفندکاری تنها گویش فارسی تهران را در نظر دارند و به زبان/گویشهای فارسی و ایرانی دیگر توجه ندارند. چیزی در حدود طبرستان/گیلان و کرمانشاه/کردستان و تالش از یک طرف و تقریبا اغلب لهجه‌های مرکز کشور چیزی به عنوان "کچه" یا کفچه/کفجه و کمچه و غیره را بکار میبرند. در قزوین چمچه، کمچه، کپچه، در استان فارس و گیلکی: کچه، بستو. قاشق را چیبک هم گویند. علاوه بر استان فارس و گیلان، در لنکران و خراسان هم قاشق را کچه میگویند. یعنی چیزی از تالش تا استان فارس کم و بیش یک لغت برای آن وجود دارد، که آن هم در واقع باید دگرش کفچه/کپچه باشدکه در بسیاری جاهای دیگر هم استفاده میشده یا میشود. خلاصه اصل همه این پهلوی کپچک(کف+چه) است که در فارسی نوشتاری دری کفچه‌ است. پستو هم در استان فارس کاربرد دارد که شاید هم‌ریشه با لغت "پسته" باشد و این شباهت شاید برای مانندنگی هیل پسته و کفچه باشد. بسیاری از واژگانی که نام بردند نیز ریشه ترکی نداشت و یونانی/روسی/تازی بودند و نیمی هم فارسی بودند و دیگرش هم را در زبان پهلوی و فارسی کهن به آسانی میتوان برایشان جایگزین پیدا کرد. به این نکته بنگرید که واژگان ناب ایرانی برای واژگان ترکی (که تعدادشان بسیار اندک است) در فارسی موجود است و تنها در گویش تهران است که چند واژه ترکی به خاطر قاجارها در ان راه یافته است. اما اگر پان ترکها برابرهایی برای واژگان فارسی که ما میاوریم داشته باشند آن برابرها اغلب نوساخته هستند و در فرهنگ و زبان ترک وجود نداشتند. زیرا ترکی چندان اثری بر فارسی نگذاشته است (هیچی از لحاظ دستور زبانی). و فارسی خیلی بیشتر در ترکی اثر گذاشته است. تازه اگر میبینم که واژگان تازی در فارسی زیاد هستند برای اینست که اعراب دویست سال بر ایران فرمانروائی کردند. اما در برابر این، حاکمان ترک/ترکزبان هزارسال بر ایران حکومت کردند اما سیل واژگان چندین برابر از سوی فارسی به ترکی وارد گشت و این همان حرفیست که از زبان‌شناسان و تاریخ‌دانان (مانند پلانهول) نیز نقل قول کردیم. (نکته دیگر که بسیاری از این واژگان ریشه ترکی اغوزی ندارند بلکه از مغولی به اغوزی وارد گشتند. به هر رو برای انها هم معادل به آسانی پیدا می شود) حال ما برابرهای پارسی این واژگان را میاوریم. 1) اقا=سرور، کدبان، میر، بان، خانم=بانو، کدبانو، خاتون واژه خانم در ترکی از خاتون سغدی برگرفته شده است و ترکی نیست. خانم هم شاید ریشه مغولی داشته باشد. به هر رو جایگزینهای کهن ان را اوردیم. آقا هم ترکی نیست بلکه مغولی است. 2) آرزو فارسی است. برای آرزو بنگرید به کتاب ریشه شناسی ریشه‌شناسی: محمد حسن‌دوست برای همین هم در شاهنامه آمده است و هیچ سندی از ترکی کهنتر از شاهنامه نیست که چنین واژه ای را داشته باشد. برشاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم نه مستیم و بر آرزو خفته ایم. 3) اردک=بط ، مرغابی. 4) بشقاب=تابک٬ لب‌تخت٬ عثمانی هم واژه تابک فارسی را بکار میبرند این واژگان همه در زبان‌های ایرانی دیگر رایج است. بشقاب: دوری-تابکتابک (در ترکیه جالب است بدانید که واژه‌ی تابک که از تابه‌ی پارسی است را بکار می‌برند) بشقاب ماهواره: بازتاب‌گر بشقاب پهن: تبرک، گرباک بشقاب کشیده: دیس بشقاب بزرگ: زکنج بشقاب سفالی: سُکره بشقاب سفالی بزرگ: زُکَند بشقاب چوبی: چپین بشقاب ژرف: گردنا (gerdana) بشقاب گندم‌کوبی: گندم‌با، فروشک 5) قابلمه=کماجدان، آونگ، تاس (این واژه قابلمه از عثمانیها که با اروپایی ها برخورد کردند به ایران رسید) 6) گمرک این واژه یونانی است. گمرگ= این کلمه یونانی است و در فارسی همان باج است. دهخدا می‌گوید: از ریشه‌ی یونانی کوم‌مرکس یا کومرکی. دولت عثمانی این واژه را از یونانی گرفته است و کومروک کرده است 7) اتاق= این واژه از وثاق