هفته ی پیش خانه ی دوستی برای مهمانی شام دعوت داشتم. پس از ورود به مهمانی و تعارفات معمول، به یکباره از من پرسید که آیا به وجود خدا باور دارم یا خیر؟ برای شروع گفتگو بعد از احوالپرسی پرسش عجیبی بود اما من سعی کردم بدون اینکه به اعتقادات میزبان اهانت کنم برایش توضیح دهم که این پرسش به ظاهر ساده اش می تواند پاسخ های نه چندان ساده داشته باشد.
واژه خدا در گذشته همواره مفهوم یکسان و مشابهی نداشته و امروز هم معانی متعدد دارد. خدایان مردم بابل همان خدایان آشوری، سومری یا مصری نبودند. (در بسیاری موارد این خدایان حتی شبیه به یکدیگر هم نیستند.) خدای عهد عتیق یهودیان همان ویژگیهای خدایان یونانی یا رومی را ندارد. خدای مسلمانان همان خدای زرتشتیان (یا خدایان زرتشتی) نیست. خدای ارسطو و خدای سقراط، خدایان متفاوتی بودند. ولتر و اسپینوزا و دکارت هم خدای یکسانی نداشتند. اگرچه همه ی خدایان به نحوی مشمول همان مفهوم خدا می شوند؛ من به وجود هر کدام از این خدایان باور داشته باشم لاجرم نسبت به بقیه اشکال خدا کافر هستم و هیچکس نمی تواند ادعا کند که به همه ی این خدایان باور دارد. پذیرش هر کدام از اینها نفی دیگری است، بنابر این پاسخ به این پرسش آسان نیست. با اینحال دوست من اصرار داشت که نیروی ورای همه چیز در جهان وجود دارد که آن نیرو خدا نامیده می شود و برای اثبات این ایده هم ادعا می کرد که همه دانشمندان به وجود آن واقف هستند. وقتی پرسیدم که مثلا یکی از این دانشمندان که چنین وقوفی دارد را نام ببرد؛ فی الفور چند حدیث و جمله قصار از انیشتین، فیزیکدان مشهور، درباره اهمیت وجود خدا و اعتقاد به آن برایم فهرست کرد. کار که به نقل حدیث رسید، بهتر دیدم که موضوع بحث را از اثبات وجود یا عدم خدا به دستپخت خوشمزه و مهماننوازی صاحبخانه تغییر دهم.