ابوذر یک سلطنت طلب است که بالای اتاق، درست زیر منبر حاجی چمباتمه زده، برای بار ۱۸ ام در یکروز تایپ می کند: «زنده باد رضا شاه دوم! پاینده باد دودمان پرافتخار پهلوی!» و ادامه می دهد: «ملی منقلی های مصدق السلطنه پیزوری!»
مخاطبش کسی نیست جز داوود که تنها چند متر آنطرفتر با او فاصله دارد و یک مصدقی ضد پهلوی است و ابوذر «شاقلی» را به «شعبان تاجبخش» و «پری بلنده» ارجاع می دهد!
اختلاف سیاسی ابوذر و داوود چند سال است که به این شیوه و گهگاه حتی شدیدتر در شبکه های اجتماعی دنبال می شود و هر دو طرف طرفدارانی هم برای خود دست و پا کردند؛ اما خارج از دنیای سیاست روابط ابوذر و داوود گرم و صمیمانه است.
محمد مختاری را آنطور که از اسلام ناب انقلابی محمدی سراغ داریم، در کمال ناجوانمردی با دستان و چشمان بسته شده بدون اینکه کوچکترین امکان دفاع داشته باشد، به دستور مراجع تقلید شیعه خفه کردند.
امروز مطلبی را در فیس بوکسعید بشیرتاشدیدم که نحوه ی کشتن محمد مختاری، شاعر و نویسنده و دبیر کانون نویسندگان، در قتل های زنجیره را توصیف کرده بود؛ متوجه شدم تعدادی از آمران وقاتلین قتل های زنجیره ای در فهرست انتخاباتی اصلاح طلبانمعرفی شده اند. از اینرو لازم دیدم برای ثبت در تاریخ هم که شده مطلبی را بنویسم.
در طول نه سالی که وبلاگ نویسی کردم چه آن یک سالی که در ابتدا ایران بودم و در بلاگفا می نوشتم، چه بعدتر که به آمریکا آمد هیچگاه از مختاری ننوشتم. محمد مختاری را از کودکی می شناختم. آقای مختاری شوهر عمه ی من بود (شوهر دختر عمه که ما عمه صدا می کردیم).
محمد مختاری که من می شناختم شخصیت آرام و متواضعی داشت. از آن دسته آدمهایی بود که کوچک و بزرگ، پیر و جوان جذب مهربانی و فروتنی اش می شدند. زمانی که ایشان کشته شد من چهارده – پانزده ساله بودم بنابر این آشنایی با آرا و نظراتش نداشتم که هیچگاه بخواهم مطلبی درباره اش بنویسم. علاوه بر آن امروز هم که هفده سال از رفتن مختاری می گذرد من بیشتر به مختاری که عضوی از خانواده ما بود قرابت دارم تا مختاری شاعر و نویسنده ی نامدار.
اما موضوعی که می خواهم اشاره کنم و باید برای آینده درس عبرتی بشود دلیل کشته شدن آقای مختاری است.
سایت کمپین دعوت از محمد خاتمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، اخیرا مطلبی منتشر کرده که به دعوای درونی جناحهای حکومت ایران اشاره دارد. به گفته یاین وبسایت، احمدی نژاد اسنادی از تخلفات محمد باقر قالیباف، شهردار کنونی تهران، را برای شورای نگهبان فرستاده که اگر اسفندیار رحیم مشایی، نامزد مورد نظر او، در انتخابات پیش رو تایید صلاحیت نشود، به تخلفات قالیباف هم رسیدگی شود و به این ترتیب او هم نتواند در انتخابات ریاست جمهوری آینده شرکت کند.
اینکه احمدی نژاد حتی پیش پیش از اعلام کاندیداتوری و مشخص شدن فهرست نامزدهای انتخاباتی، به سراغ قالیباف برود، ممکن است قدری عجیب به نظر برسد. هر کس با نظامهای استبدادی مانند حکومت ایران آشنایی داشته باشند، بخوبی می داند که فعالیت سیاسی در چارچوب این نظامها با حفظ سلامت سیاسی و اخلاقی تقریبا غیر ممکن است. کما اینکه سلامت سیاسی افراد و مقامات در دایره ی قدرت، برای رقیبان فاسد، حتی تهدید هم به شمار می آید. از اینرو احمدی نژاد — که نه امروز برایش آبرویی مانده و نه دیگر چیزی برای از دست دادن دارد — با توجه به اینکه هشت سال رییس جمهور بوده، نباید در دسترسی به اطلاعات و افشای مفاسد نامزدهای جناح مقابل محدودیتی هم داشته باشد. با اینحال این پرسش وجود دارد که چرا او یکسره سراغ قالیباف رفته و به دیگرانی مثل ولایتی یا حداد عادل یاا محسن رضایی — که آنها هم ظاهرا دیگر نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هستند — نپرداخته؟ شاید احمدی نژاد اطلاعات خاصی درباره شخص قالیباف دارد که دیگران از آن نا آگاهند و شاید این اطلاعات آن اندازه مهم باشد که سرنوشت انتخابات آینده ایران را معلوم کند.
ویدیویی از خبرگزاری فاکس، گروهی از مردم معترض میهنمان را در یکی از سفرهای استانی احمدی نژاد نشان می دهد که به جای استقبال از رییس جمهور پوپولیست، بساط عوامفریبی اش را بهم می ریزند. در همین زمان یک دختر بچه هم با پیکر نحیف راه خودش را ازبین محافظین باز می کند تا چهره به چهره ی احمدی نژاد قرار بگیرد و مستقیما به او اعتراض کند.