عربی می آید و از انجا به ترکی عثمانی رافته است. در فارسی برای این واژه معادل زیاد است مانند ژور، سرای، خان (در پهلوی به اتاق خان میگفتند) و به خانه میگفتند مان. برای همین اصطلاح خان و مان. 8 دوقلو=دوزاد 9) تخم این واژه فارسی است و پهلوی آن هم تُهم است. 10) باتلاق مرداب، لجنزار ، گِل آب. 11) من پارسی باستان «منا»، کردی «من»، اوستا «منه»، German: Mein name ist Ali. French: Mon nom est Ali. به نظر میرسد این واژه را ترکی از فارسی یا برگرفته یا اینکه هر دوزبان جدا از هم ضمیر شخص نخست را من خواندند. انگار ولی در ترکی باستان این واژه بن بوده است و به نظر میرسد من بخاطر نفوذ فارسی است زیرا در ترکی کهنتر و مغولی هنوز بن میگویند. 12) اجاق آتشدان، دیگدان مولوی هم بارها دل را به آتشدان (اجاق) تشبیه کرده است: چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من (مولوی) 13) اتو ریشه این واژه معلوم نیست و دهخدا هم چیزی ننوشته است. بنیاد آن را ütü ترکی که خود برگرفته از üt- به چم "تاول‌زدن، به‌سان رویه‌ای سوختن یا سوزاندن" می‌باشد؛ دانسته اند. لیک می‌تواند از ōt به چم آتش و پسوند "او"‌ی پارسی گرفته شده باشد. چرا که در اتوهای ِ پیشین، ذغال به کار می‌رفت. 14) آذوقه این کله از عدوقه و غذوقه عربی به ترکی و فارسی وارد گشته. پس ترکی نیست. 15) ترکی:اردو فارسی: ارتش لشکر 16) سوغات این کله ترکی نیست بلکه مغولی است. اما پارسی این کمله: پیشکش، ره‌آورد 17) اوستا اوستا نام کتاب زردشت است. هیچ ربطی به ترکی ندارد و هیچ کتاب ریشه شناسی بیطرف هم ان را ترکی نمی داند. پهلوی ان هم هست اوستاک و پارسی ان است اوستا. اوستاک به معنی بنیاد است. 18) الک پارسی:تنگبیز، موبیز..آردبیز در گویش خراسان ماشو میگویند. .20) النگو هیچ سندی نیست که این واژه ترکی باشد. در فارسی بازوبند نیز کاربرد دارد. همچنین دست‌رنجن، دست‌آورنجن. 21) دگمه: گره، گوی، پهلوی: کولاجگ 21) سرمه این واژه پارسی است. همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردار از اوی خوب است یک متن کهن ترکی نشان بدهید و انهم کهنتر از رودکی که چنین واژه ای را داشته باشد. -- تشک اگر ترکی باشد.. باز پارسی: بستر ، فراش پهلوی ویسترک -- 22) قشنگ قشنگ= این واژه فارسی است و همان ‌خشنگ است که خوش را نیز کش در برخی از لهجه‌ها گویند و نگ که در بسیاری واژه‌ی فارسی هست: پلنگ٬ خدنگ.. اما چون تلفظ واقعی آوای «ق» در واقع شبیه «ک» است و نه «غ» این واژ را مانند کوهستان به قهستان و کزوین به قزوین.. و غیره نوشتند. در واقع اینجا هم کوش(خوش)کَش، آن را قشنگ نوشته اند. فشنگ هم ترکی نیست. «فش» و دهخدا هم ان را از فهشنگ گل فارسی میماند که فشنگ شبیه آن گل است. 23) تپانچه تفنگ کوچک را میگویند و این تنها ترکی شده واژه تفنگچه است. اگر هم منظور سیلی زدن است که همان سیلی. یا «کشیده» یا چک. «چه» یک پسوند ترکی نیست بلکه یک پسوند فارسی است. 24) قاچاق ترکی است یا مغولی؟ ربوده 25) گمرک این واژه یونانی است. گمرگ= این کلمه یونانی است و در فارسی همان باج است. دهخدا می‌گوید: از ریشه‌ی یونانی کوم‌مرکس یا کومرکی. دولت عثمانی این واژه را از یونانی گرفته است و کومروک کرده است 26) چکش این واژه فارسی است و در پهلوی هم است: 1 cakuc [ckwc | N c8akus8] hammer. 2 potk [pwtk' | N potk] sledge-hammer. پتک هم یک واژه دیگر فارسی است برای چکش های بزرگ. 27) چماق ( ترکی است یا مغولی؟) پارسی: گرز،شفت،گرز شش پر 28) چوپان این واژه از شبان پهلوی/فارسی به ترکی رفته است و چوپان گشته است. یعنی در اصل این واژه همان شبان پهلوی است. واژه چوپان هم به احتمال قوی ترکی نیست بلکه مغولی است زیرا سلسله مغولی چوپانیان در آذربایجان حکومت کردند. رامیار رمه بان. در پهلوی به کُرد هم شبان میگفتند همانطور که در طبری امروز هم به کُرد شبان میگویند. 29) چنگال عجب که اینها حتی واژه شناسی عامی را بلد نیست. از خودش نمیپرسند که آیا این واژه مربوط به چنگ فارسی است یا نه! چنگ+آل که پسوند آل به چم چنانچه است. فردوسی میگوید: چو دیوان بدیدند کوپال اوی بدرید دلشان ز چنگال اوی 30) چپاول بله واژگان یغما، چپاول، و غیره ترکی هستند. البته تاراج در فارسی میگویند: بتاراج و کشتن نیازیم دست که ما بی نیازیم و یزدان پرست 31) چادر این واژه ترکی نیست بلکه ریشه سانسکریت (هندوایرانی) دارد به چم پوشاندن. در روسی هم شاتر است و این نشانگر هندواروپایی بودن این واژه است. فردوسی: بگفت این و چادر بسر برکشید تن آسانی و خواب را برگزید اما در فارسی واژگان سایه بان نیز هست. dictionary.reference.com/search?q=chador [Urdu chdar, cover, cloth, from Persian, screen, tent, from Sanskrit chattram, screen, parasol. See chuddar.] 32) باجه: به احتمال قوی از بادهنج فارسی می آید. اما در فارسی همان دریچه و روزن و بادگیر .. هست 33) بشکه این واژه روسی است. Bocka Barrique 34) باقچه پارچه یا کسیه ای که در آن پول ریزند. همچنین به معنی پوشاک آمده است. به هر رو اگر به معنی اولی باشد که همان کیسه پول است. در ضمن پسوند «چه» هم فارسی است که به ترکی وارد گشته است. در پهلوی ایچه است. 35) چروک دو واژه است. یکی چروک که در ترکی به معنی «نان» است و فارسی آن همان نان است. دیگری واژه است که به معنی چین و شکنج و آژنگ گویند. در پاسخ به پان‌ترکیستی که نیز ادعا کرد فارسی برای "تمدن" واژه ندارد باید گفت که واژگان تازی در فارسی جزو زبان فارسی هستند. ولی خود واژه تمدن یک واژه نو میباشد که در قرن نوزدهم در ترکیه عثمانی ساخته شد. فارسی‌سره آن همان "شهریگری" است. واژه "ادب" نیز در فارسی همان ادب هست زیرا پژوهشگرانی ادب را از آداب پهلوی میدانند. در هر رو، واژه فرهنگ نیز در فارسی وجود دارد که در ترکی آن را کولتور (برگرفته از غرب) دانند. واژه دیگر "شعور" است که فارسی‌سره آن میشود همان "خرد". چنانکه می بینید واژگان کهن پارسی/پهلوی(یا در زبانهای دیگر فارسی و ایرانی) برای اندک واژگان بیگانه ترکی که در لهجه تهرانی وارد گشتند همه موجود است. اما واژگان فارسی که در ترکی کاربرد دارند در حد دستور زبان نفوذ دارند: همین٬ هر٬ هرکس٬ هیچ٬ روزی٬ اگر٬ چونکه٬ گاه گاه٬ هم٬ همچنین٬ هرچند٬ هرگاه٬ نه نه٬ نینکه٬ یااینکه٬ زیرا٬مگر٬ وگر، تا، تااینکه.. پس ترکی هیچ اثری در دستور زبان پارسی نگذاشته در حالیکه پارسی اثر شگرفتی در دستور زبان ترکی گذاشته است. واژگان زیادی از زبان پارسی به ترکی راه یافته است. شاید بهتر است بگوییم که در ادبیات ترکی جغتایی یا عثمانیان (مانند فضولی و امیر علی شیر نوائی) واژگان اصیل فارسی کم و بیش به اندازه واژگان ترکی آنهاست. چند واژه روز مره: نماز٬ روزه٬ چهارشنبه سوری٬ نوروز٬ پیاز٬ بادام٬ شلوار٬ جوراب٬ خانه٬ دیوار٬ چنگال٬ ایوان ٬ باغچه٬ دهلیز٬ چراغ٬ آینه٬ آزاد٬ کناره٬ سوزن٬ بخاری٬فرهنگ٬دوست٬ دشمن٬ آواز٬ آغاز، کفگیر، نارنجی، جشن (بایرام هم سغدی است و ترکی نیست)، و در نهایت: آذربایجان. از آنجا که سایر حرفهای پان ترکیستها نیز بر پایه هیچ سند موثقی نیست و به این نوع دروغها در بارها پاسخ داده است، خوانندگان را دعوت به مقاله های دیگر این تارنما میکنیم. azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm Persian loanwords in Anatolian Turkish Andreas Tietze- Oriens, 20 (1967) pp- 125-168 Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen Andreas Tietze Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964

      نمایش  
      • Aynaz گفت:

        این مهملات که دربارهقدرطنیمزبان فارسی گفتی را، قبلا در دیگر سایتت یعنی آذرگشنسب

        نیز منتشر کرده بودی
        http://www.azargoshnasp.com/persianblog/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%b3%db%8c-%da%86%d9%86%d8%af-%d9%88%d8%a7%da%98%d9%87-%d9%86%d9%88-%d9%88%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%a7%d8%b1%d8%b3%db%8c%e2%80%8c.html
        گفته بودی: «در واقع پان‌ترکیستها بخاطر ترفندکاری تنها گویش فارسی تهران را در نظر دارند و به زبان/گویشهای فارسی و ایرانی دیگر توجه ندارند.»
        ——————————
        در واقع شما پان ایرانیستها هم تنها گویش منطقه خاصی از ازربایجان را در نظر میگیرید و به زبان/گویشهای تورکی سایر مناطق و حتی کشورهای تورک زبان توجهی ندارید
        برای تمام آن کلماتی از زبان به اصطلاح پارسی که در بالا اشاره کردی، معادل تورکی وجود داردمنتها اینکه اجازه تدریس به زبان مادری در ایران وجود ندارد و ممکن است بسیاری از کلمات به مرور زمان فراموش شوند، بحثش جداست…. و دلایل استفاده از برخی لغات فارسی را باید در اجرای سیاستهای فاشیستی پان ایرانیستی که سعی در نابودسازی زبان و هویت ملل دیگر را دارد، جستجو کرداگر برای زبان تورکی هم همانند فارسی، «فرهنگسرای زبان و ادب» وجود داشت، این زبان نیز میتوانست خود را از تاثیرات زبان فارسی مصون دارد
        . یکی از ایرادهایی که به ریشه شناسی عامیانه گرفته می شود این است که عوام (یا همان شما) تلاش می کنند براساس «ظاهر» واژه برای آن ریشه تراشی (و نه ریشه شناسی) کنند. اینکه مردم هر قومی تلاش کنند ریشه لغت ها با هر زور و زحمتی به زبان خود بچسبانند به دور از پژوهش های علمی است. اینکه کلمه ها را به اجزای گوناگون تقسیم کنیم و در زبان خود به دنبال یک معنی برای هر جزء باشیم و در نهایت با کنار هم قرار دادن معنی های به دست آمده، یک معنی جدید «اختراع» کنیم ما را از «علم ریشه شناسی» دور خواهد کرد. و جالب آنکه این گونه ریشه تراشی ها را فقط از جانب فارسزبانان و پان ایرانیستها شاهد هستیم و هیچ گاه نمی بینیم که مردم تورک و روس و عرب دیگران را از این تراوش های ذهنی خود بهره مند کنند.
        و اما در مورد پسوندهایی که گفتی تورکی آزربایجانی از فارسی گرفته است!!!
        یحتمل این پسوندها در همان زبان موهوم آذری‌تان استفاده میشود! وگرنه در زبان تورکی آزربایجانی برای تمامی آنها معادل وجود دارداصلا برخی از انها تورکی است. البته همه زبانها ممکن است از یکدیگر تاثیر بپذیرند و نمیتوان منکر این شد که چند کلمه در تورکی استفاده میشوند که ریشه فارسی دارند
        بغیر از آن کلمات تورکی ای که در بالا اشاره کردید که وارد زبان فارسی شده است، تعداد بسیار زیادی کلمه روسی و انگلیسی و عربی و فرانسوی ونیز در زبان فارسی وجود داردبرای مثال کلمهسپاسدر زبان فارسی از کلمه روسی
        спасибо
        گرفته شده است
        و یا کلمهمانیز از کلمه
        мы
        روسی گرفته شده است
        یا کلماتی مثل سماور، کتری، اسکناس، کالسکه، بلشویسم،درشکه
        آپارات، آفتامات، آسفالت، باک، بالانس، برزنت، بکسوات، بکسل، بنزین، پلاتین، پُلُس، تراموا، ترانزیت، ترمز، دیفرانسیل، دینام، رادیاتور، رزوه، رُل، زاپاس، ژیگلور، ساسات، شاتون، شاسی، شلنگ، فابریک، قالپاق، کاپوت، کاربراتور، کوپه (قطار)، گاراژ، لاستیک، لنت، ماشین (به معنای خودرو)، واگن
        املت، بیسکویت، پیراشکی، پیک (پیالهٔ مشروب)، چای، چتول (ظرف مشروب)، سوخاری، شکلات، کالباس، وانیل، ودکا، ورمیشل
        پالتو، پُرو (لباس)، جلیقه، زیگزاگ، سارافون (که از «سراپا»ی فارسی گرفته شده بوده است)، ساسون، کُرک، کِلوش (نوعی دامن زنانه)، گالش
        اشپون، کلیشه، گارسه، گراور، پونت
        اپرا، آتریاد، امپراطریس، امپراتور، اوکراین، بالون، بانک، بلیط، پاگون، درشگه، راپورت، شنل، فانوسقه، فرم (در کاربرد لباس)، قرنطینه، قزاق، کالسکه، مانور، مدال، واکسیل، آرتیست، استکان (که از «دوستگانی» فارسی گرفته شده بوده است)، اسکناس، باندرول، بانکه، بایکوت، برلیان، بشکه، بیلیارد، پارتیزان، پاسور، پاکت، پُرس، پریموس، پُز، پُست (به معنی مقام اداری)، پودر، تراخم، چرتکه، چدن، چمدان(«در روسی به ظن قوی از جامه‌دان فارسی گرفته شده است.»، دوجین، دوش، ساخارین، سماور، سیگار، سیگارت، شابلون، شار (در بیلیارد)، شانتاژ، شانس، شماطه، شوت (فرد کندذهن)، شوکا، فامیل، فرز (

        دستگاه برش)، فرغون، فوتبالیست، قرنیز، کتلت، کردیت، کمپوت، کمد، گتر (نوار پارچه‌ای)، متقال، مشتوک (فیلتر سیگار)، واکس، وان (حمام)، ویترین، نمسه (نام قدیم اتریش)،
        اگر باور نداری، میتوانی از آدمین آن سایت ضدپانتورکیستی روسی که به سایتت لینک داده، بپرسی
        و اما در مورد کلمات فارسی ای که فکر میکنی معادل تورکی ندارند؛ میتوانی به این سایت مراجعه کرده و هرکلمه ای که به با زور آوردن به مغز بیمارت از خود تراوش میدهی را جستجو کنی و معادلش بیابی تا دیگر مهمل نبافی
        adasozluk.com/en/index.php

        ضمنا یه مطلبی هم میخواستم در مورد پسوندها در بالا اشاره کنم که یادم و اینجا میگم:
        کلمهکوچکاز زبان تورکی و از لغت
        küçük
        ویا
        kiçik
        وارد زبان فارسی شده، پس کلماتی مثل شاخک (شاخکوچک”) پیامک(پیامکوچک”) و کلا هر تمامی کلماتی که بدین نحو ساخته میشوند، ریشه فارسی ندارندریشه ترکی برخی کلمات فارسی
        1ـ کلمات فارسی که با پسوند «آق»، «آغ»، «آک»، «اوْک» ختم میشوند. مثال: اتاق، سراغ، الک، یدک، چابک و سایر
        2 ـ کلمات فارسی که با پسوند «مَه//مِه» ختم میشوند. مثال: دکمه//تکمه (دوگمه// دوکمه) ،(
        تؤکمه//توْکمه)، قیمه (قیمَه//قیمِه)، سرمه (سوْرمه//سوْرمِه)، چکمه، دلمه، چاتمه، قاتمه، چنباتمه و … (با استثناء کلمات عرب دخیل در فارسی).
        3ـ کلمات فارسی که با پسوند «اوق»، «اوْق»، «ایق»، «اوْک» ختم میشوند. مثال: قرق، اَغروق، ایلیق، بلوک، چابک//چابوک و
        4ـ کلمات فارسی که با پسوند «چی»، «چی» ختم میشوند. مثال: سورچی، قورچی، یورتچی، ارابه‌چی، قهوه‌چی، یازیچی و
        5ـ کلمات فارسی که با پسوند «لیق»، «لیق»، «لوق» ختم میشوند. مثال: بوزلوق، قارلیق، باشلوق، اتالیق، باشلیغ
        6ـ کلمات فارسی که با پسوند «لاق»، «لاخ» ختم میشوند. مثال: ییلاق، قشلاق، باتلاق. پسوند «لاخ» از قدیمیترین پسوندهای ترکی است که در زبان فارسی داخل گشته و در ساختار لغات بسیاری کاربرد دارد. مثال: سنگلاخ، رودلاخ، نشیبلاخ، سولاخ//سوراخ، دیولاخ و ….
        7ـ کلمات فارسی که با پسوند «ماق»، «مق»، ختم میشوند. مثلاً: چخماق، قیماق، تخماق و
        8ـ کلمات فارسی که با پسوند «آر»، «اَر» ختم میشوند. مثال: قاتار (قطار)، چاپار، آچار، چپر، دچار و
        9 ـ کلمات فارسی که با پسوند « اِر»، «اوْر» ختم میشوند. مثال: قاطر، چادر، بهادر و
        10ـ کلمات فارسی که با پسوند «اوْل»، «آول» ختم میشوند. مثلاً: قراووْل، یساول، قرقاول و..
        11ـ کلمات فارسی که با پسوند «داش»، «تاش» ختم میشوند. مثلاً: داداش، آداش، سرداش، کونولتاش، یکتاش و
        12ـ کلمات فارسی که با پسوند «غَه//غِه»، «قَه//قِه»، «کَه//کِه»، «گَه//گِه» ختم میشوند. مثال: داروغه، یرقه(یورقَه//یورقِه)، اُلکه (اوْلکه)، الکا (اوْلکا)، جلگه (جوْلگه//جولگه) و
        13ـ کلمات فارسی که با پسوند «قی»، «قو»، «غو» ختم میشوند. مثال: قرقی (قئرقی)، برقو (بورغو)، یرغو (یوْرغو) وسؤزلر.
        14ـ کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف«ق» و «چ» باشد، تماماً منشأ ترکی دارند. مثال: قاچاق، قیچی، قاچ، قارچ، چاقو
        15ـ کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف «ک» و «چ» باشد، منشأ ترکی دارند. مثال: کوچ، کوچه، کوچک، چکول، چاک، چابک، کچل و
        16ـ کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف «ق»، «د»، «‌ت» باشد. مثال: قاتر، قاتوق، قره‌قات، قوروت، آنقوت، قتار// قطار و
        17ـ کلمات فارسی که در ساختار آنها «انگ» و «نگ» باشد و یا کلماتی که با این پسوندها ختم شوند. مثال: سرنگ(سورماق)،النگو(النگ،ال در زبان ترکی به معنی دست)، فشنگ، تفنگ، سنگر،زرنگ ، قشنگ ،اوزنگ(افسار)و ..[ به استثناء کلمات دخیل سنسکریت وهندی)
        18ـ کلماتی با حرف «ی» شروع میشوند منشأ ترکی دارند. مثال: یام، یامچی، یونجه، یالغ، یال، یله، یان//یون [(در ترکی به معنی اسب است) این کلمه در فارسی به شکل «نریون» و «مادیون»//«مادیان» و با افزودن علامات جنسیّت «نر» و «ماده»//ماد به اشکال فوق در

        زبان فارسی وارد گشتهاند]. در بعضی از موارد به اوّل این کلمات پروتئز «پ» علاوه میشود مثال: «پیاله»، «پیام» و.. لازم به ذکر است در بعضی از موارد حرف «ی» کلمات ترکی با حروف«چ» و «ج» عوض میشوند. مثال: یلقه به شکل جلقه// جلیقه، «یرمه» به شکل «چرم»، «یادو» به شکل «جادو»، یده (سنگ مشهور) به شکل «جده» و …..
        19ـ کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف «ق» و «ز» باشد ترکی میباشند: قاز، قوزک، قوزه، قزوین، قوز (این واژه به شکل گوژ در زبان فارسی وارد شده است).
        20ـ کلماتی که در ساخترشان حروف «ت»، «پ» باشد ترکی هستند. مثال: تپش، تپیدن، تپه، توپال
        21- کلماتی که در ساختارشان حروف «چ»، «پ» باشد منشأ ترکی دارند. مثال: چاپار، چپاول، چپر، چاپ و….
        22ـ کلماتی که در ساختارشان حروف «چ» و «غ»// «ج» و «غ» باشد منشأ ترکی دارند. مثال: بوغچا//بقچه، غنچه،‌ چاغ، چوغول//چغلی، جیغ،
        23-کلمات فارسی که با پسوند «مان»(مان در زبان ترکی پسوند شدت است). مثلا : آرمان ،سازمان،آسمان(بسیار آس=بسار آویزان) و

        پسوند ها و پیشوند های ترکی در فارسی:

        مه me (از گروه مهme و ما ma ):
        در ترکی برای منفی کردن فعل امرامر منفی یا نهی- با توجه به قانون فنوتیک (از نوع اینجه ince یا قالینkalın ) یکی از حالات مه me و ما ma بکار می رود. مثل:گئت : برو گئتمه: نرو. در منفی کردن فعل در فارسی از نه ne استفاده می شود ولی در اثار فارسی قدیم
        از مه me استفاده میشده است. یعنی مه me به نه ne تبدیل شده است. مثل: مرو mero- نرو nero و گاهی هم وند ما ma در ترکی به شکل نا na بکاررفته است. مثل نامرد namerd

        گون gün و گن gen و گین (از گروه گون gün-gun، گین gin، گنgın ، قون qun-qün، قین qin، قن qın):
        این وندها در ترکی برای نشان دادن حالت بکار می روندکه فقط گون و گن از این گروه بفارسی وارد شده است. مثل گوناگون gunagun ، چگونه çegune ، همگن hemgın، گونه gune و
        مثال ها در ترکی:
        وورقون vurqun : عاشق / قیزقین qızqın : عصباتی / جوشقون coşqun : جوشان و مهیج شده / ویرقین vırqın : بلا / خشمگین xəşmgin / غمگین qamgin
        وند های دیگری در ترکی برای حالت وجود دارد.
        مثل : شیخ şıx (حالت و وضعیت) مثلا بو شیخدا bu şıxda(با این حالت)
        شین şin (قیافه و چهره) مثلا ساری شین sarışin (زرد قیافه)، قره شین qərəşin (سیاه چهره)
        و

        دان dan :
        این وند برای نشان دادن ظرف یا قاب نگهداری است. در نمونه های قدیمی ترکی که به فارسی رفته می توان به مثال های زیر اشاره کرد.
        زندان (ایزیندان) ایز(نظارت و مشاهده، رد و اثر) ین +دان
        دندان :دن (دانه سفید)+دانکده kede و کد ked (از گروه کنت kent و کد ked و کده kede ):
        این وند در معنای روستا و شهر است . (در ترکی به روستا لغات کنت kent و کوی küy-köy و اؤی öy و برای لغت شهر لغات بالقاسون balqason و بولیک bolık و شار şar و اور ur بکار می رود). این وند از وند های مکان ترکی می باشد. مثل : دانشکده danışkede / کدخدا (کنت خدا) kedxudaگاه gah (از گروه گاه gah و قاه qah و گه geh):
        این پسوند مکان مشهور در فارسی است. هر کدام از اشکال این وند با قانون فنوتیک به کار میروند. دوشکل آن در فارسی نیز بدون رعایت قانون فنوتیکی بکار می روند . مثل: خوابگاه xabgahخوابگه xabgeh
        این پسوند در اصل بشکل قاه qah است مثل کلمه خانقاه xanqah
        وار var :
        این کلمه در دو شکل دربه فارسی وارد شده است. یکی به شکل پسوندی وار var در پسوند های کلمات (بعنوان پسوند شباهت) و یکی هم از ترکی شرقی به شکل اسمی بار bar که به معنی ثمره و میوه بکار رفته است. مثل : بؤیوک وار: بزرگوار / ماهوار وش ş (از گروه یشişوشuş -شş ) :
        این پسوند در ترکی اگر به فعل اضافه شود و فعل بسازد حالت دسته جمعی و هم به فعل می دهد (شبیه به پسوند یت ıt که از فعل اسم دسته جمعی می سازد یاشیت yaşıt / یا پسوند داش daş که به اسم حالت دسته جمعی و هم می دهد مثل داداش dadaş یولداش yoldaş و …)
        مثل : اؤپوشمک öpüşmek : باهم روبوسی کردن / گؤروشمک görüşmek: دیدار کردن / یازیشماق yazaşmak : مکاتبه / گولشمک güleşmek : کشتی گرفتن ولی اگر با افزودن این وند به فعل اسم ساخته شود شیوه و حالت فعل را بیان می کند. مثل : چالش çalış / تلاش telaş / جنبش cunbuş/ چکیش çekiş / گئدیش gediş / کوشش kuşeşین in (از گروه ون un و ینin):
        این وند در اسم ها بکار می رود. مثال : در ترکی در (بشکل اسمی) به معنی عمق می باشد که اگر وند بالا را بگیرد می شود درین derin : عمیق / درآز deraz : کم عمق. در فارسی :

        مثل : سنگینsengin / چرکین çirkin وگل gül (از گروه گیل gil- گول gül- قیلqilقولqul):
        مثال : یونگول yüngül : سبک/ خوشگل xoşgülبر ber (از گروه برber و بری beri) :
        بر در ترکی معادل رخ در فارسی است. بری beri : به این سمت،به سمت بالا / اؤته öte : به آن سو. بره بیتیرمک bere bitirmek : به رو روییدن (در اصلاح به معنی فایده داشتن) مثل افسوس بره بیتیرمز : افسوس سودی ندارد. این وند در فارسی کاربرد فراوان دارد. مثل : برداشتن ber daşten و

        وازvazباز baz :
        هر دو پیشوند در فارسی به معنی گشاد وارد شده اند.مثل: واز گئچمک vaz geçmek :در اصلاح به معنی بی خیال شدن / دروازه dervaza ولی پسوند باز خود نیز به عنوان پسوند علاقه نیز به فارسی وارد شده است.

        چه çe(از گروه چهçe -جهce -چاça -جاca):
        از وند های تصغیر ترکی است. در ترکی پسوندهای تصغیر دیگری هم مثل جیک cik وجود دارد. از نمونه های ترکی که به فارسی وارد شده است : پاچه (پاچاpaça) / کلوچه kuluçe / پارچه (پارچا parça) و

        توق tuq :
        از پسوند های مکان است و شبیه به گاه است. مثل : قولتوق qoltuq : زیربغل / پاتوق patuq : پایگاه. جالب توجه است که کلمه پا pa در ترکی باستان نیز به معنی آیاق ayaq و قیچ qıç به شکل با ba بکار رفته است ولی منشا اصلیش معلوم نیست که ترکی است یا

        فارسی.

        مان man (از گروه مان man و منmen):
        اگربصورت اسم باشد به معنی ناقص و عیب است ولی در شکل وند به معنی شدت است. مثل : دگیرمان degirman : آسیاب / اؤیرتمن öyretmen : معلم / آرمان arman (آرامان araman : بسیار جستجو شدنی) / درمانderman / سازمان sazman و
        البته باید اشاره کرد که این وند در ترکی باستان به شکل پان pan بوده است که امروزه در ترکی قزاقی در کلماتی مثل آسپان aspan (شکل اصلی لغت آسمان asman ) بکار می رود.

        چی çi(چیçiجیciچوçuجوcu ):
        حالت فاعلی به اسم میدهد. مثل تفنگ چی tüfengçiانگ eng:
        وقتی به اسمی یا فعلی اضافه می شود به معنی وسیله آن اسم یا آن کار می شود. مثل : سرنگ soreng (وسیله سورماق sormak) / النگو elengu (وسیله ال əl)خانه xane (از گروه خاناxanaهانا hanaانا ana) :
        از پسوند های مکان ترکی است که به فارسی در معنی ائو / ev هم وارد شده است. مثل : خسته خانا xəstə xana (خسته هانا hastane) / آستانا astana : در ترکی قدیم و ترکی شرقی به معنی پایتخت başkent می باشد (آستانه astana پایتخت قزاقستان kazakistan ) آست ast در ترکی مخالف اوست üst است. مثل آستار astar ، آستین astın

        بان ban :
        این پسوند ترکی در فارسی اولیه به شکل پان pan بکار میرفته که به تدریج دوباره به شکل ترکی خود باز گشته است. مثل لغت چوپان çuban (که در ترکی به شکل چوبان çoban بکار میرود. چو ço در ترکی قدیم به معنی گوسفند qoyun است. مثل لغت چودارçodar)دارdar (از گروه دارdarدرder):
        این وند از پسوند های محافظت و پیشه به حساب می آید و با توجه به قواعد فنوتیکی یکی از حالات ان به کار می رود. مثل : ائلدار ildar / صفدارsefdar (صفدرsefder) / چودارçodar به معنی گوسفند دار و

        ستان stan (از گروه یستانistanوستانustan ):
        این پسوند ریشه کلمه استان ustan است که هم معنی با بیگلربیگی beyglerbeygi می باشد. که فقط یک حالت ان به فارسی وارد شده است.

        یک ik و وک uk(از گروه یک ikوک uk-یق iqوقuq ):
        این پسوند از وند های صفت ساز در ترکی است. مثل کلمه چابک çabuk و تاریک tarikشن şən و شان şan:
        این از پسوند های وضیعت در ترکی می باشد. مثل : گلشن gülşən / پریشان perişanوانvan و آوانavan و آباد abad و اوا ova:
        این پسوند از وند های مکانی ترکی می باشد که در فارسی نیز کاربرد فراوانی دارد. ریشه این وند به کلمه اوov در ترکی باستان که معادل ائوev در ترکی جدید است بر میگردد.
        قهqe و گه ge (از گروه قا qa- قه qe -گا gaگه ge):
        از پسوند های مکان و ابزار ترکی است که علاوه بر فارسی به زبان هایی مثل روسی نیز وارد شده است. در فارسی حالت گه ge در مفهوم مکان و در روسی قا qa در مفهوم مکان و ابزار رایج است. مثل کلماتی مثل جلگه colge در فارسی و ناسیرقا nasırqa (فرغون)
        در روسی . در ترکی مثل لغات آتیشقا atışqa (محل پرتاب) / بؤلگه bölge (منطقه) / داشقا daşqa (گاری)پسوند های بسیار دیگری از ترکی به فارسی رفته اند که به چند مورد دیگر زیر اکتفا می کنیم.
        لاق laq در سنگلاخ senglaq و باتلاق batlaq / سارsar و زار zar در گلزارgülzar و گلسار gülsar / قارqar و گارgar در ایلقار ilqar (وعده) و آموزگار amuzegar و روزگار ruzgar / آلal در گودال godal / پاد pad و پد pəd به معنی ضد zid چیزی

        / و

        نکته: یکی از نشانه های وند های ترکی در فارسی چند حالته بودن آنها است که در ترکی با استفاده از قوانین هماهنگی اصوات یک یا چندی از این حالات بکار میرود. مثل وند پاد pad و پد pəd به معنی ضد zid چیزی
        که در حالتی که مصوت های کلمه قالین kalın باشند پاد pad و اگر اینجه ince باشند پد pəd بکار می رود. ولی در فارسی چون این قانون وجود ندارد اشتباه بکار برده می شوند مثل پد افند pəd afənd و گاهی نیز از معنی خود دور می شوند مثل پادشاه padışah.

        استاد ملك شعراء بهار در باره تأثير زبان عربي و تركي در ساختار زبان فارسي ميگويد:

        گرچه عرب زد چو حرامي به ما
        داد ولــــــــــي دين گرامي به مـا
        نصف زبان را عرب از ياد بــرد
        نصف دگر لهجه به تركان سپرد.

        *****

        بعد از زبان عربي، زباني كه بيشترين تأثير را در زباني فارسي گذاشته است. زبان تركي

        است، اين تأثير هم از لحاظ فونتيكي و هم از لحاظ لغوي بوده است.

        *****
        طبق آمار اداره ثبت احوال ايران 45 ./. اسامي ايراني منشأ عربي دارند. [البّته بيشتراين اسامي منشأ، عبري، آرامي، سورياني و.. دارند امّا عربي محسوب شدهاند.]

        *****

        زبان فارسي تا بحال هيچ الفبائي نداشته است. مولف «فرهنگ نظام» ميگويد: ايرانيان از حيث خطّ مايه افتخار ي ندارند. خطّ و الفباي ميخي را به واسطه بابليها از سومريها اخذ كردهاند. خطّ اوستائي را توسط كاتبان سرياني اوستا از عاشور//آشور و الفباي كنوني را از عربي به عاريت گرفتهاند. اعدادي كه امروزه در ايران رايج است. اعداد «هندي» است. (مقدمه. جلد يك)….

        نمایش  
  • پارسی اصیل گفت:

    من یک پارسی اصیل هستم ماپارسهاخیلی ازترک بهتریم مااسم اولیلی دین رادرست تلفظ میکنیم وترک اشتباه تلفظ میکنه مثلا:ممد=محمد.فاطما=فاطمه(س).سهنه=سکینه.آلله=الله.موسلیم=مسلم.و………….. این یعنی مادین خدارا بهتراز فارسها میشناسیم و(تجوید)مان درست است.(میدانم ترکها معنی تجویدرانمیدهنند)

    نمایش  
  • دیدگاه خود را بنویسید

    :wink: :twisted: :roll: :oops: :mrgreen: :lol: :idea: :evil: :dance: :cry: :bow: :arrow: :angry-: :?: :-| :-x :-o :-P :-D :-? :) :( :!: 8-O 8)

    WWW.FARDA.US © 2008-2015, Project by Farda.us Hosted by Farda.us | All Images and Objects are the property of their Respective Owners